۱ دی ۱۳۹۷

در سه جبهه شمشیر می زنم


گفتگو با روزنامه اعتماد به مناسبت انتشار مجموعه شعر پشیمانم کن
رسول آبادیان
عباس صفاری نامی آشنا برای شعرخوانان حرفه ای ایران است. شاعری که با انتشار بیش از پانزده کتاب و مقالاتی قابل توجه در داخل و خارج از کشور نامش به عنوان یک فعال ادبی در ذهن ها حک شده است . صفاری سال هاست که در کشور آمریکا اقامت دارد، اما زبان شعرش همواره زبانی پویاست ، نکته ای که نشان دهنده عمق ظرافت او در برخورد با زبان مادری است . صفاری در این گفتگو علاوه بر توضیح پیرامون وضعیت فرهنگی  مهاجر در دیگر کشورها و ارایه چگونگی حفظ زبان  فارسی در دوره های مختلف از سوی این گروه از مهاجران ، در باره حال و هوای شعرها و کتاب تازه اش هم برایمان گفته است .

يك: يكي از مواردي كه هميشه براي من جالب بوده‌ اين‌است كه شعرشما عليرغم زندگي در كشوري ديگر، هرگزشامل ريزش نشده و شما توانسته‌ايد از جهت حفظ زبان در ميان شاعران و نويسندگان ساكن ديگر كشورها، بسيار موفق عمل كنيد. كاركرد حفظ اصالت زباني و گسترش آن در جهان شعري شما چگونه‌است و چه عناصري را براي اين رويكرد ادبي به كار مي‌گيريد؟

-       برای مهاجرانی که با نوشتن و قلم سر و کاری ندارند حفظ زبانی که با خود به کشور جدید آورده اند غالبا در حد محاوره و گفتگوی روزمره و احیانا نامه نگاری  حائز اهمیت است . اما شاعر و نویسنده نمی تواند به همان دانش بسنده کند ، چرا که زبان ماهیت دینامیکی دارد و در کشوری که پشت سر گذاشته مدام در حال تغییر و تحول است . او با استفاده از امکاناتی که روز به روز گسترده تر می شود ارتباطش را با این دگرگونی ها حفظ می کند . امکاناتی که برای نسل اول نویسندگانی که از ایران مهاجرت کردند فراهم نبود . نتیجه فقدان این پل های ارتباطی در آن ادوار را در نثر یکنواخت آن نویسندگان می توان مشاهده کرد . منوچهر یکتائی ( نقاش و شاعر ) در اواخر جنگ جهانی دوم به نیو یورک می آید . زمانی که به غیر از پست و تلفن های پُرهزینه سه دقیقه ای وسیله ارتباطی دیگری موجود نبود . طی این مدت یکتائی چهار مجموعه شعر منتشر کرده است . اما به رغم این که او خود را شاعر نیمائی می داند زبان اشعار او به نثر مشروطه و گاهی به افسانه نیما نزدیک تر است تا شعری که شاعران هم دوره اش در دهه های چهل و پنجاه می نوشتند . در حال حاضر گذشته از امکاناتی که اینترنت در اختیار ما می گذارد تعداد نشریات کاغذی ، رسانه های خبری ، ناشران ، نهادهای فرهنگی و کتابفروشی های فعال در غرب و بخش فارسی کتابخانه ها در حدی است که این پل ارتباطی را به شدت کوتاه کرده است .  



دو: يكي از مواردي كه هميشه براي اهالي ادبيات در ايران باعث نگراني‌است. مهجوريت روزافزون ادبيات فارسي در ديگر كشورهاست. به نظر شما اين سطح از نگراني واقعا به‌جاست و ادبيات امروز ما جايگاهي در جهان ندارد؟

-       متاسفانه همین طور است که می فرمائید . من اما در جائی دیگر پاسخ خوش بینانه ای به این سئوال داده ام و معتقدم نوبت به عرضه مناسب و حرفه ای ادبیات ایران نیز خواهد رسید . مشکل عمده در حال حاضر کمبود مترجم حرفه ای و  ترجمه های دقیقی است که مورد پسند ناشران معتبر قرار بگیرد. اگر توجه کرده باشید اکثر آثاری که از فارسی به زبانهای دیگر ترجمه شده است مترجم ایرانی و حتا ناشر ایرانی داشته است . این ترجمه ها همانطور که شاهد بوده اید به غیر از یکی دو استثنا راه به جائی نبرده اند . این که مترجم استاد دانشگاه است و به انگلیسی زبانها انگیسی درس می دهد کافی نیست . من چشم امیدم در وهله اول به مترجم انگلیسی زبان مسلط به فارسی است و در مرحله بعد به ایرانیانی است که دو زبانه اند و از کودکی به غرب مهاجرت کرده یا در غرب به دنیا آمده اند . نا گفته نماند که تا به حال چندین بار فرصتی برای عرضه ادبیات فارسی به ویژه رمان فراهم شده است که متاسفانه خوب از آن استفاده نشده است . یا انتخاب ها مناسب نبوده مانند چهار کتاب ترجمه شده ای که روی دست انجمن قلم آمریکا مانده و ناشری برای چاپ آنها پا پیش نمی گذارد ، یا این که کتاب در زمانی که ترجمه شده تاریخ مصرفش برای خواننده غربی گذشته بوده است . مثلا ( سووشون ) خانم دانشور که یک سر و گردن بالا تر از بادبادک باز خالد حسینی است در سه چهار هزار نسخه چاپ می شود و بادبادک باز در بالای ده ملیون نسخه . وضعیتی کما بیش شبیه فرصت هائی که به سینماگران ما در غرب داده شده و نتوانسته اند از آن خوب استفاده کنند . هنرپیشه های درجه یک و اسکار گرفته ای مانند خاویر باردم ، جولیت بینوش ، پنه لوپه کروز ، یا زیبا روئی با شهرت بین المللی مانند مونیکا بلوچی در اختیارشان بوده و کار چشمگیری عرضه نکرده اند . نه خیلی مورد پسند منتقدین بوده اند نه موفقیتی در گیشه کسب کرده اند . 



سه: شعرهاي زیادی از شما تاكنون به زبان‌هاي مختلف ترجمه و منتشر شده و همين نشان‌دهنده نفس كشيدن شعر معاصر ماست. پرسش من اين است كه ما چگونه مي‌توانيم از همين ترجمه‌هاي كارهاي شما و بسياري از شاعران ديگر، به عنوان پلي ميان خودمان و تمدن‌هاي ديگر پيدا كنيم؟

-       انتشار مجموعه شعر در آمریکا به جهاتی راحت تر از نشر داستان و رمان است . شعر در آمریکا متعلق به الیت و از ما بهتران جامعه ادبی است . به همین دلیل در تیراژ اندکی در حد دو سه هزار نسخه نیز چاپ می شود که طبعا هزینه ی به مراتب کمتری نسبت به رمان دارد . از آن گذشته از پشتیبانی دانشگاه ها و نشریات ادبی نیز برخوردار است . در صورتی که رمان باید خیلی سنگین ، یا پُر تیراژ باشد تا نشریات نامی از آن ببرند . در پاسخ به سئوال شما باید بگویم راه های بسیاری جهت نفوذ وجود دارد که غالبا پر هزینه اند و نیاز به ناشر و پشیبان دارد . به گمانم در حال حاضر سهل ترین و کم دردسر ترین راه تماس مداوم و همکاری با سایت ها و نشریات ادبی اینترنتی است . از این طریق با ایرانیان مترجمی که با این نشریات همکاری می کنند یا مترجمین غربی ی که بر فارسی تسلط دارند اما ارتباطی با جامعه ادبی داخل کشور ندارند هم می توان آشنا شد.  



چهار: با مرور مجموعه‌شعرهاي شما تاكنون به اين نتيجه مي‌رسيم كه شاعري به نام عباس صفاري هيچ‌گاه قصد نداشته ذهنيت خود را در چهارچوبي خاص محصور كند. من به شخصه نوعي رنگارنگي به لحاظ آزمايش سمت و سوهاي مختلف ادبي دركارهاي شما ديده‌ام، يعني هم شعرهاي زباني و هم شعرهاي موسوم به جريان ساده‌نويسي. براي ما بگوييد كه نگرش‌هاي گوناگون به شعر را چگونه مديريت مي‌كنيد؟

-       در شیوه های گوناگون بیان امر بسیار پیچیده ای که نیاز به مدیریت داشته باشد وجود ندارد . گوش سپردن به صدای درون و برقراری یک دیالوگ بی وقفه با آن صدای صادق مهم ترین کاری است که شاعر می تواند انجام دهد. راه میانبری وجود ندارد  من کوشیده ام این طور عمل کنم . نتیجه نیز تا به حال رضایت بخش بوده است . کمال رضایت را اما هرگز از خودم و کارم نداشته ام و نمی خواهم داشته باشم . شاید اگر از هنر فاصله بگیریم پاسخ روانکاوانه این عدم رضایت در این باشد که من به عنوان کوچکترین پسر از چهار برادر محکومم که برای به بازی گرفته شدن همواره کفتر جدیدی از کلاهم در بیاورم . کتاب بعدی ام که شامل صد و یک شعر می باشد از پایه و بنیان با آنچه تا به حال نوشته ام تفاوت دارد . هم در فرم و هم در محتوا جدید و اُریجینال است .  این یکی احتمالا آخرین ماجراجوئی من خواهد بود  .



 پنج : آقاي صفاري! يكي از كارهاي درخشان شما كه سال‌ها در كتب درسي دانشگاه‌هاي آمريكا تدريس شده، شعر«هبوط» است. هبوط چگونه شعري است و چرا تا اين اندازه مورد توجه دست‌اندركاران آموزش عالي درآمريكا قرار گرفته؟

-       شعر هبوط که در اصل با عنوان حکایت ما در آمریکا منتشر شده بر مبنای داستان آدم و حوا سروده شده است . از آشنائی آدم و حوا در بهشت آغاز می شود و نهایتا در حیاط خانه ای که آن دو با اقساط سی ساله در لانگ بیچ خریده اند به پایان می رسد . داستان آدم و حوا در کتب مقدس ابراهیمی خیلی کوتاه و در حد یک پاراگراف بیشتر نیست . اما در کتاب هائی که پس از آن نوشته شده گاهی حتا در  حد یک رمان آن را گسترش داده اند . من اما هنگام نگارش این شعر بیش از هر حرف و حدیثی که شنیده یا خوانده بودم ، بهشت گمشده میلتون و مرصاد العباد نجم الدین رازی را در پس ذهن داشتم . به گیاه ممنوعه هم که  رسیدم مابین گندم و سیب ، گندم را که جایگاه به  مراتب حیاتی تری  در تمدن های مشرق زمین داشته است انتخاب کردم . 
     روزنامه نیویورک تایمز پس از آن که دانشگاه ( بارد ) این شعر را منتشر کرد از آن به عنوان اثری رندانه یاد میکند و ریچارد آبکاریان ادیتور کتاب درسی ( ادبیات ، تجربه انسانی ) در مقدمه ای که بر آن نوشته به جنبه های دیگر آن می پردازد و نهایتا معتقد است که یک پارودی ( نقیضه )عاشقانه و مدرن است .  



شش : در مجموعه تازه شما، شاهد گرايشي فلسفي از نوع ساده‌سازي مفاهيم هستيم. از مجموعه«پشيمانم‌كن» بگوييد و اينكه خواننده در مواجهه با اين اثر، براي فهم بيشتر اشعار به چه عواملي بايد توجه كند؟

-       گرایشی که شما به آن اشاره می کنید دست کم از مجموعه کبریت خیس به این سو در دیگر کتاب های من نیز وجود دارد . شاید در این کتاب کمی تلخ تر شده باشد یا بیشتر به چشم می آید . من اهل موعظه و پروپاگاند  نیستم و شعرم را به قصد تبلیغ یا نشان دادن عقایدم نمی نویسم . اما تردیدی نیست که عقاید شاعر از نوع نگاهی که به پدیده های  هستی داردتفکیک نا پذیر است .اما تا جائی که بشود باید آن را از چشم خواننده دور نگاه داشت . شعر بیشتر ادراکی و حس کردنی است تا فهمیدنی . اما شناخت دائره المعارفی بخش هائی که به حوادث ویژه ، اماکن ، اسامی و تاریخ و اسطوره می پردازد بی تردید به درک گسترده تری از اشعار این مجموعه می انجامد.     



هفت : امروزه شاهد گرايش‌هايي مختلف درحوزه شعر ايران هستيم. گرايش‌هايي كه نشان مي‌دهد شعر جوان‌ترها با وجود همه ناملايمات، سيري رو به جلو دارد. ازآنجايي كه شعر جوان ايران را دنبال مي‌كنيد برايمان بگوييد نظر شما به عنوان يك پيشكسوت، به اين گرايش‌ها و جريان‌هاي شعري چيست؟

-       ما خوشبختانه چند سالی است که آن رادیکالیسم افراطی را که در دهه هفتاد بسیاری را به بی راهه بُرد پشت سر گذاشته ایم . اما آن تعداد اندکی که اصیل تر بودند و پشت کار داشتند نهایتا راه خودشان را پیدا کردند. جوانانی نیز که بعد از آنها پا به عرصه گذاشتند علاقه ای به پیمودن راه های رفته و تکرار همان اشتباهات را نداشتند . خوشبختانه این گروه که چهره های مستعد و آینده داری در میانشان هست ، همزمان شدند با رواج اینترنت که دری به جهان های دیگر در برابرشان گشود و در نتیجه به ندرت مرعوب نظریات وارداتی و نیم بند کسانی می شوند که هدفشان تبلیغ شعر ناموفق و بی خواننده خودشان است .
پیروی نسنجیده از مُد و پسند روز نیز غالبا به سر در گُمی  و دلسردی می انجامد . نگاه کنید به عنوان مجموعه اشعارشاعران جوانی که طی هفت هشت سال گذشته منتشر شده است . اکثر این عناوین که با تکیه بر قابلیت های شوک آور ساخته می شوند یک جمله ی خبری است به صیغه اول شخص مفرد و آنقدر از نظر محتوائی شبیه به هم  که اگر از خواننده ای پرسیده شود از عنوان پنج کتاب از این مجموعه  نام ببرد در میماند . زمانی که احمد رضا احمدی نزدیک به چهل و پنج سال پیش  عنوان ( من فقط سپیدی اسب را گریستم ) را بر مجموعه اش گذاشت حتا یک کتاب که عنوان مشابهی داشته باشد موجود نبود . بگذریم که عنوان او گذشته از نا متعارف بودن زیبا و پُر ابهام نیز بود و هنوز هست . 



هشت : در شرح‌حال زندگي شما مي‌خوانيم كه زماني دستي در ترانه‌سرايي داشته‌ايد و كارهايي ماندگار در اين زمينه داريد. قالب ترانه اين روزها در ايران طرفداران بسياري دارد و شما حتما اين رگه‌هاي نو در ترانه را دنبال مي‌كنيد. چرا ديگر ترانه نگفتيد و آيا قصد نداريد حالا كه اين قالب مجددا مورد توجه قرار گرفته، به آن برگرديد؟

-       شکی نیست که خون جدیدی وارد ترانه سرائی ایران و دیگر کشورهای فارسی زبان شده است . اما در مجموع بر این باورم که پس از یک پوست انداختن دردناک و طولانی وارد مرحله ای بحرانی شده است که چند سالی طول می کشد تا معیارهای علمی و هنری آن تولید شود . نا گفته نماند که چنین بحرانی با در نظر گرفتن وضعیت سی و چند سال گذشته به هیچ وجه غیر منتظره نبود . در یک دوره سی ساله ما دو نوع ترانه داشته ایم . یکی آنچه در ایران با مجوز دولتی تولید و تکثیر می شد و دیگری ترانه های معروف به لس آنجلسی که تولید کنندگان آن مهاجرینی بودند کوچیده به غرب . این گروه متاسفانه طی سی سال نه تاثیری از موسیقی معاصر غرب ( راک ، بلوز ، آر - بی ،جاز ، فولک راک و  انواع دیگر ) گرفتند نه تجربه زیستی خودشان در این سوی جهان را توانستند وارد کارشان کنند . کارشان کما بیش تکرار همان تجربه های قدیمی بود . گروه اول نیز که در آغاز انقلاب انتظار می رفت کارشان ادامه دوره شگفت انگیزی باشد که از مشروطه شروع و به برنامه گلها ختم شده بود به علت مشکلات احیانا ممیزی ترانه و تصنیف را از کارنامه خود حذف کردند . آنچه طی آن سالها شنیده می شد صدای خوبی بود که یکی از اشعار مولانا یا سعدی و حافظ را که هفتاد بار با آنها فال گرفته بودیم با یک آهنگ کسل کننده و تکراری می خواند . نا گفته نماند که  شهبازیان و علی زاده و شاید یکی دو نفر دیگر حسابشان کاملا از این رویدادها جداست . فعلا در دوره ای به سر می بریم که تشخیص سره از ناسره  قدری دشوار است . برنده نهائی آنهائی هستند که مضاف بر استعداد ،  صادقانه تلاش می کنند کار نوئی عرضه کنند . در این میان افرادی هم هستند که بی خبر از چند  دهه  تلاش  سنجیده و صادقانه  دست اندر کاران ( موسیقی ملی ) در تلفیق سازهای شرق وغرب و خلق آثاری ماندگار در این زمینه ،    با کنار هم قرار دادن تار و گیتار و ادا و اطوارهای مهاجر پسند یک شبه ره سی ساله رفته و تبدیل می شوند به نیمای موسیقی !! ای کاش به همین راحتی بود . 

نُه: فعاليت‌هاي شعري شما در آمريكا شامل مسائل آموزش و شناساندن ادبيات ما به ديگران هست يا خير؟
- در حال حاضر در سه جبهه ( شعر ، ترجمه شعر و چوب نگاره )  شمشیر می زنم  و سرم قدری شلوغ است به احتمال قوی اما در سال آینده کلاسی جهت آشنائی با شعر پس از انقلاب و آموزش دایر خواهم کرد . 

۲۹ آذر ۱۳۹۷

رهگذر کوچه های قدیمی

نگاه هفته نامه روزنامه شهر آرای مشهد به مجموعه ( پشیمانم کن )
شریف شیرزاد
عباس صفاری، شاعر یزدی، که حالا 67 سال دارد
درقیاس با بسیاری از هم نسان و اسلافش خیلی دیر
تن به چاپ مجموع هشعر داد، سال 1991 ، یعنی 1372
و یعنی اینکه در غربت. آن مجموعه «در ملتقای دست و
سیب » نام داشت. بااینکه او از سا لها قبل شعر م یگفت
و با افراد سرشناس بسیاری حشرونشر داشت، برای
عموم چندان شناخته شده نبود، شاید به همین دلیل
که مهاجرت کرده بود. به هرروی، مجموعه دوم شاعر،
«تاریک روشنای حضور 1996( » (، هم در غربت منتشر
شد، تا سال 1381 که نشر «ثالث » مجموعه «دوربین
قدیمی و اشعار دیگر » را چاپ کرد، مجموعه ای که
جایزه دوره سوم شعر «کارنامه » را برد و موجب شهرت
شاعر شد. ازآن پس بود که صفاری کتاب های خود را
یکی پس ازدیگری روانه بازار کرد و به توفیقات بیشتری
دست یافت؛ مثلا «کبریت خیس 1384( » ( برنده جایزه
«کارنامه » شد و «مثل جوهر در آب 1393( » ( برنده
دهمین دوره جایزه شعر «خبرنگاران ». صفاری، جز
کار شاعری، به ترجمه شعر هم اشتغال دارد و اشعاری
از شعرای عرب و هندی و چینی و ژاپنی و ... را به فارسی
برگردانده است. آخرین ترجمه او «عروس چوپان ها »
) 1397 ( نام دارد که منظومه ای سومری است. صفاری
کارهای پراکنده دیگری هم کرده و هنرهای دیگری هم
دارد که البته در جنب شعر و شاعری او رنگ می بازند.
اما آخرین مجموعه شعر او، «پشیمانم کن »، همین
دوسه هفته پیش منتشر شد. «پشیمانم کن » نام یکی
از شعرهای کتاب است که شاید بهترینِ آن ها نباشد، اما
مضمون پررنگ شعرهای صفاری را به خوبی نمایندگی
می کند، «زمان » را. پیش از روشن ساختن این نکته
به ویژگی های اشعار این مجموعه
بپردازیم: شعرهای این مجموعه
مانند شعرهای مجموعه های اخیر
شاعر غالبا روایی اند، روایت هایی
که تداعی در پیش برد آن ها سهم
عمده ای دارد. بسیاری از این
شعرها شعرهایی تصویرگرایانه اند.
صفاری در آغاز کار شاعری متأثر
از پاوند و سنت «ایماژیسم » بوده
و هنوز هم تاحدی هست. تأثیر
هایکوهای ژاپنی را نیز نباید از یاد
برد. برای همین است که گاهی
یک شعر تصویر محض است، مثل «قبل از مهمانی :»
«وقتی حیّ وحاضر/ در چارچوب دست شویی/ هی
پابه پا/ و به ساعت نگاه می کنی/ دستپاچه می شوم
من/ و این تیغ مُرده شوری/ جایی از گونه ام را/ دوباره
می بُرد. » این خصلت تصویری اشعار در تجربیات
شاعر نیز ریشه دارد. صفاری گرافیست بوده و حتی در
دوره ای شعر کانکریت هم منتشر کرده است. زبانی که
او برگزیده زبان محاوره است، زبانی ساده و بی تکلف
در بیان. محاوره نیز بر منطق تداعی استوار است.
خود شاعر جایی گفته که زبان محاوره را برای امکانات
بی شمارش برگرفته است، امکاناتی که از بسیاری شان
هنوز استفاده نکرده اند. شعرهای «پشیمانم کن » هم
از کلمات و اصطلاحات و کنایات فرهنگ عامه بهره
برده اند و هم از لحن زبان متداول دربین توده. صفاری
وسواس بسیار دارد و دیربه دیر تن به چاپ شعر می دهد.
یکی از دلایل این امر حک واصلاح های مکرر اوست.
هدف اصلی از این کار هم نزدیک ترشدن به محاوره
است و روانی هرچه بیشتر شعرها که ظاهرا وزنی ندارند.
اما نباید فکر کرد که صفاری صرفا همان حرف های
روزمره را در اشعارش تکرار م یکند و هر کسی م یتواند پا
جای پای او بگذارد. زبان شعرهای او هم از موسیقی ویژه
و چشمگیری برخوردار است و هم با برخی بازی های
زبانی و نحوی متمایز و ممتاز شده است؛ مثلا در
شعر «پرستش شب پرست »، چنان که از عنوان آن هم
برمی آید، هم آوایی و واج آرایی غوغا می کند: «ساعتی
دقی قتر از دغدغ هی رفتنت/ خود را کنار تخت/ به خواب
زده بود/ و گلی شب پرست/ خیس از شرم و شبنم/ در
دست من می شکفت. » در شعر «ترجیع بند اصوات
سفرکرده ی تهران » نیز زبان که کاملا با محتوا همخوانی
دارد بسیار برجسته است. موسیقی معنوی هم هست،
مثلا در عبارت «قناری های بلبل زبان ». هیچ
بعید نیست در «خدایان آب و آسمان
نیز/ سواحل ناسوری اش را هرگز/ قرنطینه نخواهند
کرد » شاعر «سوریه » و «غرناطه » را هم درنظر گرفته
باشد. حذف نیز در زبان شعری صفاری جایگاهی ممتاز
دارد: نام یکی از شعرها این است: «مثل گلی که به
گلدانش ». یا در «خورشید اگر کارمند خان هی سالمندان
بود » چنین می خوانیم: «خورشید اگر کارمند خانه ی
سالمندان بود/ هیچ ساعتی را کوک نمی کرد/ و زیر
پای برف شیروانی را/ آن قدر سست ]نمی کرد[ که سُر
بخورد/ و سرنگون بشود بر تل برگ های زرد حیاط » و در
شعر « : Apocalypse Now اما به شهادت راویان عهد
عتیق/ و شهرزادی که هزارویک شب/ گلویش زیر تیغ
]بود[ ... ». کلمات و اصطلاحات یزدی هم در شعرهای
او حضور دارند، مثل «صندوقک »، و نیز کلماتی
که یزد را فرایاد می آورند، مثل «کویر « ،» آب انبار ،»
«فهرج . ... »
شعرهای «پشیمانم کن » که غالبا تاریخی پای خود
نمی بینند آینه تاریخ اند و بستری برای سخن گفتن
با میلتون و شکسپیر و حافظ و بودا و اسکندر
و ... . همچنین از اشاره به مسائل روز تهی نیستند، از
بحران های سوریه گرفته تا حملات تروریستی ایران.
به کاربستن کلمات و عباراتی چون «هوش ربا » و «خضر
خجسته پی » تعلق شاعر به سنت شعری ایران را نشان
می دهند و اشاره به پیپینگ تام و ... غور بسیارش در
اساطیر و افسانه های غرب باستان را. صفاری، لابد
براثر زیست طولانی در جهان غرب، مسائل و موضوعات
آن باد را درونی کرده و آن قدر راحت و بی مقدمه از
آن ها سخن می گوید که در «اما/ بیدار که می شوی/
دنیا/ مانند لاک پشت کارکشته ای/ از تو سبقت
گرفته است » به سختی می توان ردپای
زنون، متفکر یونان باستان، را تشخیص
داد. جز آدم های قدیم، موضوعات و
متون گذشته نیز در شعرهای اخیر او
بسیار پررنگ اند. مفاهیم و اصطلاحاتی
فلسفی چون «حادث » و «جوهر »
جابه جا در اشعار او خودنمایی می کنند
و همچنین ارجاعاتی به متون ادبی
غربی ها. اما آنچه بیش از همه شعر
صفاری را مایه ور می سازد اشارات او به
داستان ها و مفاهیم کتب مقدس است،
از «قرآن » گرفته تا «عهد عتیق ». همین
ارجاعات، حتی در عنوان اشعار، است که پاورقی های
توضیحی را لازم می آورد )البته معلوم نیست چرا برای
کلمات و عباراتی چون «اُسیریس » و «آرماگدون » و
«جلجتا « » دریاچه قو » و «رکسانا » هیچ توضیحی نیامده
است(. اشارات او به مفاهیم متون مقدس گاهی بسیار
پوشیده و ظریف است. صفاری آن قدر در این مفاهیم
تعمق کرده که حتی از جزئی ترین روایات دینی نیز
در اشعار او نشانه هایی می توان یافت. در شعر او گاه
پیش می آید که روایات مختلف درهم می آمیزند، مثلا
آنجا که «سیب » و «گندم » را درکنار هم می آورد. البته
این تأثیرپذیرفتن از متون مقدس در سطح محتوا باقی
م یماند و به زبان نم یرسد؛ نم یشود گفت زبان صفاری
از زبان متون مقدس تأثیر پذیرفته است. بخش های
که به جمات قصار پهلو می زنند ربطی به جملات
باشکوه متون مقدس ندارند، مثل اینکه «گناهی که
نیاز به توبه نداشته باشد/ عین ثواب است » یا «فرار/
از سر تنهایی که باشد/ انتقال تنهایی ست/ از مکانی
به مکان دیگر .»
همه این مسائل شعر او را به گذشته پیوند می دهند،
صورتی از «زمان ». نوعی دریغ بر گذشته ازدست رفته
بر تمام شعرهای صفاری سایه افکنده است، گذشته ای
که فقط در خواب ها می توان به آن برگشت، گذشته ای
که صفاری آن را ازطریق گفت وگو با گذشتگان به حال
می آورد، به عصر پلاستیک که جهان غرب آن را آغازیده
است. شعرهایی مثل «نوستالژی » یا «بازار کرمان » یا
«خواب انار » یا «ذکر دختران ب یب یصولت در گذر زمان »
یا «تیم فوتبال فَهرج » یا «رهگذر محله ای قدیمی »
مبتنی بر یادآوری و نوستالژی هستند. گویی صفاری
در زمان حال گم شده است و دربه در دنبال اصلش
می گردد. در این وضعیت، او عشق را تنها گریزگاه
می بیند، گرچه رسیدن به آن دشوار باشد. بااین حال،
شعرهای صفاری هرگز احساساتی نمی شوند
.

۲۶ آذر ۱۳۹۷

گفتگو با مجله همشهری جوان به مناسبت انتشار ( مثل خواب دم صبح )

همشهری جوان / سید فرزام حسینی
آقای صفاری، هنوز تصمیم نگرفتید برای زندگی، به ایران بیایید؟ به آمریکا عادت کرده‌اید یا زندگی در ایران برای‌تان دشوار است؟

-         ما یک بار اواخر دوران جنگ و پیش از آن که دخترم به دبستان برود آمدیم ایران به امیدی که مدرسه ای دو زبانه برای او بیابیم و ماندگار شویم . اما جریان امور آن طور که می پنداشتیم بر وفق مراد نبود . به بهت و حیرت دوست و آشنا هم زیاد مواجه می شدیم که می پرسیدند همه می خواهند بروند ، شما می خواهید بر گردید . آمریکا هرگز کعبه آمال من نبوده است . یک بار هم خیز برداشتیم برویم بارسلون که به جهاتی امکان پذیر نبود و نهایتا به همین شهر و خیابان تن دادیم . زندگی در حد کافی خودش مشکل هست . به همین جهت آدمی همواره تلاش می کند مشکلات جانبی را که محل زندگی نیز از آن جمله است کاهش بدهد. من دو سوم از عمرم را خارج از کشور بوده ام . با این وجود هنوز شهروند هیچ کشوری نشده ام به این امید که روزی بر می گردم .



شما با توجه به سن‌وسال‌تان، کار شاعری را دیر آغاز کردید، البته این‌طور بگوییم بهتر است که شعرهای‌تان را دیر منتشر کردید، تقریبا در میان‌سالی،‌ با این‌همه مورد اقبال گسترده‌ای قرار گرفتید و کارِ شاعری‌تان امتداد پیدا کرد و به صورت حرفه‌ای کتاب منتشر کردید، منتقدان بسیاری درباره علل موفقیت شعرهای شما نوشته‌اند، اما اگر خودتان قرار باشد درباره آثارتان نظر بدهید، علت این استقبال را چه می‌دانید؟

اگر فعالیت های پراکنده و غالبا تفننی دوران نوجوانی  را نیز در نظر داشته باشیم باید بگویم من با یک وقفه بیست ساله مجددا به عالم شعر باز گشتم و کتاب منتشر کردم . از شما چه پنهان استقبال خوانندگان از این کتاب ها برای خودم  نیز تا حدودی غافلگیر کننده بود به این علت که به غیر از یک شعر کوتاه که آقای بابا چاهی از من در آدینه چاپ کرد هیچکدام از اشعاری را که برای نشریات آن دوره فرستاده بودم چاپ نکردند . اما در پاسخ به سئوال شما باید بگویم همسو بودن با تحولات ادبی داخل کشور با چاشنی یک فضای غربی که حالتی اگزوتیک به بعضی از اشعار مورد نظر داده در استقبال از آنها بی تاثیر نبوده است . گوش سپردن به توصیه نیما و روی آوردن به زبان طبیعی نیز عامل دیگری است که بحث دیگری دارد .



برای اغلب شاعرانِ ما، همیشه حواشی وجود داشته است، این حواشی گاه مربوط به کار شعری‌شان و جنس آن بوده و یا زندگی شخصی‌شان. از مورد دوم می‌گذریم، اما کمترین شاعر سرشناسی را به‌یاد می‌آوریم که پیرامون کار و نوع شعرش، مناقشه‌ای برپا نشده باشد، شعر در این سرزمین همیشه محلِ نزاع بوده، اما این اتفاق برای شما و شعرتان نیفتاده، فکر می‌کنید چرا؟

-         آمریکائی ها اصطلاحی دارند که می گوید ( خبر بد هم خوب است ) به این معنی که به هر قیمتی باید همواره در رسانه ها حضور داشت . با چنین رویکردی اگر حاشیه ای هم وجود نداشته باشد خودشان به وجود می آورند . برای من نیز مورد و بهانه ای که بخواهم پیرامون آن حاشیه و مناقشه ای ایجاد کنم هر از گاه دست می دهد. اما شخصا علاقه ای به این امور ندارم و گمان می کنم در همین روال عادی و بی حاشیه اش به حد کافی و چه بسا بیش از آن چه استحقاقش را داشته باشم در رسانه ها مطرح بوده و حضور داشته ام . البته مواردی هم بوده است مثل دزدیدن از کتاب کبریت خیس و به صحنه بردن آن در تئاتر شهر که چاره ای جز اعتراض و افشای آن نداشتم . 

تاکنون از شما دو گزیده‌ شعر منتشر شده است، یکی در نشر مروارید و یکی در نشر ثالث –مثل خواب دم صبح- خودتان در گزینش این دو مجموعه، چه تفاوت‌هایی را من نظر داشتید؟ اصلا وقتی به گزینش بین آثارتان می‌رسید، چه مسائلی را لحاظ می‌کنید و چگونه شعری کنار گذاشته می‌شود و شعری انتخاب می‌شود؟

-         کار روی گزینه اول راحت است و دست و بال شاعر باز برای انتخاب . طبیعی است که شاعر سعی می کند بهترین اشعارش را برای گزینه انتخاب کند و همچنین اشعاری که خبر دارد مورد استقبال خواننده بوده اند . در این مورد دوم اما از طریق تجدید چاپ ها و اشعاری که در فیس بوک و اینستا گرام منتشر می شود پی برده ام که اکثریت خوانندگان عاشقانه ها را ترجیح می دهند . من هم شعر عاشقانه به معنی عام و رایج آن خیلی کم نوشته ام . با این وجود سعی می کنم تعدادی از اشعاری را که مورد پسند آن گروه از خوانندگان بوده است در مجموعه بگنجانم .

-         انتخاب برای گزینه دوم اما قدری دشوار تر بود چون تلاش کردم از میان اشعاری انتخاب کنم که در گزینه اول نیامده بود . روی هم رفته اما روش و نظم خاصی را دنبال نمی کنم غیر از آن که غالبا اشعار بلند یا دشوار را در ابتدای گزینه می گنجانم و پیش از آن که خواننده خسته شود .



اخیرا از شما مجموعه‌داستانی هم منتشر شد تحت‌عنوان ملاقات در سندیکای مومیاگران، ما با عباس صفاری داستان‌نویس پیشتر آشنایی نداشتیم، شخصا البته یکی دو داستان از شما به صورت پراکنده در نشریات خوانده بودم، داستانِ این داستان‌ها چیست؟ همیشه داستان می‌نوشتید و تازه منتشر شده؟ داستان‌نویسی را هم ادامه خواهید داد؟

نوشتن داستان را تقریبا ده سال پیش شروع کردم . اما به ندرت آنها را به چاپ سپرده بودم . یکی از آنها را با اسم مستعار در مجله عصر پنج شنبه چاپ کردم . در کلاغنامه خودم نیز به اسم مستعار داستان دارم . اما آنچه در مجموعه ( ملاقات در سندیکای مومیاگران ) چاپ شده تلفیقی است از تخیل محض و خاطره . شاید بشود تعریف ( نیمه بیوگرافیکال ) را برای بیشتر داستانهای آن به کار برد . مثلا مادربزرگ داستان مادر بزرگ خودم است یا پلنگ سگ گله ای بود که تعلق به عموی مادری ام داشت .

پای تخیل اما وقتی به میدان می آید که این روایات در شهرهای مختلف تمدن گمشده ( نوبیا ) در ریگزارهای سودان به وقوع می پیونند . در مورد ادامه داستان نویسی با نظر به پروژه های دیگری که برای ترجمه دارم هنوز تصمیمی نگرفته ام .  



در سال‌های اخیر، اقبال مخاطب به شعر در ایران روزبه‌روز کمتر و کمتر می‌شود، دیگر حتی شاعرانِ شناخته‌شده هم، نسبت به قبل، آثارشان کمتر به فروش می‌رود، شما علت این مسئله را چه می‌دانید؟ چه چیز یا چیزهایی سبب شده تا مردمی که شعر همیشه جزئی از فرهنگ‌شان بوده، حالا با شاعران‌شان احساس بیگانگی کنند؟

بسیاری از شاهکارهای شعر جهان در قرن بیستم تولید شده . شاید اغراق نباشد اگر بگویم تولیدات شعری قرنهای نوزده و بیست از نظر کمی و کیفی همسنگ کُل آثاری است که پیش از آن تولید شده . قرن بیستم اما قرن فاصله گرفتن مردم از شعر نیز بوده است . این معضل فرهنگی اول از کشورهای صنعتی غرب شروع شد و حالا به مرور دارد وارد فرهنگ های دیگر و از جمله ایران می شود .

تفریح و سرگرمی یکی از نیازهای مبرم جوامع کوزموپولیتان و صنعتی است . ساعات غالبا طاقت فرسای کار و رسیدگی به دیگر امور زندگی وقت بسیار کمی برای مردم چنین جوامعی باقی می گذارد که غالبا ترجیح می دهند آن را به تماشای ورزش ، فیلم و گوش سپردن به موسیقی اختصاص بدهند . ما باید بپذیریم که شعر مدیوم چندان سرگرم کننده ای نیست . به گمان من شعر به مرور زمان تبدیل به هنری خواهد شد برای الیت جامعه .  



شما خودتان شعر امروز ایران را دنبال می‌کنید؟ آثار کدام شاعران را می‌پسندید؟ و یا چه ویژگی‌هایی در شعر امروز جوانان را دوست دارید و چه مسائلی با ذائقه‌ی شما جور نیست؟

چند سالی است که ارتباط من با شعر داخل کشور محدود شده است به آنچه از طریق سایت ها و وبلاگ های نشریات به دستم می رسد یا کتابهائی که در سفر به تهران تهیه می کنم . سعی دارم در حد توانم پی گیر باشم . کثرت دفترهایی که هرساله منتشر می شود گذشته از محتوای خوب یا بدشان امیدوار کننده است . جسارت ها و خطر کردن های بخش جستجوگر و آوانگارد را می پسندم . چیزی که به هیچ وجه توی کتم نمی رود دروغ گوئی است . در مورد شاعران تازه کار و جوان شاید بشود این طور توجیهش کرد که هنوز یاد نگرفته اند چگونه راست بگویند یا زبانی را که مناسب بیان حقیقت باشد هنوز نیافته اند . اما شاعران تثبیت شده و سابقه دار عذر موجهی ندارند و دروغ های شعرشان به شدت برایم آزار دهنده است .  



جایزه شعر شاملو، در حال حاضر یکی از مهم‌ترین مسائل خبری جامعه‌ی شعر ایران است، با توجه به دوره‌های قبلش، نظرتان درباره‌ی این جایزه چیست؟

جوایز ادبی به ویژه در کشورهائی با تیراژ اندک کتاب لازم و ضروری است . متاسفانه اما تداوم جوایز غیر دولتی وقتی هیچ نهادی از آن پشتیبانی نکند چندان تضمین شده نیست . امیدوارم جایزه شاملو به سرنوشت جوایزی که طی این سالها آمده و رفته اند دچار نشود . از چند و چون این جایزه اما من اطلاع زیادی ندارم . فقط می دانم بخش جوان و آوانگارد شعر به انتخاب هیئت داوران معترض بوده اند . مشکل به گمان من اما بیش از آن که هیئت داوران این یا آن جایزه باشد تعداد اندک این جوایز است و حکایت یک مویز و چهل قلندر . چاره کار جوایز جدیدی است که بتواند پاسخگوی سلیقه های متفاوت باشد .



این روزها مشغول چه کاری هستید؟ چه می‌خوانید؟ چه کتاب‌هایی در دست چاپ دارید؟

یک مجموعه شعر در دست چاپ دارم با عنوان ( پشیمانم کن ) که احتمالا همین روزها از طریق نشر چشمه منتشر می شود . مجموعه دیگری نیز دارم شامل صد و یک شعر که ساختاری کاملا متفاوت از آنچه تا کنون نوشته ام دارد . اما هنوز آن را به ناشر نسپرده ام . .