۱۰ فروردین ۱۳۹۵

بازگشت به ظلمت نیمروز

شماره اخیر ( نیویورک تایمز بوک ریویو ) مطلب مفصلی دارد در ارتباط با رمان ظلمت نیمروز که از شاهکارهای ادبیات قرن بیستم محسوب می شود . این مقاله که به قلم مایکل شمل نوشته شده در نوع خود داستانی است در باره داستانی دیگر .
خلاصه ماجرا از این قرار است که تابستان گذشته یک دانشجوی رشته ادبیات آلمانی برای تز دکترایش در آرشیو یک ناشر قدیمی که غالبا کتابهای نویسندگان ضد نازی و مهاجر را چاپ می کرده دنبال مدارکی می گشته در ارتباط با پروسه تعغیر زبان نوشتاری آرتور کوستلر از آلمانی به انگلیسی .
 او آنچه را که در جستجویش بوده است نمی یابد ، اما در میان اوراق ناشر به نسخه تایپ شده کتابی بر می خورد به زبان آلمانی در ۳۲۶ صفحه که به خط آرتور کوستلر تصحیح و ویرارستاری شده است . عنوان کتاب ( رباشف ) نام قهرمان اصلی رمان ظلمت نیمروز است که آرتور کوستلر آن را پس از محاکمه های استالین و بیشتر متاثر از اعترافات ناباورانه ( بوخارین ) و دیگر اعضای عالی رتبه حذب کمونیست شوروی تحریر کرده است .  اوراق یافته شده در واقع متن اوریجینال و اصلی ظلمت نیمروز است . متنی که هیچ کس اطلاع دقیقی از وجود آن نداشته و اهل ادب اروپا غالبا می پنداشته اند که کوستلر این رمان را در اصل به انگلیسی نوشته بوده است .
آرتور کوستلر بنا به یافته های نویسنده زندگی نامه اش در جابجائی های ناشی از جنگ دوم جهانی این متن را با خود به پاریس می برد و به رغم این که هنوز تسلطی حرفه ای به زبان انگلیسی ندارد تصمیم می گیرد آن را خود به انگلیسی ترجمه کرده و به چاپ بسپارد .
این رمان نهایتن با عنوان ظلمت نیمروز به زبان انگیسی ویراستاری و منتشر شده و در مدت کوتاهی به اکثر زبانهای عمده دنیا ترجمه و چاپ می شود ، بی آن که مترجم ها بدانند که ترجمه هایشان در واقع ترجمه ایست از ترجمه ای دیگر .
متن اصلی نیز در این گیر و دار گم می شود . برای ترجمه آلمانی رمان  نیز آرتور کوستلر از همین ترجمه انگلیسی استفاده می کند و کتابی را که خود در اصل به آلمانی نوشته و متن آن را گم کرده است یک بار دیگر از انگلیسی به آلمانی ترجمه می کند .
این متن اوریجینال قرار است در آینده نزدیکی در آلمان منتشر شود و  صاحب نظرانی که آن را تا به حال دیده اند بر این عقیده اند که متن یافته شده در مقایسه با دو متن ترجمه ای که کوستلر خود ( به انگلیسی و سپس به آلمانی )  انجام داده به مراتب  پاکیزه تر و برخوردار از ارزش ادبی بیشتری است  .  

۲۳ اسفند ۱۳۹۴

وقتی خودت نیستی

 
        ( قرائت شده در شب مراسم جایزه )
«شاعری که سر و کار جدی با زبان دارد ، به‌مرور و چه بسا ناخودآگاه ، دیواری به دور خود می‌کشد از جنس همان زبان ؛ دیواری شیشه‌ای و "کریستالیزه" که هرچه ضخیم‌تر می‌شود، شفاف‌تر شده، و عمق و گستره‌ی بیشتری از هستی را در برابر او می‌گشاید . دیگر فرقی نمی‌کند ساکن و باشنده‌ی این پناهگاه شیشه‌ا‌ی ، مقیم کرمان و کاشان باشد یا کالیفرنیا و آلمان .
 من طی سی‌ و چند سال گذشته یکی از باشندگان چنین پناهگاهی بوده‌ام که هر چه را از ورای آن دیده یا حس و اندیشه کرده‌ام ،  سر و سامان داده و در حکم «نامه‌هایی به خانه‌ پدری»  به آدرس سرزمینی که در میان هنرهای زبانی اش شعر هنوز حرف اول را می زند به  پست سپرده‌ام . انتشار آن‌ها چه در ایران و چه خارج از مرز، برای من نه فقط در حکم برداشتن باری از دوش، بلکه اسباب رهائی‌ام از رخوت و روزمرگی و غیاب‌های هراس‌انگیزی بوده است که جز دامن زدن به «غم غربت» و همرنگ زمانه شدن، ثمره‌ی دیگری نمی‌توانسته داشته باشد. 

طی این سال‌ها حس این‌که این اعتراف"نامه‌ها" به‌دست گیرندگانی رسیده است که با دقت و علاقه آن‌ها را خوانده‌اند، خستگی این شنای خلاف جهت را از تن و روان من به‌در برده است.
اما تعلق گرفتن جایزه معتبری به آن در شرایطی که نامزدهای دیگر جایزه یا از چهره‌های درخشان و ماندگار شعر معاصر هستند ، یا از چهره‌هایی که بی‌تردید قافله‌سالارهای این کاروان هزارساله در آینده‌ای نه ‌چندان دور خواهند بود، بیش از توقع و انتظار من است. حق و حقیقت این است که این جایزه به تمام نامزدهای خلاق آن تعلق دارد ؛ بویژه به سپانلوی عزیزم که می‌دانم جسارت گرفتن آن را در حضور نام بزرگوارش بر من و ما خواهد بخشید.
اعتبار هر جایزه‌ای گذشته از مقام همکاران و بنیان‌گذاران آن، در گرو تداوم و ماندگاری آن است. ضمن آرزوی ماندگاری این جایزه، برای دبیر محترم آن آقای علیرضا بهرامی عزیز و دیگر دست‌اندرکاران و داوران محترم آن آرزوی موفقیت و تندرستی دارم». با سلام و احترام عباس صفاری
=================================================
* - عکس از فواد فرح
* این یاد داشت مختصر را به درخواست جناب بهرامی جهت قرائت در مراسم جایزه شعر خبرنگاران نوشته ام  که آنجا پس از تقدیم جایزه از جانب من قراذت شده و سپس در اخبار ایسنا و چندین بنگاه خبری دیگر نیز درج گردیده است . اما به علت کمبود وقت آن را سریع نوشته و و فرصت ویراستاری اش را نداشته ام . متن بالا فرم نهائی و کاملتر آن است . \



۲۲ اسفند ۱۳۹۴

مثل جوهر در آب ، برگزیده کتاب سال جایزه شعر خبرنگاران

71 copy-1.jpg ایسنا -  سرویس: فرهنگي و هنري - ادبيات و نشر
-------------------------------------------------
دهمین دوره جایزه شعر خبرنگاران جایزه و تندیس کتاب سال خود را به عباس صفاری برای کتاب «مثل جوهر در آب» اهدا کرد.

به گزارش خبرنگار ادبیات ایسنا، عصر جمعه (21 اسفندماه) اختتامیه دهمین دوره‌ جایزه‌ کتاب سال شعرخبرنگاران برگزار شد وبرگزیدگان این دوره معرفی شدند.

در این دوره ابتدا به پاس حدود نیم قرن انتشار کتاب شعر، استمرار در فعالیت ادبی و ارایه و تجربه‌ پیشنهادهای جدید در حوزه‌ شعر فارسی معاصر با اهدای تندیس و لوح تقدیر از یک عمر دستاورد شعری علی باباچاهی تجلیل شد.

در بخش کتاب سال ضمن تقدیر از «لیلا کردبچه» برای کتاب «غمزیستی»، تندیس جایزه به عباس صفاری برای کتاب «مثل جوهر در آب» تعلق گرفت.

«زمستان بلاتکلیف ما» محمدعلی سپانلو- نشر چشمه، «منظومه‌ی بازگشت و اشعار دیگر» محمد شمس لنگرودی- نشر چشمه، «مثل جوهر در آب» عباس صفاری-نشر مروارید، «خدایا مرا ببخش، حالا نه» علی عبدالرضایی- نشر چشمه، «پذیرفتن» گروس عبدالملکیان- نشر چشمه، «نیمرخ آهو» هرمز علیپور- نشر مروارید- «غمزیستی» لیلا کردبچه- انتشارات فصل پنجم نامزدهای نهایی بخش کتاب سال جایزه شعر خبرنگاران بوده‌اند.

در بخش ویژه (شاعران بدون کتاب) این دوره از جایزه نیز تارا محمدصالحی به عنوان برگزیده معرفی شد.

در توضیح این جایزه آمده است: «برای رعایت آیین‌نامه و فراخوان جایزه تا زمان اعلام نتایج و از آن‌جا که هدف این بخش کمک به انتشار آثار شاعران کتاب اولی است، با توجه به در شرف انتشار بودن مجموعه شعر آقای محمد عسکری ساج، با احترام به ایشان، تندیس جایزه به «تارا محمدصالحی» تعلق گرفته است.»

همچنین در این بخش حمیده غلامی و ساجد فضل‌زاده تقدیر شدند.

جایزه‌ این بخش، انتشار کتاب فرد برگزیده در سال 95 در انتشارات «آرادمان» است.

آثار ارسلان باقری، امیر بختیاری، محمد عسکری ساج، حمیده غلامی، ساجد فضل‌زاده و تارا محمدصالحی، نامزد بخش ویژه جایزه شعر خبرنگاران در دوره دهم بوده‌ است.

۱۶ اسفند ۱۳۹۴

زاغ ها

   آرتور رمبو

پروردگارا !
بدان هنگام که برودت برکه را تسخیر می کند
و در روستای جنگ زده و مجروح
دیگر ناقوس هیچ عشائی به صدا در نمی آید
و طبیعت ذات ویرانگرش را    نشان می دهد
نازل کن زاغ ها را از ارتفاعات
آن پرندگان محبوب و دلپذیر مرا

لشکری بیگانه ای هستید با غار غاری تلخ
که باد ویرانگر در آشیانه هایتان می وزد
پرواز کنید و در دوایری جدا از هم
چرخ بزنید بر کرانه های زرد و طویل رودخانه
در جاده ای با شوالیه های باستانی
بر صحرائی انباشته از خندق و چالاب

هزاران زاغ بر فراز دشت فرانسه
جائی که مردگان دو روز پارینه خفته اند
آیا به فصل زمستان بال نخواهید گشود
تا هر رهگذری را دیگر باره به فکر وا دارید
و جارچی جهان ما باشید ؟
جارچی تشییع جنازه های ما !

اما این قدیسان بهشتی بر فراز بلوط ها
و گل هائی که غروب های سحرانگیز
بر آن ها به پایان می رسند

پرهیز می کنند از چکاوک های ماه مه
آنهائی که در اعماق جنگل توقف می کنند
در چمنزاری که نمی توان دل از آن بر گرفت
در اسارت شکستی بی آتیه و جبران ناپذیر .

-----------------------------------------------------
تصویر رمبو : نیو یورکر
 شعر از کلاغنامه - نشر مروارید