۲۵ اسفند ۱۳۸۸

خانه تکانی

.
.
در این روزهای آخر اسفند
وقتی که خانه ات کلاه سفیدش را
به احترام بنفشه ها
از سر بر می دارد
تو نیز خاکسترهای تلخ این زمستان را
از آستین بتکان
و چشم های غبار گرفته اش را
با روزنامه های بد خبر دیروز
برق بینداز
*****
تا تعبیر خواب های اردی بهشتی ات
راه زیادی نمانده است

۲۲ اسفند ۱۳۸۸

تاثیر یا توارد

بوف کور و بارتون فینک
..
فیلم سورئال بارتون فینک ساخته برادران کوئن را من اولین بار در سال 1991 که تازه اکران شده بود بر پرده سینما دیدم . از زمانی هم که ویدیوی آن را خریده ام بارها به تماشایش نشسته ام . تماشای این فیلم همیشه مرا یاد هدایت و بوف کور می اندازد . گذشته از شباهت جان تورتورو در نقش فینک به عکس های جوانسالی هدایت داستان فیلم نکات مشترک بسیاری با بوف کور دارد .
بارتون فینک نویسنده جدی و جوانی است که دور از شهر و دیارش به لس آنجلس دهه چهل آمده تا برای یک استودیو هالیوودی سناریو بنویسد . یعنی همانند هدایت در غربت زندگی می کند و در این شهر هیچ آشنائی ندارد . محل اقامتش اتاق نیمه تاریک - بی پنجره و دلگیری است در یک هتل بی رونق قدیمی که کاغذ دیواری هایش مدام ور می آید . این اتاق نیمه تاریک و بی تهویه نیز شباهت هائی به پستوی بوف کور دارد .
جدای از تختخواب - در اتاق او یک میز و صندلی چوبی قرار دارد و قاب عکس کوچکی در برابر میز با تصویر زن خوش اندامی که رو به دریا در ساحل نشسته و یک دستش را سایبان چشم کرده است .از نگاه های بارتون به عکس به نظر می رسد که این زن منبع الهام و میوز او شده است .
هدایت در اوایل داستان از حفره ای در دیوار زن را که هیچ رابطه ای با او ندارد می پاید و بارتون در محدوده ی یک قاب که بی شباهت به حفره نیست .
بارتون فینک در استودیو با دبلیو اف بزرگ و معشوقه جوانش آشنا می شود . دبلیو اف که الکلی است و لهجه ی جنوبی دارد در واقع ویلیام فالکنر است که برای مدتی در هالیوود سناریو نویسی کرده است . فالکنر و معشوقه اش کارشان مدام به دعوا و کتک کاری می کشد . اما به گفته معشوقه فالکنر مست که نباشد مرد خوب و مهربانی است .
یک شب که بارتون به شدت احساس غربت و تنهائی می کند و قادر به نوشتن نیز نیست به معشوقه فالکنر زنگ می زند و خواهش می کند که به دیدنش بیاید . آن شب معشوقه فالکنر به پیشنهاد خودش با او به بستر می رود . صبح وقتی بارتون از خواب بیدار می شود پیکر بی جان معشوقه در کنارش غرقه در خون است اما بارتون یادش نمی آید که او را کشته باشد .
همسایه بارتون در هتل که تنها آشنای او در غربت می باشد یک فرشنده بیمه کم بضاعت و دوره گرد است . بارتون جسد را که می بیند به او متوسل می شود . همسایه اش بارتون را دلداری داده و جسد را به اتاقش می برد که سر به نیست کند . تماشاگر نمی بیند که او با جسد چه می کند . اما منطقا تنها راه بیرون بردن جسدی از هتل تکه تکه کردن آن است .
چند روز بعد همسایه با جعبه ای در دست بر می گردد و به بارتون می گوید باید به مسافرت برود و جعبه را پیش او به امانت می گذارد . از شکل و اندازه جعبه و سنگینی آن به نظر می رسد که سر بریده ای در آن باشد .
معشوقه فالکنر و همسایه نیز برای من لکاته بوف کور و پیر مرد خنزر پنزری را تداعی می کنند . من نمی دانم این دو برادر کرم کتاب بوف کور را خوانده اند یا خیر . اما فیلمشان شباهت های انکار نا پذیری با بوف کور هدایت دارد . نا گفته نماند که در میان آثار برادران کوئن بارتون فینک سورئالیستی ترین فیلمی است که ساخته اند . چه شباهت ها حاصل تاثیر مستقیم باشد چه یک توارد عجیب .

۱۸ اسفند ۱۳۸۸

عشق ممنوع در حکایت ما

گفتگو و قرائت دو زبانه بخشی از شعر حکایت ما در سایت جدید آنلاین

۱۳ اسفند ۱۳۸۸

یک شعر جدید

انتخاب طولانی
.
عکس ارسالی ات را
تازه دانلود کرده ام
یعنی پاسی گذشته از نیمه شب شما
در آنسوی دنیا
همان ساعتی که تو پاورچین
در پیراهن نازک خواب
به سمت آشپزخانه می روی
و من نیستم که ببینم
مردد مابین یک بشقاب توت فرنگی و
یک پیاله بستنی میوه ای
در برابر یخچال باز ایستاده ای
و بخار سرد و سبکش آرام
می پیچد بر پرهیب خواب آلوده ات
.
چه بی رحم است عشق
محو تماشای تو در این حالت
همیشه می گفتم
سرما نخوری عزیزم
اما در دل آرزو می کردم انتخابت
یک قرن طول بکشد .