۶ خرداد ۱۳۹۱

از خوابهای این سو

بندرگاه یزد
====== 
آخرین شب اقامتم
در این هتل رو به اقیانوس
خواب دیدم به مقصد طبس
یك كشتی تجاری دارد
بادبان بر می‌كشد
از بندرگاه یزد


بر بام چراغ دریائی میر چقماق*
نو عروسی  که بوی هل می‌داد
آیت‌الكرسی بر لب
به سمت دریا فوت می‌كرد


بوی مطبوعی
كه از پوست شیر و شكری اش می‌تراوید
سرتاسر ساحل را
در خود گرفته بود
و بادگیرهای  سربه فلک آن را
به حوضخانه‌های خنك می‌بردند


بیدار كه شدم
فقط من خبر داشتم
از توفان قلندری كه در حوالی جندق
به انتظار كشتی عربده می‌كشید
و از خیل ساحلیان
فقط من می‌دانستم
تاجر ادویه ای  كه برای نو عروسش
برعرشه  دست تكان می‌داد
هرگز باز نخواهد گشت.


در خاتمه این خواب نیز 
 فقط من می‌توانستم
زیر پا له كنم
عقرب جراری را
كه به سمت پای حنا بسته نوعروس می رفت . 



* میر چقماق - از بناهای معروف و تاریخی یزد