مهرنامه22 - خرداد 91 - تهران
آمریکائی ها همواره از این که مکان کسب و کارشان تبدیل به پاتوق و محل تجمع گروهی از شهروندان بشود هراس داشته اند و آن را برای آسایش و امنیت خود و مشتریانشان زیان آور دیده اند . به همین جهت تا دهه هشتاد و زمانی که تعدادی از جوانان خوش سلیقه محلات مختلف به تقلید از سیاتل و اروپا جهت گرد هم آئی خودشان با خرید یک دستگاه اسپرسو و تعدادی میز و صندلی دست دوم و مبل های از مد افتاده و اسقاط پاتوقی برای خودشان درست کردند جائی به عنوان کافه که با سفارش قهوه یا نوشابه ای بتوان دو سه ساعت با خیال آسوده نشست وجود نداشت . در رستوران های آمریکا نیز از قدیم الایام رسم بر این بوده است که مشتری بهای یک فنجان قهوه را پرداخت می کند و تا زمانی که در کافه نشسته است فنجانش به دفعات و به صورت رایگان پر می شود . با این حساب کافه هائی که مانند اروپا فقط قهوه و کیک و چند قلم جنس دیگر عرضه کنند شغل مقرون به صرفه ای محسوب نمی شده است . نا گفته نماند که شهر هائی مانند نیو یورک - بوستون - شیکاگو - نیو اورلئان و سن فرانسیسکو به علت معماری مهربانتر شهر و ازدیاد مهاجرین - هنرمندان و روشنفکران از این قاعده مستثنی بوده و همواره کافه های متعددی برای تجمع مردم و به ویژه دست اندر کاران تئاتر و موسیقی داشته است .
در شهر ها و ایالات دیگر اما از کافه یا پاتوقی که محل دیدار و گرد هم آئی صنف یا گروه مشخصی بوده و شهرتی از این بابت کسب کرده باشد من اطلاعی ندارم .
یکی از عوامل عمده در شکل گیری و ایجاد پاتوق معماری شهر و به ویژه محلات مرکزی آن است . شهری مانند لس آنجلس که من باشنده آن هستم و بخش عمده ای از مرکز آن ساعت هفت بعد از ظهر خالی از جنب و جوش و تبدیل به شهر ارواح می شود مکان مناسبی برای ایجاد پاتوق نیست . اگر چه جمعیت این شهر دست کمی از نیو یورک و لندن ندارد . اما این جمعیت ساکن در محلات گل و گشاد مساحتی در حد دو برابر شهرهای نامبرده را به خود اختصاص داده است . چنین پراکندگی و گسترشی با نظر به محدودیت وسایل نقلیه عمومی امکان رفت و آمد سریع و بی درد سر را دشوار می کند . . به همین جهت بیرون رفتن از خانه در بسیاری از موارد محدود می شود به بار یا کافه ای در حوالی محل سکونت . در نتیجه پاتوق شاعری مانند بوکافسکی می شود باری با مشتریان ناباب در نزدیکی خانه اش که هر از گاه آنجا کتک مفصلی می خورده یا می زده !
با این همه کم نبوده و نیستند رستورانها - بارها و کلوپ های گران قیمتی که محل تجمع و دیدار هنر پیشگان و مشاهیر و ثروتمندان لس آنجلس بوده است که عموما نا آشنا را به آنجا راه نمی داده اند .
تنها پاتوق معروفی که من شخصا به یاد می آورم کافه ای قدیمی بود نزدیک محله چینی ها به نام ( گورکی ) که آبجوی خوشمزه ای خودش درست می کرد و محل تجمع کمونیست ها و گروه های چپ سیاسی بود که چندین نشریه رادیکال نیز منتشر می کردند . این کافه اما همراه با همان نشریات در زمان ریاست جمهوری ریگان تعطیل شد .
در حال حاضر کافی شاپ های زنجیره ای معروفی مانند ( استار باکس ) و ( کافی بینز ) که هر کدام صدها شعبه در آمریکا و دیگر کشورهای دنیا دارند با استفاده از ایده جوانانی که در ابتدای این یاد داشت ذکری از آنها رفت سر هر چهار راهی یک کافه باز کرده اند که می توان با سفارش یک قهوه ساعت ها بدون مزاحمت آنجا نشست . بسیاری از مشتریان این کافه ها که اکثرا جوان سال هستند با لپ تاپهایشان وارد کافه می شوند و هم صحبتشان بر روی اینترنت چه بسا که دوستی باشد در شهر و ایالتی دیگر و در کافه ای دیگر . تعدادی از این کافه ها نیز نسبت به موقعیت محلی و جغرافیائی شان تبدیل به پاتوق شده اند اما نه در حد شناخته شده که شهرت ویژه ای کسب کرده باشند . اگر شهرتی هم داشته باشند معمولا از حد محله فراتر نمی رود .
از کافه های اوریجینال آن جوانان که حالا سن و سالی باید ازشان گذشته باشد آن تعدای که دوام آورده اند می کوشند با ارایه موزیک زنده ( متشکل از یک یا دو نوازنده ) و به نمایش و فروش گذاشتن تابلوی مشتریان هنرمند و بر گزاری شب های شعر و داستان خوانی رونقی به کارشان بدهند و به جذب مشتری بپردازند . این کافه ها در دهه نود در شکل گیری و رونق جریان های شعری هیپ هاپ و ( اسپوکن وورد ) که نوعی شعر اجرایی و نزدیک به ( رپ ) میباشد نقش موثری داشتند .
من نیز طی آن دوره و در چندین نوبت در شب های شعر یکی از این کافه ها که چندان دور از محل سکونتم نیست در شمار شنودگان بوده ام . بیشترشان بازی در می آوردند و خوش می گذراندند . مثل هر مورد دیگری دو سه شاعر جسور و با استعداد نیز در میانشان بود که کارشان را جدی می گرفتند اما به خاطر تفاوت سنی و شاید سر و وضع نیمه رسمی من غالبا می پنداشتند فرستاده ناشری هستم و برای کشف استعداد آمده ام .
گفتگو از کافه و رابطه آن با هنر و ادبیات ناگزیر پای ما را به کتابفروشی ها نیز می کشاند که محل بسیاری از دیدارهای اتفاقی و غیره منتظره نیز بوده است . بر گزاری شبهای شعر و داستان خوانی و رونمائی کتاب های تازه چاپ همواره به عهده کتابخانه های عمومی و کتابفرو شی های مستقل شهر های آمریکا بوده است . اما در دهه هشتاد و نود این کتابفروشی های قدیمی و سابقه دار رقابت با کتابفروشی های عظیم زنجیره ای را تاب نیاورده و یکی بعد از دیگری بسته شدند . حتا کمک مالی تعدادی از بازیگران هالیوود در محله ( برنت وود ) نتوانست یکی از آنها را که بسیاری از بزرگان ادب جهان از جمله مارکز و فوئنتس و اکتاویو پاز در آن سخنرانی کرده بودند نجات بدهد .
نقشه ای با پشتوانه سرمایه های میلیارد دلاری که به شکست کتابفروشی های مستقل انجامید عبارت بود از تبدیل کتابفروشی به محل آسوده و راحتی برای مطالعه . این کتابفروشی های عظیم و چند طبقه با موکت های راحت و پاکیزه و قرار دادن تعداد زیادی مبل و صندلی راحت در هر گوشه و کنار و ایجاد کافی شاپ های بزرگ در داخل کتابفروشی خرید کتاب را تبدیل به تجربه ای تفریحی کردند تا پای افرادی را که خیال خرید کتابی را نیز ندارند به کتابفروشی باز کنند . این امکانات در حدی است که هیچ بعید نیست شما وارد کتابفروشی بشوید و دانشجوئی را ببینید که با لیوان قهوه ای در کنارش دراز کشیده و دارد مجله یا کتابی را می خواند . طبق بر آورد مدیران این شرکت ها و بر پایه شناختی که از جامعه آمریکا داشته اند امکان این که کسی دست خالی از چنین کتابفروشیی بیرون برود را اندک می دیده اند .
در داخل تعدادی از این کتابفروشی ها که ( بارن اند نوبل ) و ( بوردرز ) نام دارند اتاق بزرگی را نیز به جلسات رونمائی کتاب و سخنرانی اختصاص داده اند تا دل مردمی را نیز که از بسته شدن کتابفروشی های مانوس و قدیمی محلشان ناراحت بود به دست بیاورند. اما با تمام موفقیت بزرگی که در شروع کار نصیبشان شد شرکت بوردرز رکود اقتصادی سال های اخیر را تاب نیاورد و به سرنوشت صدها کتابفروشی که خود از دور خارج کرده بود گرفتار شد . اما آنچه مهم است این که هنوز در آمریکا کتاب با تیراژهای ملیونی چاپ می شود و مطالعه بخش عمده ای از اوقات فراغت مردم را پر می کند .