..............
۱۳۸۸/۱۱/۲۸
.................
آقای صفاری، تا جایی که من خبر دارم شما این شعر را در سال ۲۰۰۴ در نسخههای محدودی در آمریکا منتشر کردید و حالا به یک کتاب درسی درکالجهای آمریکا راه پیدا کرده است. لطفاً در این مورد برایمان بگویید
.
عباس صفاری: بله. در واقع این شعر همان طور که فرمودید حدود سال ۲۰۰۴ میلادی نوشته شد. همان موقع من این شعر را به صورت یک کتاب مصور و در قطع بسیارکوچک و دو زبانه به شکل دست ساز منتشر کردم و بیشتر قصدم هدیه دادن به دوستان بود. از این نسخهها هم یک کتاب برای کتابخانه «بارد کالج» آمریکا فرستادم که در آنجا نیز موجود باشد.ولی بعد از مدتی از آن کتابخانه با من تماس گرفتند. در واقع گفتند که از این شعر خوششان آمده است و میخواهند آن را در سایت فرهنگی خودشان منتشر کنند و علاقهمندند که این شعر را در ویژهنامه اشعار مذهبی خودشان منعکس کنند.لازمه این کار این بود که قراردادی بسته شود. قرارداد بسته شد و این شعر در خدمت آنها قرار گرفت. حدود یکسال بعد از این ماجرا بود که دو تا از استادان دانشگاه که کتابی به نام «ادبیات، تجربه انسانی» را منتشر میکنند، که در واقع کتابی است که ۳۰ سال است در آمریکا برای استفاده دانشگاهی و کالجها منتشر میشود و من آن طور که در اخبار و وبلاگهای مختلف خواندهام این کتاب از کتابهای محبوب دانشجویان است.آنها این شعر را انتخاب کردند تا در این کتاب درسی منتشر کنند. از آن به بعد شعربلند «حکایت ما» از سال ۲۰۰۵ تا به حال در این کتاب قرار گرفته و الان پنج سال است که این شعر در این کتاب تجدید چاپ میشود.
من در جایی دیدم که گفته شده است ضمیمه ادبی نیویورک تایمز هم یک بررسی از این شعر در سال انتشار این شعر منتشر کرده است؟
.
اما با خواندن این شعر، احساس اینکه با یک شعر مذهبی و یا شعری با مفاهیم مذهبی روبهرو هستیم به خواننده دست نمیدهد. بیشتر گویی ما در برابر یک بازگویی و واگویی مدرن از اسطوره «آدم و حوا» یا بحث دورافتادگی انسان از اصل خویش هستیم. همان چیزی که در ادبیات کلاسیک ایران و همه ادبیاتهای جهان هم به گونهای مطرح شده است. حالا شما با در هم آمیزی روایتی طنزآمیز و زبان امروزی خودتان، این سوژه را دستمایه و مضمون شعرتان قرار دادهاید. چطور است که «بارد کالج» نیویورک از شعر شما برداشتی مذهبی کرده است؟
.
در واقع شما درست میفرمایید. این منظومه به همین صورتی است که شما تشریح کردید و همین حس را در خواننده فارسی زبان القا میکند. ولی در فرهنگ غرب وقتی یک اثر یا یک شخصیت را مذهبی میدانند، مثلاً وقتی که «تی اس الیوت» را به عنوان یک شاعر مذهبی مینامند، این ترمینالوژی و به کار بردن واژه مذهبی در این دو فرهنگ، معانی متفاوتی دارند.در غرب هر چیزی که به حوزه الهیات و عوامل روحانی مربوط شود، به آن مذهبی میگویند. این است که این شعر در رده کارهایی قرار میگیرد که مربوط به الهیات و مذهب میشود.همانطور که در مقدمه همین شعربلند «حکایت ما» در کتاب «ادبیات، تجربه انسانی» نویسندگان این کتاب نوشتهاند و در خاتمه شعر هم از دانشجویان پرسیدهاند، به این موضوع اشاره کردهاند که این شعر در واقع یک نوع به استقبال رفتن یک داستان کهن و تاریخی و مذهبی است. همان گونه که ما هم در فارسی به استقبال یک شعر میرویم، اینجا هم من در واقع به استقبال یک داستان رفتهام که داستان آدم و حواست که در غرب هم سابقه دارد.حتماً خود شما هم دیدهاید یا شنیدهاید که در غرب در حوزه سینما، شعر و داستان هم قصههای زیادی بر اساس سرگذشت آدم و حوا ساخته شده و حتی در بسیاری از این آثار، آدم و حوا را به مکانهای مدرن و امروزی آوردهاند و زمان و مکان را تغییر دادهاند.شعر من هم یکی از این کارهاست که به هر حال در ترمینالوژی انگلیسی به آن «پارودی» میگویند که در واقع همان «به استقبال رفتن» است. در واقع «پارودی» هم طنز است و هم جدی. جاههایی طنز است و شوخی و جاهایی هم سؤالاتی جدی را مطرح میکند.
و اتفاقاً همین «پارودیک» بودن شعر شما یا به عبارتی وجوه دو سویه و درهم آمیزی طنز و جدی در این شعر، از همان آغاز، مخاطب را غافلگیر می کند. سطرهایی که اینگونه آغاز میشوند:«انگار همین دیروز بود/ که پروردگار ناگهان با یک اردنگی ملکوتی/ شیطان را از دروازه بهشت بیرون انداختند/ راستش حواس من و حوا دربست به رقص ساقههای طلایی گندم بود و/ نفهمیدیم دعوا بر سر چه./ و پروردگار چرا ناگهان از کوره در رفتند»شما از همان شروع و همینطور در ادامه، این شعر بلند را با یک نگاه شوخ، رندانه و طنزآمیز آغاز کردهاید...
.
ولی موضوع مرکزی شما در این منظومه بلند و خواندنی، بیش از پروردگار، خود انسان است
.
دقیقاً همین طور است. اینجا کسی که در مرکز داستان است همان آدم و حوا هستند. و با اتفاقاتی که در حول و حوش آنها میافتد ما رانگران این دو نفر میکند که سرنوشت آنها بالاخره به کجا میانجامد؟ این دو، مفعول افعالی میشوند که خودشان در شگل گرفتن آنها هیچ دستی نداشتهاند و تصمیمات به وسیله پروردگار و نیروهای خارج از کنترل آنها گرفته میشود.
به هر حال موفقیت منظومه شما در کشوری انگلیسی زبان کمتر اتفاق میافتد. البته موفقیتهایی هست اما با وجود کثرت ایرانیانی که در خارج از ایران به سر میبرند و شعر و داستان منتشر میکنند، میشود گفت میزان موفقیتها بسیار اندک است. به نظر شما علت موفقیت ترجمه ارائه شده از شعر شما چه بوده. مضمون شعر تان و تازگی آن یا نکته دیگری دخالت دارد؟
.
بسیاری عوامل در استقبال خواننده در ترجمه و استقبال خواننده از آثاری که ترجمه میشوند مؤثر است. فرض کنید کتابهایی که توسط نویسندگان آمریکای جنوبی نوشته میشود و الان پرفروشترین کتابهای حوزه ادبیات در آمریکا هستند، از بورخس تا یوسا و دیگران. اینها حتی به موضوعات تاریخی میپردازند. داستانها و مسایلی که اینها مطرح می کنند، بخصوص بورخس که تاریخ را دستمایه کارش قرار میدهد، خیلی مؤثر بوده است.چیزی که باعث جذابیت کار این نویسندگان میشود شگردهایی است که به کار میبرند، ساختار کارشان هست، و نوآوریهایی که در زمینه نگارش انجام میدهند. ایران خب مقداری دیر وارد بازار و حوزه عرصه آثارش در غرب شد. ولی کارهای ارزشمند و خوبی تا به حال در خارج از کشور در حوزه ادبیات «داستانی» ایران به چاپ رسیده است، اما اثری در حوزه «شعر» متأسفانه کمتر در غرب ترجمه و منتشر شده است. حتی اشعار خودشان هم کمتر چاپ و منتشر میشود و به ندرت مجموعه شعری بیرون میآید که با استقبال مواجه میشود.
به اعتقاد شما چرا شعر روزهای طلاییاش را از شرق تا غرب به داستان و به طریق اولیتر به تصویر و سینما و تلویزیون داده است؟
.
به گمان من عمدهترین دلیلش این است که شعر سرگرمکننده نیست. هنرهای دیگر حتی در والاترین فرمشان سرگرم کنندهاند. شما فرض کنید داستانهای ادبیات جادویی، حتی اگر با ادبیات به معنای خاصش سر و کاری نداشته باشید باز هم وقتی کتابی از مارکز را به دست میگیرید و میخوانید سرگرم میشوید.در سینما هم همین طور است. موسیقی هم همین طور است. اینها تولیدات سرگرمکنندهای هستند. در واقع شعر حوزه حیرت و عواطف و احساس است که جلوههای سرگرمکننده کمی در آن وجود دارد. و همین دلیل باعث اندک بودن فروش این قبیل آثار در غرب میشود. دلیل دیگرش هم این است که شعر اصولاً هنر پولسازی در آمریکا نیست. البته فقط شعر هم نیست که پولساز نیست. شما به تئاتر – البته بجز تئاتر برادوی- و همینطور به باله یا به موسیقی کلاسیک هم که نگاه کنید با این مشکل مواجهند. تما اینها دارند با کمک و بودجههای دولتی و سازمانهای غیر انتفاعی به کارشان ادامه میدهند. شعر هم از این قاعده مستثنا نیست.