۲۷ خرداد ۱۳۹۱

ولادیمر هولان

یک شعر
=====
ولادیمر هولان در سال 1905 در پراگ متولد شد و در سال 1980 از دنیا رفت .  هولان شاعری آرمانگرا و انسان دوست بود که همانند همتای ایرانی اش احمد شاملو دغدغه عدالت داشت . حرمت انسانی را ارج می گذاشت و عزت و سر بلندی مردم کشورش را می طلبید .


ما نقشه ستارگان را
که بر پوست دباغی شده کپرنیک
نقش بسته بود
به آتشدان افکندیم
تا تو گرم شوی
تو در خویشتن فرو خزیدی
درخشان
در رگبار جرقه ها و سایه های رقصان
و تو کلام رمز را به تمامی
از یاد بردی
مادر بی جان پیرایه های مرده
آذین
و سلیقه .


     *   *   *  *   *


پس آنگاه خود نیز
به خواب فرو رفتی
در زیر دامنت
در سکوتی از این دست
فقط در سرای خود فروشان می توان دید
آنچه را که تو در انزوا
زمزمه می کردی



* - هفت شعر دیگر از ولادیمر هولان همراه با خلاصه ای از بیوگرافی او با
 ترجمه اینجانب در شماره اخیر فصلنامه ( نگاه نو ) منتشر شده است





۲۶ خرداد ۱۳۹۱

سرقت اشیای ظریفه

سرقت اشیای ظریفه در نیو اورلئان
-----------------------------------
فصلنامه ادبی خوانش
چاپ کرمان

پیش از این یکبار
به سرقت خورشیدی زرین
از میان تابلوی گرانبهائی از ون گوگ
اعتراف کرده ام
اما شاهکارم به شبی باز می گردد
کنار صحنه ی کمدی خانه ای
در بوربون استریت *


دور از چشم تو آن شب
وقتی داشتی از خنده می مردی
فندک از کنار قوطی سیگارت
به جیب شلوار من سرازیر شد

شنیده ام سرقت اشیای ظریفه
از کسی که دلی از ما ربوده باشد
در شماراعتیاد های کهن
و لا علاج است
دیروز اما دراز به دراز
در تونل تنگ و سپید  ام . آر . آی
پشت پلک های بسته ام
فقط فندک تو را می دیدم
و آنجا بود که برای نخستین بار
بی هیچ عذاب وجدانی پی بردم
سرقت اشیائی که بوی دست های تو را می دهد
زیبا ترین اعتیاد دنیاست
و بهتر که لا علاج بماند .

* بوربون استریت - از خیابان های معروف و توریستی نیو اورلئان



















۲۲ خرداد ۱۳۹۱

لخت مادر زاد

از قرار معلوم شعر (  انتقام  ) از مجموعه کبریت خیس را خوانندگان  بسیاری پسندیده اند و هر از گاه در نشریه یا وبلاگی باز نشر داده می شود . اما متن ارایه شده در کبریت خیس که شعر انتقام را غالبا از آن بر می گیرند یک تصویر کم دارد . دربالا تصویر مورد نظر را با ترجمه انگلیسی نیلوفر طالبی می بینید که اول بار در نشریه آمریکائی (  رتا پلکس )  منتشر شده است . این تصویر کما بیش همان است که آن پسر بچه شیطان از ایزابل کشید و او را به گریه انداخت .
در چاپ ایران اما این تصویر که گویا منطبق با معیارهای اخلاقی ممیزان عزیز نیست از مجموعه حذف گردید .

۲۱ خرداد ۱۳۹۱

زبان و ضرورت

 گفتگو با 
سید فرزام حسینی
=============
روزنامه آرمان
----------------
     
 نسبت شعر عباس صفاری با آنچه که در دهه هشتاد از آن با عنوان جریان ساده نویسی یاد می کنند چیست ؟-  اگر چه امروزه بسیاری از شاعران جوان  به شعری که تحت عنوان ساده نویسی از آن نام برده می شود روی آورده اند اما این شیوه نوشتن برای من در حکم یک جریان نبوده که به آن پیوسته باشم که حالا بخواهم رابطه ام را با آن یا جایگاهم را در سلسله مراتب آن تعیین و مشخص کنم .
پیش از این نیز گفته ام که استفاده از این شیوه نوشتن برای من به خاطر امکانات متنوعی بوده است که در اختیارم گذاشته است .
زبان فارسی سرشار از ضرب المثل ها - تکیه کلام ها و اصطلاحاتی است که به کرات در گفتگوی روزانه مورد استفاده قرار می گیرد . اما این تکیه کلام ها و ترکیبات که غالبا بار معنائی ریشه دار و پر عاطفه ای دارند و در صورت استفاده قادرند فاصله دست و دل و در نتیجه خواننده و نگارنده را کوتاهتر کنند در زبان شاعرانه مورد استفاده قرار نمی گرفتند . حتا در نثر مدرن نیز اکثرا در دیالوگ ها و نقل قول ها به کار گرفته می شدند .
به گمانم در شعر مدرن فارسی نیما نخستین شاعری بود که به اهمیت و قابلیت های این زبان پی برده بود و استفاده از آن را توصیه می کرد . از آن زمان تا به حال شاعران بسیاری کوشیده اند به شیوه استفاده از این زبان پی ببرند که نخستین دست آوردهای آن در شعر فروغ ظاهر می شود . روی آوردن من به این شیوه نوشتن نیز بر اصل یک ضرورت بوده است و سر مشق اولیه ام بخش هائی از اشعار فروغ فرخ زاد و شاعران نسل بیت آمریکا . البته شاعران آمریکا از زمان ای. ای . کامیننز . و قبل از آن در شعر ویلیامز از این شیوه استفاده کرده بودند اما دلیلی که در زبان فارسی این قدر طول می کشد تا به ثمر برسد تفاوت فاحشی است که زبان شکسته گفتار با زبان نوشتار دارد .
حدس من این است که اخیرا در ایران تعدادی از منتقدین و دست اندر کاران شعر به عمد یا سهو این شیوه را با یک سبک ادبی که اساسنامه و مانیفیست به توافق رسیده ای دارد اشتباه گرفته اند و برای راحت کردن کار خودشان سرایندگان و تولیدات این شیوه را می کوشند در قالب و چهار چوب واحدی گنجانده و به نقد و ایراد تراشی از آن بپردازند .
تعدادی از اشعار خوب و تاثیر گذار سال های اخیر حاصل کار شاعران ساده نویس است که منتقد بی طرف و دلنگران شعر فارسی با نگاهی دقیقتر و عمیق تر خواهد دید که شباهت های این آثار به یکدیگر بیشتر در بخش روبنائی زبان است که تا حدودی تعین کننده محتوا نیز می تواند باشد . اما آثار این همکاران و از جمله آنچه من در این زمینه انتشار داده ام در محتوا و عمق تفاوت های چشمگیری با هم دارند که هر کدام نشانگر فردیت - تجربیات و نگاه مستقل سراینده آن است .

در دهه اخیر و با ظهور ساده نویسی می بینیم که بیشتر شاعران رو به شعر کوتاه آورده اند و استقبال از شعر بلند خیلی محدود است - اما در کارهای شما شعرهای بلند خوبی دیده می شود . به نظر شما دلیل این عدم توجه به شعر بلند و پرداخت به شعر کوتاه چیست ؟
  -  بسیاری از اشعار طراز اول و دلنشین  جهان در فرم های کوتاه عرضه شده است . طبیعی است که ذهن آدمی شعر و بیان کوتاه را سریعتر جذب و حفظ می کند . رباعی - دوبیتی - تک بیت های اعراب جاهلی و اشعاری که در فرم های ژاپنی تنکا و هایکو سروده شده اند در پاسخ به همین نیاز بوده است .
بی تردید یکی از دلایل رونق و رواج کوتاه نویسی در این دوران نیز به خاطر همین ویژگی هاست که با پرهیز از پر گوئی و پیچیده نویسی و با امید رسیدن به ایجاز شاعرانه سروده می شود . از سوی دیگر با شیوه پر شتاب زندگی در کلان شهرهای امروزی نیز مناسبتی انکار نا شدنی دارد . اما دلیل دیگری که چندان خوشایند نیست نشان از رخوت و کم کاری سراینده دارد که گاهی خلاقیت را به نوشتن متن های کوتاه و کلمات قصار و چیز هائی شبیه کاریکلماتور  محدود می کند .

در دفتر های تازه تر شما بر خلاف دفتر های اولیه نوعی جزئی نگری و پرداخت به نکات ظریف در شعر دیده می شود . دلیل ورود این خصلت به شعرتان از کجا نشات گرفته است و چه ضرورتی در این کار می بینید ؟ 
  - برای پرداختن به کار و بار دنیا و کشف رابطه آدمی با این مجموعه از دیر باز دو شیوه رواج داشته است . می توان متون کهن مذهبی را در یک سو  قرار داد که نظر به کلیات دارد اما  آن پانورامای گسترده فرد و جزء  را نیز در بر می گیرد . و در سوی دیگر این موازنه ترانه ها و سرود های فولکلوریک را که به رغم  ساختار کوتاه و ضمن پرداختن به امور و مضامین ظاهرا جزئی راهی به آن گستره ی شگفت آور می گشایند . عمده شدن یکی از آنها در یک ژانر هنری هرگز در جهت نفی دیگری نبوده است . انسان را نیز آگر نخواهیم مانند داوینچی در مرکز این مجموعه و کائنات قرار بدهیم می توان گفت از نظر فیزیکی در مرز این دو جهان قرار گرفته است . در یک سویش کهکشان و فضائی قرار دارد گسترده تا ابدیت و بر جانب دیگرش جهانی ذره ای و اتمی قرار گرفته که زمان  را تا ورای یک بلیونیم ثانیه تقسیم می کند و از نظر وسعت و بی  انتهائی دست کمی از فضای لایتناهی ندارد .
من نیز نسبت به تجارب زندگی و نیاز های آفرینشی ام هر دو شیوه را در کارنامه ام دارم . در دفترهای اولیه ام مسیر نگاه و شیوه بیانی از کل به جزء است و در مجموعه های اخیرم بر عکس آن .

یکی از ویژگی های شعر های شما - استفاده و به کارگیری زبانی طنز آلود است . طنزی که گاه تلخ است و گاه شیرین . دلیلتان برای استفاده زبانی طنز و بیان مضامین جدی به وسیله چیست ؟

 - استفاده از طنز هرگز در کار من عامدانه و با هدف و تصمیم قبلی نبوده است . اگر از من درخواست شود یک جمله یا پاراگراف طنز در مورد رویدادی مشخص بنویسم بی رو دربایستی باید بگویم از نوشتن آن عاجز خواهم بود و یا دست کم این طور می پندارم به این جهت که هر گز آن را نیازموده ام . من نیز مانند هر فرد دیگری شناخت دقیقی از خودم ندارم .  آن تصویر آرمانی ی که از خودم داشته ام نیز با گذشت زمان  و دیدن خود در آینه حوادث و آدم های دیگر   ترک خورده است و پذیرفته ام که آدم شوخ طبعی نیستم و در این سن و سال نیز با تمرکز و تمرین شوخ طبع و حاضر جواب نخواهم شد . این است که پرداختن من به طنز و مطایبه در شعر احتمالا به صورتی نا خود آگاه از نوعی عقده و کامپلکس سر چشمه می گیرد و پاسخی است به کمبود مطایبه و حاضر جوابی  شوخ طبعانه در روابط روزانه ام .
آنچه اما کار مرا در این رابطه راحت کرده است و مصالح کار را در دسترسم قرار داده است روابط آدم ها وزندگی است که از طنز و مطایبه سرشار است . به دام انداختن آن اما بستگی به این دارد که از کدام زاویه به آن نگریسته شود . برای مثال خوردن پیشانی آدم به جسم سختی مانند تیر سیمانی چراغ برق  نه طنز آمیز است نه خنده دار . اما با تعغیر زاویه دید می توان آن را مانند کمدی جری لوئیس خنده دارش کرد  یا مانند چارلی چاپلین طنز آمیز .

مهاجرت و اقامت در جائی غیر از وطن به نظرتان چه تاثیر عمده ای در شعرتان داشته است ؟ چرا که می بینیم شعر شما عناصر و بن مایه های جهان وطنی پیدا کرده است و این مسئله ایست که در مورد دیگر شاعران مهاجر کمتر صدق می کند . - من سرودن شعر به صورت جدی و مداوم را در خارج از کشور و پانزده سال پس از ترک ایران آغاز کردم . اگر چه قبل از ترک ایران و در سال های آخر دبیرستان چیزهائی نیز نوشته و انتشار داده بودم . اما از پایان آن دوره که مصادف شد با   ترک تهران و خدمت در سپاه بهداشت و از سوی دیگر آغاز پرداختن جدی به شعر قریب بیست سال فاصله است . طی آن بیست سال هرگز فکر نمی کردم به رغم مسئولیت های تحصیلی و شغلی دیگر باره به شعر روی بیاورم و بخش عمده وقت و زندگی ام را در چنین شهر بی ترحمی به آفرینش شعر و مسائل مربوط به آن اختصاص بدهم . با این شرایط -  نوشتن شعر برای من اگر ناشی از جنون نباشد به بهای سنگینی تمام شده است  . به همین جهت و به هر قیمتی باید سطح کار را به حدی می رساندم که بدانم حرف مفت نمی زنم و وقت بیهوده تلف  نمی کنم  . بگذریم که هیچکس به غیر از  زمان نمی تواند در این مورد قضاوت کند و نظر قطعی بدهد . فقط می توان سر سختانه کار کرد و امیدوار بود که آدرس را درست آمده باشی .

اما در پاسخ به بخش دوم سئوال شما باید بگویم دلیل حضور عناصر و پدیده های جهانی در اشعار من تا حدودی به این خاطر است که نزدیک به دو سوم عمرم را من در غرب زندگی کرده ام و مهم تر این که پیش از پرداختن به شعر نزدیک به دو دهه در غرب به صورت شهر نشینی عادی درس خوانده و زندگی کرده ام و مانند اکثریت شهروندان پر کاهی بوده ام بر رودخانه ی بی کرانه ای که هنوز نیز به همان گونه  جریان دارد و من و دیگران را آرام با خود می برد . اگر چه تحصیلاتم در زمینه هنر بوده است اما مردم و هم وطن های مهاجرم مرا به عنوان شاعر و هنرمند نمی شناخته اند . به گمانم آسوده خیالی و کم توقعی آن دوران
که دیگر برایم نوعی عادت شده است فاصله مرا با فرهنگ و مردمی که با آنها سر و کار داشته ام به حد اقل رسانده است و باعث تمرکز بیشتر من بر مسائل و رویدادهای اطرافم شده است
تجربه دانش آموزی در لندن و آمریکا و علاقه به سینما و تئاتر و موسیقی غرب نیز در کوتاه کردن آن فاصله نقش داشته است .
این از اقبال و خوش شانسی من بوده است که تا میانسالی ام فرد ناشناسی بوده ام وفرصت داشته ام که عمق بیشتری به تجربه و شناختم از محل سکونتم بدهم . بی تردید  قرار گرفتن در چنین شرایطی  فرق میکند باموقعیت  کسی که به عنوان شاعر یا نویسنده به غرب می آید و بیشتر وقتش صرف جا انداختن یا شناساندن خود در محیط جدید در مقام شاعر یا نویسنده می شود و به مرور زمان شروع می کند به خوردن از کیسه خاطره و گذشته . تجربه بیش از سه دهه زندگی در این سوی دنیا به من نشان داده است که این افراد به مرور زمان و در صورتی که قادر نباشند رابطه معقولی با مردم و کشور میزبان بر قرار کنند در یک ایست زمانی متوقف و تبدیل می شوند به کاریکاتوری از گذشته خود .

چه ضرورتی وجود داشت که شما بعد از گذشت چندین سال از شعرهای کتاب ( تاریکروشنا ) و چاپ تجربه های تازه دوباره به آن باز گردید و منتشرشان کنید ؟
- تاریکروشنا بخشی از کارنامه شعری من است و معتقدم در فرم و ساختاری که سروده شده . با نظر به شیوه استفاده از اسباب و صنایع شعری نقص و کمبود عمده ای با دیگر آثاری که منتشر کرده ام ندارد . استقبال نسبتا خوبی نیز از آن شده و چاپ دومش اخیرا به بازار آمده است . البته سلیقه ها متفاوت است و چه بسا افرادی باشند  که این مجموعه را پسندیده اند و امکان دارد کبریت خیس را دوست نداشته باشند . سلایق اما همواره در حال تعغیر و تحولند . من به ندرت شعری نوشته ام که خیلی  مورد پسند خودم باشد . ممکن است در لحظه نگارش دستخوش هیجان بشوم و برای خودم نوشابه باز کنم اما به تجربه می دانم که آن لحظات دوام چندانی ندارند و تا آن شعر از باز نویسی های متعدد بگذرد و به مرحله چاپ و انتشار برسد به احتمال از چشمم افتاده است . تازه از میان اشعارم آن چند تا شعری را که خودم دوست دارم دیگران دوست ندارند . با این تفصیل قضاوت من بر تاریکروشنا اهمیت چندانی ندارد . آنچه پس از انشار مهم است پسند خواننده است و بعد از آن کشف قابلیت های ماندگاری اثر که گذشت زمان در آن باره قضاوت خواهد کرد .
=================
تصویر بالا : بی خانمان
چوب نگاره
مرکب روغنی و ماژیک روی کاغذ چینی
 8در 8 اینچ 2009
استفاده از تصویر بدون اجازه کتبی ممنوع می باشد

۱۴ خرداد ۱۳۹۱

پاتوق ها

کافه های آمریکائی  
 مهرنامه22 - خرداد 91 - تهران

   آمریکائی ها همواره از این که مکان کسب و کارشان تبدیل به پاتوق و محل تجمع گروهی از شهروندان بشود هراس داشته اند و آن را برای آسایش و امنیت خود و مشتریانشان زیان آور دیده اند . به همین جهت تا دهه هشتاد و زمانی که تعدادی از جوانان خوش سلیقه محلات مختلف به تقلید از سیاتل و اروپا جهت گرد هم آئی خودشان با خرید یک دستگاه اسپرسو و تعدادی میز و صندلی دست دوم و مبل های از مد افتاده و اسقاط  پاتوقی برای خودشان درست کردند جائی به عنوان کافه که با سفارش قهوه یا نوشابه ای بتوان دو سه ساعت با خیال آسوده نشست وجود نداشت . در رستوران های آمریکا نیز از قدیم الایام رسم بر این بوده است که مشتری بهای یک فنجان قهوه را پرداخت می کند و تا زمانی که در کافه نشسته است فنجانش به دفعات و به صورت رایگان پر می شود . با این حساب کافه هائی که مانند اروپا فقط قهوه و کیک و چند قلم جنس دیگر عرضه کنند شغل  مقرون به صرفه ای  محسوب نمی شده است . نا گفته نماند که شهر هائی مانند نیو یورک - بوستون - شیکاگو - نیو اورلئان و سن فرانسیسکو به علت معماری مهربانتر شهر و ازدیاد مهاجرین - هنرمندان و روشنفکران از این قاعده مستثنی بوده و همواره کافه های متعددی برای تجمع مردم و به ویژه دست اندر کاران تئاتر و موسیقی داشته است .
در شهر ها و ایالات دیگر اما از کافه یا پاتوقی که محل دیدار و گرد هم آئی صنف یا گروه مشخصی بوده و شهرتی از این بابت کسب کرده باشد من اطلاعی ندارم  .
یکی از عوامل عمده در شکل گیری و ایجاد پاتوق معماری شهر و به ویژه محلات مرکزی آن است . شهری مانند لس آنجلس که من باشنده آن هستم و بخش عمده ای از مرکز آن ساعت هفت بعد از ظهر خالی از جنب و جوش و تبدیل به شهر ارواح می شود مکان مناسبی برای ایجاد پاتوق نیست . اگر چه جمعیت این شهر دست کمی از نیو یورک و لندن ندارد . اما این جمعیت ساکن در محلات گل و گشاد مساحتی در حد دو برابر شهرهای نامبرده را به خود اختصاص داده است . چنین پراکندگی و گسترشی با نظر به محدودیت وسایل نقلیه عمومی امکان رفت و آمد سریع و بی درد سر را دشوار می کند . . به همین جهت بیرون رفتن از خانه در بسیاری از موارد محدود می شود به بار یا کافه ای در حوالی محل سکونت . در نتیجه پاتوق شاعری مانند بوکافسکی می شود  باری با مشتریان ناباب در نزدیکی خانه اش که هر از گاه آنجا کتک مفصلی می خورده یا می زده !
با این همه کم نبوده و نیستند رستورانها - بارها و کلوپ های گران قیمتی که محل تجمع و دیدار هنر پیشگان و مشاهیر و ثروتمندان لس آنجلس بوده است که عموما نا آشنا را به آنجا راه نمی داده اند .
تنها پاتوق معروفی که من شخصا به یاد می آورم کافه ای قدیمی بود نزدیک محله چینی ها  به نام ( گورکی ) که آبجوی خوشمزه ای خودش درست می کرد و محل تجمع کمونیست ها و گروه های چپ سیاسی بود که چندین نشریه رادیکال نیز منتشر می کردند . این کافه اما همراه با همان نشریات در زمان ریاست جمهوری  ریگان تعطیل شد .
در حال حاضر کافی شاپ های زنجیره ای معروفی مانند ( استار باکس ) و ( کافی بینز ) که هر کدام صدها شعبه در آمریکا و دیگر کشورهای دنیا دارند با استفاده از ایده جوانانی که در ابتدای این یاد داشت ذکری از آنها رفت سر هر چهار راهی یک کافه باز کرده اند که می توان با سفارش یک قهوه ساعت ها بدون مزاحمت آنجا نشست . بسیاری از مشتریان این کافه ها  که اکثرا جوان سال هستند با لپ تاپهایشان وارد کافه می شوند و هم صحبتشان بر روی اینترنت چه بسا که دوستی باشد در شهر و ایالتی دیگر و در  کافه ای دیگر . تعدادی از این کافه ها نیز نسبت به موقعیت محلی و جغرافیائی شان تبدیل به پاتوق شده اند اما نه در حد شناخته شده که شهرت ویژه ای کسب کرده باشند . اگر شهرتی هم داشته باشند معمولا از حد محله فراتر نمی رود .
از کافه های اوریجینال آن جوانان که حالا سن و سالی باید ازشان گذشته باشد آن تعدای که  دوام آورده اند می کوشند  با ارایه موزیک زنده ( متشکل از یک یا دو نوازنده ) و  به نمایش و فروش گذاشتن تابلوی مشتریان هنرمند و بر گزاری شب های شعر و داستان خوانی رونقی به کارشان بدهند و به جذب مشتری بپردازند . این کافه ها در دهه نود در شکل گیری و رونق جریان های شعری هیپ هاپ و ( اسپوکن وورد ) که نوعی شعر اجرایی و نزدیک به ( رپ ) میباشد نقش موثری داشتند .
من نیز طی آن دوره و در چندین نوبت در شب های شعر یکی از این کافه ها که چندان دور از محل سکونتم نیست در شمار شنودگان بوده ام . بیشترشان بازی در می آوردند و خوش می گذراندند .  مثل هر مورد دیگری دو سه شاعر جسور و با استعداد نیز در میانشان بود که کارشان را جدی می گرفتند  اما به خاطر تفاوت سنی و شاید سر و وضع نیمه رسمی من  غالبا  می پنداشتند فرستاده ناشری هستم و برای کشف استعداد آمده ام .
گفتگو از کافه و رابطه آن با هنر و ادبیات ناگزیر پای ما را به کتابفروشی ها نیز می کشاند که محل بسیاری از دیدارهای اتفاقی و غیره منتظره نیز بوده است . بر گزاری شبهای شعر و داستان خوانی و رونمائی کتاب های تازه چاپ همواره به عهده کتابخانه های عمومی و کتابفرو شی های مستقل شهر های آمریکا بوده است . اما در دهه هشتاد و نود این کتابفروشی های قدیمی و سابقه دار رقابت با کتابفروشی های عظیم زنجیره ای را تاب نیاورده و یکی بعد از دیگری بسته شدند  . حتا کمک مالی تعدادی از بازیگران هالیوود در محله ( برنت وود ) نتوانست یکی از آنها را که بسیاری از بزرگان ادب جهان از جمله مارکز و فوئنتس و اکتاویو پاز در آن سخنرانی کرده بودند نجات بدهد .
نقشه ای با پشتوانه سرمایه های میلیارد دلاری که به شکست کتابفروشی های مستقل انجامید عبارت بود  از  تبدیل کتابفروشی  به محل آسوده و راحتی برای مطالعه . این کتابفروشی های عظیم و چند طبقه  با موکت های راحت و پاکیزه و قرار دادن تعداد زیادی مبل و صندلی راحت در هر گوشه و کنار و ایجاد کافی شاپ های بزرگ در داخل کتابفروشی خرید کتاب را تبدیل به تجربه ای تفریحی کردند تا پای افرادی را که خیال خرید کتابی را نیز ندارند به کتابفروشی باز کنند  . این امکانات در حدی است که هیچ بعید نیست شما وارد کتابفروشی بشوید و دانشجوئی را ببینید که با لیوان قهوه ای در کنارش دراز کشیده و دارد مجله یا کتابی را می خواند . طبق بر آورد مدیران این شرکت ها و بر پایه شناختی که از جامعه آمریکا داشته اند امکان این که کسی دست خالی از چنین کتابفروشیی بیرون برود را اندک می دیده اند .
در داخل تعدادی از این کتابفروشی ها که ( بارن اند نوبل ) و ( بوردرز ) نام دارند اتاق بزرگی را نیز به جلسات رونمائی کتاب و سخنرانی اختصاص داده اند تا دل مردمی را نیز  که از بسته شدن کتابفروشی های مانوس و قدیمی محلشان ناراحت بود به دست بیاورند. اما با تمام موفقیت بزرگی که در شروع کار نصیبشان شد شرکت بوردرز رکود اقتصادی سال های اخیر را تاب نیاورد و به سرنوشت صدها کتابفروشی که خود  از دور خارج کرده بود  گرفتار شد . اما آنچه مهم است این که هنوز در آمریکا کتاب با تیراژهای ملیونی چاپ می شود و مطالعه بخش عمده ای از اوقات فراغت مردم را پر می کند .