۱۱ خرداد ۱۳۹۱

دو شعر در شرق


رسیدن به ته بطری


بر همین صندلی کنار در می نشیند
و صاف و پوست کنده می گوید
خسته است از تماشای ساعتی دیواری
که با هر جهش چکش وار عقربه ای سیاه
چیزی را در اعماق وجودش
خرد و خمیر می کند


اما نمی گوید
برای میانبر زدن به فردا
هرشب بالا می آورد
ته یک بطری نو گشوده را

فردائی که هرگز به تنا بنده ای
قول نجات نداده است
و پای او نیز
به درگاهش نرسیده
جایش را به فردای دیگری
واگذار خواهد کرد .

------------------------------------ 
شعر دوم را در این آدرس ببینید

http://sharghnewspaper.ir/Pdf/91-03-11/Vijeh/30.pdf
























۷ خرداد ۱۳۹۱

یک شعر جدید


در باره آخرین شب

آنشب من
با یک اشاره تو
به گونه جدید و نایابی
از یک پرنده انسان نما
تبدیل شدم
و تو
سر بر سینه من
آخرین پری دل شکسته دریائی بودی
که بر آسمانی از سر قیچی الهگان
با انگشتان رنگ پریده و مرطوبت
ماه کتانی یکپارچه ای را
کوک میزدی

با طره ِ سیاهی
حلقه بر گوشه پیشانی
و چشمانی شوخ
در پناه دو ابروی نازک تر از مو
به ستارگان عصر صامت سینما می مانستی
و من
مانند پرنده ای که با سر
به شیشه سرتاسری اصابت کرده باشم
هوش از سرم پریده بود

به هوش که آمدم
تو رفته بودی ....
ماه
در خلوت گرگ و میش
به چراغ بی رمقی می مانست
بر سر در خانه ای بدنام در بانکوک
و آسمان
آنقدر دلگیر بود که انگار
در یکی از پستوهای تاریکش
فرشته افسرده ای خود را
حلق آویز کرده باشد

از خانه که بیرون زدم
نمی دانستم بی مقصد تا کجا
خواهم رفت
و نام به جا مانده ات تا کی
مانند گلی استوائی
در گلویم گریه خواهد کرد .

















۶ خرداد ۱۳۹۱

از خوابهای این سو

بندرگاه یزد
====== 
آخرین شب اقامتم
در این هتل رو به اقیانوس
خواب دیدم به مقصد طبس
یك كشتی تجاری دارد
بادبان بر می‌كشد
از بندرگاه یزد


بر بام چراغ دریائی میر چقماق*
نو عروسی  که بوی هل می‌داد
آیت‌الكرسی بر لب
به سمت دریا فوت می‌كرد


بوی مطبوعی
كه از پوست شیر و شكری اش می‌تراوید
سرتاسر ساحل را
در خود گرفته بود
و بادگیرهای  سربه فلک آن را
به حوضخانه‌های خنك می‌بردند


بیدار كه شدم
فقط من خبر داشتم
از توفان قلندری كه در حوالی جندق
به انتظار كشتی عربده می‌كشید
و از خیل ساحلیان
فقط من می‌دانستم
تاجر ادویه ای  كه برای نو عروسش
برعرشه  دست تكان می‌داد
هرگز باز نخواهد گشت.


در خاتمه این خواب نیز 
 فقط من می‌توانستم
زیر پا له كنم
عقرب جراری را
كه به سمت پای حنا بسته نوعروس می رفت . 



* میر چقماق - از بناهای معروف و تاریخی یزد

۵ خرداد ۱۳۹۱

اشیای سورئال

 اشکدان و کمربند عفت        

 گاهی بلاهت آدمیزاد از مرز مشنگی و خود شیفتگی بر می گذرد و موقعیتی ایجاد می کند که از مرحله سو رئال نیز فرا تر رفته  و پا به عرصه عجایب می گذارد . یکی از این موارد آفرینش دو شئی تاریخی است که بی تردید ذهن بیمار گونه ای در خلق آن ها نقش داشته است . این دو شیئ که امروزه انواع قدیمی آن در موزه ها نگه داری می شوند یکی ( اشکدان ) است که به شکل حقیرانه ای رمانتیک به نظر می رسد و دیگری    ( کمر بند عفت ) که یکسره در ساختار  و ماهیت خشن است و ربطی به عوالم عشق رمانتیک ندارد . هر دو شیئ اما   در دوران جنگ های صلیبی انواع بسیاری از آنها تولید و مصرف می  شده است  . اشیائی که امروزه هر چقدر جدی تر گرفته  شوند مضحک تر به نظر می رسند .  استفاده اینجانب از آنها در شعری با عنوان حراج اشیای گریه آور در مجموعه ( خنده در برف ) نیز احتمالا ریشه در همین کاربرد مضحک داشته است .
 کمر بند عفت بیشتر در اروپا تولید می شده و استفاده از آن نیز منحصر به آن منطفه بوده است و غالبا نظامیان هنگام عزیمت به جنگ به پائین تنه همسرانشان می بسته اند که دست از پا خطا نکنند . ما مردان شرقی اما وسیله بسیار موثر تری داشته ایم بنام ترس . ترس به این صورت عمل می کرده که همسر همواره می دانسته در غیاب شوهر اگر ددر برود و شوهر هنگام بازگشت بوئی از آن ببرد او را می گذارد کنار با غچه و گلویش را پخ پخ می برد و پس از شستن دست می رود در بازار با دوستانش فالوده بخورد .
 اشکدان اما در تمام جوامع کهن وجود داشته و هنوز نیز در بازارهای شرق و غرب به عنوان وسیله ای نوستالژیک و تزئینی به فروش می رسد .
بخش سورئال ماجرا در این است که این دو شیئ متناقض غالبا همزمان و در کنار هم قرار داشته اند . به این صورت که سردار جنگی قبل از عزیمت کمر بند را به همسر وفادارش  بسته کلید آن را به گردن خود می آویخته  و سپس اشکدان زیبائی به او می داده که اشکهائی را که در فراق او از دیده می بارد در آن ذخیره کند .  

۱ خرداد ۱۳۹۱

کوچه فانوس ها

سرچشمه های شعر غنائی چین
ترجمه و نگارش :
عباس صفاری
انتشارات مروارید - تهران روبروی دانشگاه
-------------------------------------

بخشی از مقدمه کتاب :

شعر چين تنها دريچه اي ا ست كه از ميان آن سرتاسر پانوراماي تاريخي و فرهنگي اين تمدن را مي توان مشاهده كرد. ما خيام، مولوي و حافظ را به جهان عرضه كرده ايم و آنها آثار گرانبهاي توفو و لي پاي و وانگ وي را به گنجينه شعر جهان افزوده اند. اما آنچه جاي تاسف بسيار دارد، اين است كه به رغم همسايگي طي قرن ها و لطمه خوردن هاي مكرر از جانب دشمني يگانه، هرگز نتوانسته ايم از شعر و ادب و هنرهاي نوشتاري يكديگر تاثير بپذيريم. به استثناي مينياتور كه از نگارخانه هاي چين به ايران رسيده است و هنر قالي بافي كه بايد از ايران به چين رفته باشد، داد وستد قابل ذكري در عرصه هاي هنر نداشته ايم. اسنادي نيز موجود است كه نشان مي دهد انديشه هاي بودا از طريق خراسان، افغانستان و ديگر ايالات شرقي ايران به چين رفته است. اگرچه قرن ها پس از آن، اسلام نيز از همين مسير تا مرزهاي امروزي «ماندرين» پيش مي رود؛ اما رواج تعاليم و انديشه هاي بودا از طريق ايران بدون ترديد آخرين رويداد عمده و قابل ذكري است كه خارج از حوزه تجارت، مراسلات و مكتوبات ديواني و دولتي انجام مي پذيرد و نقش ما نيز در اين نقل و انتقال در حد ميانجي است و چيزي از خود به آن نيفزوده ايم.»





۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱

چاپ سوم تاریکروشنا

چاپ سوم مجموعه شعر تاریکروشنا ( چاپ دوم مروارید ) منتشر شد .

بخشی از شعر ( زخم و زر ) از این مجموعه :
-------------------------------------

پا بر پدال گاز
از گلوی خیابان
مثل برق می گذرد
و زمان در قفایش
میان کتیبه های سربی باران
           به سکسکه می افتد
.......
............

ما
بر شانه هایمان
هوای خیابان را
مانند حوله خیس چندش آوری
                به خانه می بریم
و تمام شب باران
بر بامها
       و خوابهایمان
                 می بارد .

۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱

چراغ کجتاب تاریخ


              آنچه در ادامه خواهم نوشت نه از سر تعصب نژادی بلکه برای پی بردن به چند و چون حقایقی است که نگارش کتاب کلاغنامه ( انتشارات مروارید ) اسباب آشنائی و کنجکاوی من در این حیطه شده است . حدود هفت سال پیش که نگارش این کتاب را آغاز کردم در جستجوی سرنوشت این پرنده استثنائی و حیرت انگیز  سر از متونی تاریخی در آوردم که به اشاعه مذهب میترائی در میان الیت و نظامیان بلند  پایه اروپا قبل از رواج مسیحیت پرداخته بود . اهمیت این متون برای من از این جهت بود که از هفت رتبه ی میترائیزم رتبه ی اول که بیشترین پیروان در آن قرار می گرفتند رتبه ( کلاغ ) نام داشت . در ادامه به یک تابلوی تاریخی رنگ و روغن نیز بر خورد کردم که کلاغ را در حال آوردن خبر از جانب اهورا مزدا به میترا نشان می داد .
اما انگیزه اصلی نوشتن این یاد داشت رتبه آخر این مذهب است  و رابطه احتمالی آن با مطلبی  که امروز  در   بی بی سی فارسی درباره نژاد آریائی خواندم . این رتبه بلند پایه را  که کاهنان  اعظم در آن قرار می گرفتند .( ایرانی ) نام گذاری کرده بوده اند .


آقای دکتر مازیار اشرفی بناب که استاد یکی از دانشگاه های انگلستان می باشد در نامه ای که متن آن را بی بی سی منتشر کرده است بر خلاف عقیده رایج در کتب تاریخی اروپا نوشته اند اقوام مختلف ایرانی که بخشی از آنها خارج از مرزهای امروزی ایران  زندگی می کنند طبق تحقیقات اخیر  ایشان دارای ریشه ژنتیکی مشترکی هستند و از ده هزار سال پیش در فلات ایران ساکن بوده اند . تمدن های اولیه و پیشرفته شهر سوخته و جیرفت را نیز که به پیش از شکل گیری تمدن در بین ا لنهرین باز می گردد مثال آورده اند .
من هنگام نگارش کلاغنامه و همچنین  ( سوگنامه دریای اورال ) که به شهادت تاریخ گهواره تمدن آریائی بوده است از یک سو  و طریق وارد شدن آریائیان به فلات ایران از سوی دیگر همیشه مشکل داشته ام و کتب تاریخ باستان منطقه که اکثرا بوسیله اروپائیان نوشته شده اسباب سر در گمی ام بوده است . متون تاریخی اروپا بر این عقیده اند که ایرانیان حدود چهار هزار سال پیش  از جنوب اروپا و از طریق روسیه امروزی وارد ایران شده اند .
از آنجا که سواحل جنوبی دریای اورال به فلات ایران و خراسان بزرگ نزدیک و هم مرز است سئوالی که پیش می آید این است که چرا و  چه لزومی داشته است که این قوم دریای خزر را تا مناطق یخ زده دور بزند و از سمت آذربایجان امروزی وارد ایران و سپس منطقه هند  بشود .
آقای دکتر اشرفیان بناب بر این عقیده اند که تاریخ نویسان اروپا با این ادعای نادرست می خواسته اند بر تری خودشان را نشان بدهند و اروپا  را اصل و مهد پرورش آریائی نشان بدهند که تعدادی از ساکنان جنوبی آن بعد ها به ایران کوچیده اند . در صورتی که طبق تحقیقات ایشان اروپائیان آریائی کشاورزان و دامدارانی بوده اند که از ایران به اروپا رفته اند .
نکته دیگری که ایشان در نامه اش مطرح کرده ااین است که تمدن های اولیه اروپا برای اعتبار بخشیدن و مهم جلوه دادن خود یک گذشته آریائی برای اعقابشان دست و پا می کرده اند .
عقیده ایشان با در نظر گرفتن اشاعه مذهب میترائی در مناطق مختلف اروپا به ویژه در میان افراد قدرتمند و صاحب نفوذ و نظامیان چندان بعید و غیر منطقی نمی نآید .
بسیاری از همان تاریخ نویسان اروپائی هم عقیده اند که میترائیزم اولین دین مهم و تک خدائی دنیاست و اگر در آن مقطع تاریخی مسیحیت وارد اروپا نشده بود چه بسا که امروز میترائیزم مذهب اروپائیان بود . از جنوب فرانسه تا لندن و رم کم نیستند کلیساهای تاریخی و معروفی که بر روی معابد میترائی بنا شده اند . اگر اشتباه نکنم یکی از این معابد در داخل دانشگاه آکسفورد قرار دارد .
من تاریخ دان نیستم اما منطق و تجربه تاریحی به ما می گوید اگر مذهبی تا این درجه در جامعه ای نفوذ کرده باشد و( ایرانی ) لقب  بلند پایه ترین شخصیت مذهبی آن جامعه باشد بعید نمی نماید که پیروان آن مذهب به نوعی بخواهند خودشان را به زادگاه آن مذهب که در این مورد ایران آریائی بوده است وصل کنند .
هنگام کار روی کلاغنامه به متن دیگری نیز بر خوردم که مذهب آرتور شاه و دلاوران میز گردش را نیز میترائی قید کرده و نوشته بود اگر سروانتس گفته است آرتور شاه نمرد بلکه کلاغی شد و پرواز کرد اشاره به میترائی بودن او داشته است . شخصیت مرلین نیز که در داستانها و فیلم های سینمائی به صورت جادوگری ظاهر می شود در حقیقت کاهن میترائی دربار آرتور شاه بوده است .
من قصد ندارم و کارم نیست که در باره اهمیت تاریخ و نقشی که در نحوه شکل گیری آینده دارد سر منبر بروم . اما پس از دوران انقلاب های فرهنگی و تحریف تاریخ در بلوک شرق طی دو دهه گذشته ما شاهد تحریف هدفمندانه تاریخ به وسیله نیروهای قدرتمند و متشکلی  هستیم  که بر سیستم های انتشار و تدریس در کشورهای غربی  نفوذ و نظارت دارند .
برای نشان دادن ابعاد این فاجعه در کشورهای غربی این نوشته را که  با خاطره ای از حضور در جشن آغاز سال تحصیلی گذشته در دبیرستان دخترم به پایان می برم .
آن روز در باز دید از کلاس تاریخ او آموزگارش برای اطلاع والدین گفت برنامه آن سال اختصاص به تدریس تمدن ها و امپراطوری های اولیه تاریخ دارد که با امپراطوری های بین النهرین و مصر و عبری!  آغاز می شود و با چین و رم و بیزانس به پایان می رسد .!!!!
من دست بلند کرده و پرسیدم تکلیف ایران که می گویند بزرگترین امپراطوری تاریخ را تشکیل داده چه می شود . گفت ایران را سال دیگر در بخش تاریخ خاور میانه درس می دهیم !!! .
نا گفته نماند که دبیرستان مذکور نه مدرسه خصوصی بلکه  از مدارس بسیار قدیمی و معروف جنوب کالیفرنیاست که تا اواسط قرن گذشته ترجمه رستم و سهراب را نیز درس می داده است .

۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۱

شعر و ادب ایران در فرانسه

ویژه‌نامه مجله معتبر «اروپا» درباره ادبیات ایران؛ برای اولین‌بار


مصطفی خلجی
---------------
به نقل از سایت خودنویس -  ماهنامه «اروپا»، یکی از معتبرترین نشریات ادبی فرانسه با قدمت نود ساله، شماره جدید خود را به «ادبیات ایران» اختصاص داده است؛ این برای اولین بار است که این مجله قدیمی، ویژه‌نامه‌ای درباره ایران منتشر می‌کند.
مجله «اروپا» که سال ۱۹۲۳ در فرانسه پایه‌گذاری شده، یکی از معتبرترین نشریات ادبی و فرهنگی قاره اروپاست که نشان‌گر سیر ادبی اروپا به ویژه فرانسه در قرن بیستم است.
رومن رولان، نویسنده شهیر فرانسوی، پایه‌گذار این ماهنامه بوده و نویسندگان بزرگ دیگری همچون لویی آراگون، پل الوآر و آنتوان ویتِز در این ماهنامه نوشته‌اند.
شماره جدید این ماهنامه یعنی شماره نهصد و نود و هفتم به «ادبیات ایران» اختصاص یافته است.
این اولین بار است که طی مدت نود سال انتشار این مجله، ویژه‌نامه‌ای درباره ایران از سوی این نشریه منتشر می‌شود.

ویژه‌نامه ادبیات ایران مجله اروپا از قسمت‌های مختلفی تشکیل شده و مطالبی از نویسندگان ایرانی و خارجی را در خود جای داده است. در بخش مقالات، فرهاد خسروخاور، احمد کریمی‌حکاک، شهلا لاهیجی، در کنار نویسندگان فرانسوی‌زبان مقالاتی را درباره ادبیات ایران نوشته‌اند.

در بخش داستان این ویژه‌نامه هم، ترجمه فرانسوی داستان‌هایی از بزرگ علوی، سیمین دانشور، جلال آل‌احمد، بهرام صادقی، هوشنگ گلشیری، محمود دولت‌آبادی، مهشید امیرشاهی، غزاله علی‌زاده، شهرنوش پارسی‌پور، منیرو روانی‌پور، فرزانه کمان‌پور، محمدرضا صفدری، ترانه علوی و فریبا وفی به چاپ رسیده است.

در بخش شعر هم اشعاری از شاملو، بهبهانی، سپهری، نادرپور، آتشی، رویایی، فرخ‌زاد، خویی، سپانلو، کیارستمی، صفاری، لنگرودی، نفیسی، بیدج، گراناز موسوی، علی‌رضا روشن، گروس عبدالملکیان، روجا چمن‌کار منتشر شده است.

شماره ماه مه ۲۰۱۲ نشریه «اروپا» با قیمت ۱۸/۵ یورو در فرانسه و ۲۰ یورو در دیگر کشورهای جهان به فروش می‌رسد.








۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۱

فرشتگان بورخس



درباره كتاب فرشتگان
ترجمه و تدوین احمد اخوت
---------------------
فرشتگان بورخس بازگشتند
روزنامه شرق

      آثار بسياري از نويسندگان مطرح دنيا به دلايل مختلف ناتمام مانده؛ يا نويسنده پيش از پايان بردن كتاب به قول بورخس به دنياي سايه‌ها رفته و نوشته ناگ...زير نيمه‌كاره مانده است، يا دست‌نوشته‌هاي نويسنده نابود شده، در مواردي هم خود نويسنده اثرش را نيمه‌كاره رها كرده است. به هرحال بسياري از نوشته‌ها بعدها به همان صورت ناتمام منتشر و خوانده شده‌اند. و قطعا مخاطب به خصوص اگر نويسنده هم باشد در ذهنش پاياني براي متن تصور كرده است. «كتاب فرشتگان» نوشته‌هاي پراكنده خورخه لوييس بورخس يكي از اين كتاب‌هاست كه احمد اخوت نويسنده، مترجم و منتقد ادبي آن را ترجمه كرده و ادامه داده يا به گفته خودش احيا كرده است. اخوت مي‌نويسد: «هرچند برايم عجيب بود (و هنوز هم تا حدودي هست) كه چرا بورخس فرشته‌هايش را پراكنده و نوشتن كتاب فرشتگان را متوقف كرد، اما تصميم گرفتم من اين كتاب را احيا كنم، به خصوص حالا كه ديگر نويسنده‌اش از اين جهان به قول خودش به دنياي سايه‌ها رفته.» احمد اخوت كتاب فرشتگان را با نقل قولي از سودنبرگ آغاز مي‌كند: «تاريخ جهان چيزي نيست مگر كتاب مقدسي گشوده كه به ما ارزاني داشته‌اند؛ اثري كه پيوسته خوانده و بازنوشته مي‌شود.» سودنبرگ يكي از استادان بورخس بوده است كه بر اين نويسنده تاثيري عميق گذاشته و بورخس به گفته خود او «سبب خير شده» كه با فرشته‌شناسي آشنا شود؛ پيوندي كه حاصلش كتاب فرشتگان مي‌شود. پرونده آشنايي بورخس با فرشتگان از انتشار مقاله‌اي با عنوان سرگذشت فرشته‌ها گشوده شد. و بعدها با چاپ كتاب «گلچين ادبيات تخيلي» ادامه پيدا كرد. بورخس بعد از نوشتن مقاله مطالبي در وصف‌شان نوشت و اينها را در قالب جزوه لاغري در 15 صفحه، پيوست كتاب حيوان‌شناسي تخيلي كرد. گرچه بعدها به قول احمد اخوت ظاهرا فرشته‌هاي بورخس نتوانستند با هيولاهاي كتاب حيوان‌شناسي تخيلي كنار بيايند، اين شد كه بورخس تصميم گرفت فرشته‌ها را به جاي ديگري منتقل كند. اخوت اشاره مي‌كند كه پس از خواندن سرگذشت فرشته‌ها توجهش به اين موجودات خيال‌انگيز بيشتر شده و يادداشت‌هاي بورخس را هر جا كه مي‌ديده نوشته است. به جز ترجمه نوشته‌هاي بورخس از فرشتگان: بيت‌المعمور، حاملان عرش، فرشته باران، سرافين... و مطالبي درباره سرگذشت فرشتگان، سلسله‌مراتب فرشتگان، شمار و ظهور فرشتگان كه ابتداي كتاب آمده، احمد اخوت در پيوست كتاب فرشتگان را با سه روايت: اسطوره پرواز، امانوئل سودنبرگ، پر پرواز را ادامه داده است.