۴ مهر ۱۳۹۰

ضرورت استفاده از واژه‌هاي جديد براي تمامي آثار چاپ دستي




پیشنهاد چند واژه  مورد نیاز  
1390/07/04


خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران


سرويس: فرهنگ و هنر - هنرهاي تجسمي


عباس صفاري بر ضرورت استفاده از واژه‌هاي جديد براي تمامي آثار چاپ دستي تأكيد و پيشنهادهايي را در اين زمينه مطرح كرد.
اين هنرمند و شاعر در نوشتاري در اين زمينه كه در اختيار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، قرار داده، نوشته است: «دليل ساختن اين ترکيبات و پيشنهاد استفاده از سوي هنرمندان و رسانه‌ها اين است که مدتي است در پوسترها و تبليغات گالري‌هاي تهران مي‌بينم کلمه «چاپ دستي» را براي تمامي توليدات هنري که قابليت تکثير دارند، به کار مي‌برند. گذشته از اين‌که لازم است هر کدام نام و عنوان خود را داشته باشند، کلمه چاپ از ارزش هنري آن‌ها مي‌کاهد. تعدادي از کارهاي پيکاسو که روي کف‌پوش آشپزخانه تراشيده و سپس روي کاغذ چاپ شده است، با عنوان لنوکات ميليون‌ها دلار خريد و فروش مي‌شود. آيا در ايران کسي مي‌آيد پول کلاني به اثري که اسم چاپ يا باسمه چوبي روي آن است، بپردازد؟


گالري‌ها و هنرمندان ناچارند دير يا زود براي تفکيک آثار متنوعي که تمامي را تحت عنوان « چاپ دستي» عرضه مي‌کنند، از واژگان ديگري استفاده کنند.

تابلوها و آثاري که به وسيله انواع مهر اعم از چوبي، سنگي، فلزي، لنوليوم يا پلاستيک تهيه مي‌شوند، جايگاه ويژه‌اي در دنياي هنر دارند. تمامي آثار مرکبي فرانسيسکو گويا که وحشت جنگ را تصوير کرده‌اند، با مهر فلزي که به آن، ايتچينگ مي‌گويند، درست شده‌اند. تعدادي از کارهاي معروف و مطرح پيکاسو نيز با مهر لنوليوم تهيه شده‌اند که امروزه در شمار شاهکارهاي هنر تجسمي محسوب مي‌شوند. تقريبا تمامي تابلوهاي اندي وارهال نيز با شيوه سيلک اسکرين که نوعي انتقال قابل تکثير است، درست شده است.


از اين ميان، مهر چوبي قديمي‌ترين و رايج‌ترين شيوه توليد هنرهاي چاپي است. اولين روزنامه ايراني به نام کاغذ اخبار نيز به همين شيوه و با مهرهاي چوبي و سنگي تهيه و چاپ مي‌شده است که در آن زمان به آن باسمه مي‌گفته‌اند. شيوه توليد باسمه‌يي اما با آمدن حروف سربي به ايران از دور خارج مي‌شود و به مرور، اين کلمه بار منفي به خود مي‌گيرد و قابليت استفاده در زمينه هنر را از دست مي‌دهد.
به همين جهت هنگامي که تعدادي از هنرمندان ايراني براي اولين‌بار در دهه 30 براي خلق آثارشان از مهر چوبي استفاده کردند، يکي از مشکلات‌شان اين بود که نمي‌دانستند آثارشان را با چه نام و عنواني به جامعه معرفي کنند و از آن‌جا که براي توليد اين‌گونه آثار به پرس چاپ احتياج است، نهايتا عنوان چاپ دستي را براي آن برگزيدند.


ترکيب جاافتاده ليتوگراف نيز که در ابتدا براي آثار تهيه‌شده با مهر سنگي به کار مي‌رفت، در دنياي نشر به مرور زمان معني ديگري به خود گرفته و امروزه براي مراحل اوليه چاپ کتاب و مجله به کار مي‌رود.


مشکلات عمده با عنوان «چاپ دستي» از اين قرار است:


1 - استفاده از کلمه چاپ در اين ترکيب اثر هنري را در رده صنايع قرار مي‌دهد يا دست کم نوعي از توليدات صنايع دستي را براي شنونده تداعي مي‌کند.
2 - به غير از چوب در هنرهاي چاپي از مهرهاي ديگري نيز از جنس سنگ و فلز و غيره استفاده مي‌شود که هر کدام ويژگي‌هاي خودشان را دارند. هر کدام از اين انواع به اسم و رسم خودشان نياز دارند. در حال حاضر، اما عنوان چاپ دستي را براي تمامي آثاري که با پرس چاپ توليد مي‌شود، به کار مي‌برند که گمراه‌کننده و ناکافي است.


عنوان‌هاي پيشنهادي اينجانب براي انواع هنرهاي چاپي از اين قرار است:


1 - چوب‌نگاره - براي آثار خلق‌شده از مهر چوبي.


2- سنگ‌نگاره - براي آثار خلق‌شده از مهر سنگي و ليتوگراف.


3 - فلزنگاره - براي آثار خلق‌شده از مهر فلزي و ايتچينگ و انواع گراور فلزي


4 - لنونگاره - براي آثار خلق‌شده از مهر لنوليوم يا کف‌پوش


5- تنزيب‌نگاره - براي آثار خلق‌شده از طريق تنزيب ابريشمي يا سيلک اسکرين


توضيح اين‌که از تمامي اين ترکيبات اسم و فعل نيز مي‌توان ساخت مانند چوب‌نگاري و غيره.


طي سال‌هاي اخير انواع هنرهاي چاپي در ايران رواج و محبوبيت روزافزوني يافته و دانشکده‌هاي هنر نيز کلاس‌هايي براي هنرهاي چاپي عرضه کرده‌اند. اما براي هر کلاسي يا از واژه فرنگي آن استفاده مي‌شود، يا همه را به يک نام که چاپ دستي باشد، مي‌خوانند. شايد ديگر وقت آن رسيده است که هرکدام نام و مشخصات ويژه خود را داشته باشند.»


انتهاي پيام


كد خبر: 9007-00350


تصویر رنگی در این پست :تشیع جنازه - کار عباس صفاری  
چوب نگاره - مرکب روغنی روی کاغذ دست ساز




۲۹ شهریور ۱۳۹۰

معیشت، گلوی نقد ناب را می‌فشارد

عباس صفاری
خبرگزاری مهر  - تهران


عباس صفاری در یادداشت ارسالی خود به خبرگزاری مهر می‌نویسد: شرایط سخت معیشتی و عدم امنیت شغلی روزنامه‌نگاران ادبی باعث می‌شود که نویسندگان این نقدهای سالم و فنی در فضای ادبی ایران زیاد دوام نیاورند و سرانجام به دنبال شغلی بروند که اموراتشان را بگذراند.
به گزارش خبرنگار مهر، عباس صفاری شاعرایرانی مقیم آمریکا و سراینده مجموعه اشعاری چون «خنده در برف» و «کبریت خیس» با ارسال یادداشتی برای مهر به سئوال مهر در رابطه با چند و چون تربیت نشدن منتقد در فضای ادبیات داستانی ایران پاسخ داد: متن این یادداشت به این شرح است:


به گمانم ما با دو عامل عمده سر و کار داریم و تا زمانی که دست کم یکی از این دو عامل و مانع را از سر راه بر نداشته‌ایم، امیدی به بهبود وضعیت نقد نمی‌توان داشت. دو عاملی که به آن اشاره کردم یکی مشکل اقتصادی است و دیگری مشکل فرهنگی که ابعاد گسترده‌تری دارد.
مشکل اقتصادی بیش از هر چیز بر آمده از فعالیت نزدیک به رایگان منتقدین در نشریات و نهادهای فرهنگی است. ما در نشریات مستقل فرهنگی کمتر داشته‌ایم. منتقدی را که با حقوق و مزایای آبرومندانه‌ای استخدام شده باشد و فقط زیر نظر سردبیر به کار نقد و بررسی کتاب‌های ارسالی به دفتر بپردازد. اینجا از شغلی صحبت می‌کنم که از دست دادن یا به خطر انداختن آن برای منتقد و خانواده‌اش گران تمام شود.


تا زمانی که چنین امکانات شغلی برای منتقدان فراهم نباشد و حاصل زحماتشان را به صورت رایگان به سردبیر بسپارند یا دست بالا اگر دراستخدام نشریه‌ای هستند، حقوقشان همواره عقب افتاده باشد و از فردای نشریه‌ای که تعطیلی همواره آن را تهدید می‌کند، خبر نداشته باشند. تا زمانی که در بر چنین پاشنه‌ای می‌چرخد، انتظار نمی‌توان داشت که منتقد به اصول نقد حرفه‌ای پایبند بماند و خط و مرزهای ممنوع کارش مانند نان قرض دادن و تسویه حساب و تبعیض و گروه گرایی را رعایت کند.


عامل دوم که مشکل فرهنگی باشد، خود متشکل از چندین بخش است که دانشگاه به عنوان بزرگ‌ترین نهاد فرهنگی و تربیتی در راس آن قرار دارد. در رابطه با دانشگاه و کم توجهی آنها به ادبیات معاصر بسیار گفته و نوشته‌اند. کماکان اما اکثر دانشکده‌های ادبی کشور به جای تربیت شاعر و نویسنده و منتقد ـ مقدمه‌نویس و کارشناس آثار کلاسیک تربیت می‌کنند که پس از فارغ‌التحصیل شدن غالباً آرزوی بزرگشان این است که بروند در کتابخانه آکسفورد یا هاروارد و فلان نسخه از یک کتاب چاپ قاهره را با نسخه چاپ استانبول تطبیق بدهند و اگر میسر بود، کتابی به چاپ بسپارند.


عامل فرهنگی دیگری که طی سال‌ها همواره دردسرساز و گمراه کننده بوده است، رسوب‌های سخت بازمانده از فرهنگ سنتی و فئودالی است که از شاعر و نویسنده انتظار می‌رفت که حکیم و دانشمند نیز باشد و بالعکس. مختصر اینکه هنر و ادبیات دو پدیده متفاوتند که مرزهای آن را در ایران ما هنوز مشخص نکرده‌ایم. در میان تولیدات نوشتاری شعر بدون تردید اثر هنری محسوب می‌شود که در مواردی داستان کوتاه را نیز شامل می‌شود. از سوی دیگر، نقد و بررسی کتاب فعالیتی ادبی قلمداد می‌شود. کسی که نقد شعر می‌نویسد، هر قدر هم که در کارش سابقه و مهارت داشته باشد، تضمینی نیست که قادر باشد خود نیز شعر خوبی بسراید. همانطور که یک منتقد فیلم هر قدر هم که آگاه باشد دانش سینمایی او راهش را به عالم کارگردانی هموار نخواهد کرد.
متاسفانه در ایران به دلیل همان رسوباتی که اشاره بر آن شد و کمابیش جایگاه نیمه قدسی شاعر و محبویت روزافزون داستان‌نویسان باعث شده است که هر از گاه منتقدی که خوابنما شده، اما استعداد کافی برای خلق شعر یا داستان ندارد دست به قلم ببرد و کتاب شعر یا داستانی بنویسد. تا اینجای کار هیچ اشکالی ندارد و کلمات در انحصار بخش ویژه‌ای نیست. مشکل اما از آنجا آغاز می‌شود که مشخص نبودن مرزها واغتشاش که در ارزیابی تولیدات نوشتاری ایجاد می‌کند، سبب می‌شود که سردبیر‌ها و حتی ناشرین کتاب نیز مرعوب دانش ادبی یا شهرت یک منتقد می‌شوند و کتاب بی‌ارزشی را روانه بازار نشر می‌کنند. چنین کتاب‌هایی که هر ساله ما شاهد انتشار آنها هستیم، به دلیل روابط بده ـ بستانی یک گروه که به نشریات دسترسی دارند، امکان دارد چندین نقد مثبت هم بگیرد و چه بسا که به چاپ دوم هم برسد، اما نهایتا از غربال زمان مانند نخاله‌‌ای دیگر رد نخواهد شد.


با این همه کم نیستند تعداد نقد‌های خوب، سالم و راهگشا در عرصه مطبوعات و سایت‌های ادبی و وبلاگ‌های شخصی که صادقانه اثری را نقد و بررسی کرده‌اند. متاسفانه شرایط سخت معیشتی و عدم امنیت شغلی روزنامه‌نگاران ادبی باعث می‌شود که نویسندگان این نقدها یکی ـ دو سالی بیشتر دوام نیاورند و سرانجام به دنبال شغلی بروند که اموراتشان را بگذراند و چه حیف.




امانت داری و اخلاق مداری
استفاده از این خبر فقط با ذکر منبع "خبرگزاری مهر" مجاز است.