۲۵ آبان ۱۳۹۰

تاریکروشنای عطش


غربی ها به حوض سنگی کوچکی که فواره ای در میان آن باشد می گویند ( فواره مراکشی ) نمونه های بسیاری از این حوض ها را در میادین اروپا و حیاط معابد و صومعه ها می توان دید . اوکتاویو پاز معتقد است این حوض ها حاصل عقده کم آبی در خاور میانه و شمال آفریقاست .
در نقدی که خانم هما سیار  بر چاپ اول  مجموعه تاریکروشنا نوشته و در نقد دیگری که اخیرا آقای ابوالفتحی بر چاپ دوم آن نگاشته  است آب و باران را دغدغه و مضمون وحدت بخش کتاب دانسته اند .
من در شهر کم آب و کویری یزد به دنیا آمده ام . اما از هفت سالگی ساکن تهران شده ام  . پس از ترک ایران نیز چیزی در حدود دو سوم از عمرم را در شهرهای بارانی یا کنار دریا زندگی کرده ام .
از روانشناسان در رابطه با اهمیت دوران طفولیت و نقشی که در طول  زندگی ایفا می کند بسیار شنیده و خوانده ام . اما هنوز با این واقعیت خو نگرفته ام  که برای رفع عطش در اوج گرما بازی کودکانه ات را رها کنی - از چهل پله تاریک یک آب انبار پایئن بروی و هنگامی که نفس زنان باز می گردی دوباره تشنه شده باشی و این عطش مادام العمر با تو  و در تو بماند .
-------
اما دریا

نسیم
با زبان روشن برگ و
دهان خوشبوی اردیبهشت
هرچه گفت
    نشانی از تو نداشت
پنداری پیشانی ات را هرگز
ناخن ترکه ای در باد
     نخراشیده است .

   پی گرد تو در گرگ و میش
که هوای هجرت های بی بدرقه است
دست در کوبه نارون ها
خواب های بسیاری من
از چشم پرندگان و
جانوران جنگا ربوده ام


ستارگان را دیده ام
با انگشت های شفافشان
بر صخره های تیره آنچه نوشتند
                          نام تو نبود.
کم حافظه گی دیگر
بیماری روزنامه و میدان نیست
رود نیز
بر بستر صیقلی اش هر چه سرود
                   رنگی از تو نداشت
اما دریا
با دهان پوشیده از کفخون و
پهلوی شکافته اش
تنها نام تو را
         ترجیع بند هذیانش کرد
و ماهیان در گهواره مرجان ها
فقط خواب تو می بینند .
--------

شعر از مجموعه تاریکروشنا - چاپ دوم - انتشارات مروارید - تهران