۹ اسفند ۱۳۹۲

هنوز می بارد

بخشی از شعر بلند " ادیت سیت ول " که در زیر بمباران لندن سروده شده است .
تصویر ضمیمه ( ادیت سیت ول و مرلین مونرو )  در دوران اقامت مونرو در لندن گرفته شده است

هنوز می بارد 
حمله هوائی 1940 

ادیت سیت ول 

  باران هنوز می بارد
تیره چون روزگار آدمیان
تاریک چون هر چیز گمشده ما
کور به مانند 1940 میخ بر صلیب

هنوز می بارد
هماهنگ با ضربان قلبی
که رفته رفته
 صدای چکش می دهد


هنوز می بارد
بر پای آن مرد رنجور
بر صلیب :
عیسی مسیح
که هر شب و روز
آویخته از گلمیخ
گناهان ما را می بخشاید

هنوز می بارد
بر آن مرد زر پرست
و بر العاذر
" زخم و زر اما
در زیر باران 
 تفکیک نا پذیرند " 

بنگرید
جوبارهای خون مسیح را
در افلاک بنگرید
که سر چشمه اش
زخم های همان کالبدی است که ما
بر میخ کشیده ایم 

۷ اسفند ۱۳۹۲

به مناسبت انتشار تمبر یادبود بلا لوگوسی


عاقبت دردناک و عبرت‌آموز
یک هنرپیشه خون‌آشام *
چاپ اول - روزنامه فرهیختگان

در سالروز هفتاد سالگی‌اش
با نگاهی به عمق آینه پی برد
که هیچ شباهتی به خون‌آشام‌ها
و ارواح خبیثه ندارد
به شهادت پرده‌های کشیده
اشتهای کور
شیشه‌های خالی مرفین
و انزوای عنکبوت‌وارش
همواره موجود ترسناک‌تری بوده است
از ژست‌های دلهره‌آوری
که در برابر دوربین گرفته است
در پایان کار از پروردگار طلب کرد
از دست خودش
که بزرگ‌ترین خصم خود بود
یا نجاتش بدهد
یا بگیرد جان بی‌رمقش را
حالا نیم قرن پس از
ملاقات ملک‌الموت
تصویرش در شنل سیاه دراکولا
زینت بخش تمبر جدیدی شده است
در پستخانه آمریکا. 
* «بلا لوگوسی»، هنرپیشه‌ای که سال‌ها در ‌هالیوود
 نقش دراکولا را بازی کرد و عاقبت تراژیک و ترحم‌برانگیزی داشت.


۳ اسفند ۱۳۹۲

فقط یک روز

 شعری از مجموعه کبریت خیس
اجرا : روزبه سوهانی

آهنگ : پیمان یزدانیان
پخش از یو تیوب :
http://www.youtube.com/watch?v=NDye7VHKD8Q

نگاهی به دوربین قدیمی و اشعار دیگر

محمد رحیم اخوت

کتاب هفته 

دوربین قدیمی و اشعار دیگر مجموعه ایست از 78 شعر که از ویژگی های آن ، به فضا سازی درخشان و زبان تر و تازه ای که با بهره گرفتن از لحن محاوره به دست آمده ، می توان اشاره نمود . ویژگی ی که در همان شعر اول ( حضور رفتگان ) بارقه ای از آن را می توان دید : نام رفتگان را / دلم نمی آید / از دفتر تلفن / خط بزنم / در این پسین گرفته / اگر به دیدار شما نیز بیایند / خواهید دید / که فرق چندانی نکرده اند / فقط کمی رنگ پریده / لاغر / وکم حرف شده اند . / در برابرتان می نشینند/ قهوه سیاهشان را / به آرامی هم می زنند / و به حرف های شب مانده شما / گوش می سپارند . / به حضورشان / نیازی اگر نباشد / بی هیچ گله ای بر می خیزند / کفش های خاکی شان را می پوشند / و به شناسنامه های باطل شده خویش / باز می گردند .
فضا سازی را در شعر بعدی : در عطر سنگین همین ماه / که شب بوها را گیج کرده است / پشت یکی از همین پنجره ها / مرا در خیابان های دربه در این شهر / تکثیر می کند . ( ص 12 ) مخصوصا در : آسمان / ماه / شب بوهای گیج / میز صبحانه ای در آفتاب نیمروز / فنجان خالی قهوه / ماتیک خوشرنگی / بر فیلتر سیگاری نیم سوخته / دستمالی کاغذی / که بوی دست های تو را می دهد / و سایه خنکی که مرغابیان / به خرده نانی که تو بر آن پاشیده ای / تک می زنند . ( ص 12 ) به روشنی بیشتری می بینیم > اما لحن محاوره در در برخی از شعرهای دیگر مثلا در ( پرنده ، پرنده است ) آشکار تر است : راستش یادم نیست / برای چه اینجا آمده ام / حتما دلیل مهمی داشته است / آدم که بی دلیل / خودش را آواره نمی کند / یادم که بیاید / این شعر را تمام خواهم کرد . ( ص 58 )
عباس صفاری شاعری است که گرچه می کوشد رویدادهای دیروز را از همان منظر دیروز ببیند ، اما فاصله میان دیروز و امروز هم از چشمش پنهان نمانده است و همین فاصله است که نوعی طنز تازیخ را در تار و پود شعر او می دمد و آن را از شعر گونه ای که پر است از غم و اندوه برای گذشته از دست رفته ، متمایز می کند .:
شیپور رعد / طبل باد / پرچم های پائیز / موشک های کاغذی / طیاره های کاغذی / ناوگان های کاغذی / انفجار فواره آب / بر دریای بی کرانه حوض / سنگر پرچین / منجنیق دست های سپید / و درخت بمب افکن سیب / در مرز خانه دشمن / صدای مادر از پنجره / اخبار داغ آشپزخانه / پایان جنگ / و بازگشت سزبازان کوچک / به میز شام / به مشق های مدرسه . ( ص 60 - 61 )
او در این گونه شعر ها به مخاطب شعر می گوید : خط صدای مرا / از لا بلای زمزمه های بید زده / بگیر و. بیا / به پنجره ای خواهی رسید / که واژه شکسته ایست / از زبانی فراموش شده .( ص 158 )
اما ( این زمزمه های بید زده ) و  این ( واژه های شکسته ) واآین ( زبان فراموش شده ) در دست شاعر بالغ و نیرومند به زبانی تر و تازه و جذاب تبدیل می شود که هرگز نمی توان آن را به فراموشی سپرد .: انباشته از خش خش پائیز و . غار غار صبحگاهی کلاغان بر می خیزد / و گلبرگ های پژمرده تکیلا / از تمام شاخه های تنش / بر کفپوش خنک آشپزخانه فرو می ریزد . ( ص 155 )
جدا کردن تکه ای از شعر که که در ساختاری تام و تمام شکل گرفته است ، بی رحمی جلادانه ای را می طلبد که در بریدن دستی از یک پیکر زنده و جوان احساس می شود  . با این همه دست کم این فایده را دارد که خواننده را به سراغ دوربین قدیمی و اشعار دیگر بفرستد تا هر کدام از شعر ها را در تمامیت آن باز بخواند .
مثل هر پرنده دیگر است / اما نشستن نمی تئاند / پرنده بی پاست او / که هستی کابوس وارش را / بر باد می زید / مفهوم جاری پرواز است / در رگ های زرد آسمان . بر باد می خسبد / بر شاخه های خموشیده توفان / آشیان می سازد / سنگدان بی سنگش را / از خرده ریز سفره آسمان پر می کند / و صدای غریبش را هر شب / مثل سه قطره خون هدایت / در گوش سنگین صخره ها فرو می چکاند . ( صص 152-153 )
اگر وسوسه های نو نمائی ها را نا دیده بگیریم ، شعر های این دفتر شان و ارزشی دارد که می توان آن ها را بارها و بارها خواند تقسیم بندی های رایج با عناوینی مانند ( شعر ده های 60 و 70 ) یا نسل نمی دانم چندم شاعران نو پرداز به کنار ، شعر صفاری به نظرم از آن اصالت و تشخصی بهره مند است که می توان آن را ادامه شعر اصیل فارسی شمرد . با زبانی چنان پاک و پیراسته دوربین قدیمی و اشعار دیگر از معدود شعرهائی است که می توان آن را بارها خواند و در هر بازخوانی لذتی مضاعف برد . مجموعه شعری که سزاوار نقد و بر رسی بیشتر است تا ضعف ها و دستاوردهای آن آشکار شود . کاری که فرا تر از این معرفی کوتاه است .
نشریه کتاب هفته  

۲۸ بهمن ۱۳۹۲

محاسبات نجومی

می گویند عمر من و تو 
در محاسبات نجومی 
در حد پلک زدن یک ستاره هم نیست 

من اما حاضرم 
زیر تکدرختی 
پرت افتاده تر از تنهائی آدم 
در پرتو حسن تو بنشینم 
و صد سالی یک بار
پلک بزنم .