۸ دی ۱۳۹۰

شعری از مجموعه خنده در برف

------

طرح و اجرا : عباس صفاری

۲۸ آذر ۱۳۹۰

سفر در چهار اپیزود

شعری از مجموعه تاریکروشنا
و ترجمه انگلیسی آن در نشریه بین المللی گالری
شماره مخصوص هنرهای تجسمی و ادبیات ایران
ترجمه : روانشاد دکتر اردوان داوران  

سفر در چهار اپیزود
===========
1 - روستا

خورشید بر می چیند
بوریای زرد ماه را
از بامهای آبادی
دختر کنار جاده
 خواب های آفتابی اش را
مرور می کند .

2 - بیابان

اتوبوس پنچر
موج می زند
در پرده های سرخ سراب
همسفران
در قفس تنگ سایه
چرت می زنند

3 - جاده

باد می رباید
شمیم شب روستا را
از موج گیسوان .
دختر به شمال آرزوهایش
سفر می کند .

4 - خیابان

پرچین و پرنده هنوز
در چین دامنش
موج می زند
چراغ سبز را انتظار می کشد
از آنسوی خیابان .

=================

Journey in Four Episodes

 The Village

The sun rolls up

the yellow mat of the moon

from the village roofs.

The girl on the roadside

reviews

her sunny dreams.


THE PALAIN


The bus with the flat tire

undulates

In the red curtains of the mirage.

Fellow travellers

nap

in the confining cage of the shade.


 The Road

The wind snatches

the fragrance of the nocturnal village

From the waves of hair.

The girl journeys

north of her desires.


The Street


The hedge and the bird

still undulate

in the pleats of her skirt.

She awaits the green light.

on the other side of the street.






۲۳ آذر ۱۳۹۰

قطاری که نیامد

این ترانه را من در دوران سربازی نوشتم و آهنگ آن را مرحوم پرویز اتابکی ساخت که گیتی پاشائی را برای اجرای آن در نظر داشت . اما هنگام کار روی آن روزی دوست نازنینمان سلیمان واثقی به استودیو آمد و با شنیدن آن اصرار کرد که آن را به او بدهیم و ما رویمان نشد که بگوئیم به بافت صدا و شخصیتش نمی خورد .
از همه بد تر مهندسی ضبط خوبی هم نداشت . دلیلی که پستی را به آن اختصاص داده ام بیشتر جنبه آرشیوی دارد و این که کسی آن را نشنیده است . برای خودم نیز که تازه آن را در اینترنت پیدا کرده ام تازگی داشت

گوش کنید :
http://www.backupflow.com/g.htm?id=50752


اون که

شعر: عباس صفاری
آهنگ : پرویز اتابکی
تنظیم : محمد اوشال
خواننده : سلیمان واثقی
سال پخش : 1354


اون که پر بار و نوازشگر و پاک

مثل ابر و باد و بارونه اومد

اون که تو گلخونه های باشکوه

مثل خاک و گل و گلدونه اومد

اونکه چون ترس هجوم خاطره

توی تنهایی شبها میمونه

به ستاره ای که درخط افق

برا کشتی روی دریا میمونه

برا ماهیگیر چراغ ساحله

لحظه ی کوچ، برای قافله

* * *

عاشق زمزمه های پاک عشق

اومده از راه ابریشم و نور

رختش از غبار خورشید جنوب

کوله بارش پره از شادی و شور

برا من عزیز و دوست داشتنیه

اون که با غرور عاشق اشناست

برای تنهایی های گنگ من

همه حرفش حرفای یه آشناست

* * *

ضربانه تند قلب کوچه هاست


اونی که بازی شاد بچه هاست

* * *

عاشق زمزمه های پاک عشق

اومده از راه ابریشم و نور

رختش از غبار خورشید جنوب

کوله بارش پره از شادی و شور

برا من عزیز و دوست داشتنیه

اون که با غرور عاشق اشناست

برای تنهایی های گنگ من

همه حرفش حرفای یه آشناست

* * *

ضربانه قلب تند کوچه هاست

اونی که بازی شاد بچه هاست

















































۱۹ آذر ۱۳۹۰

بدرقه رضا بروسان




صفحه شعر روزنامه  فرهیختگان
 به احترام غلامرضا بروسان و الهام اسلامی 
به همت پوریا سوری
با اشعار و یادداشت هایی از :
 عباس صفاری، رسول رخشا، سجاد گودرزی، کیوان مهرگان، علی اسداللهی، مریم مهرآذر، آرش نصرت اللهی، آرش شفاعی، جواد لگزیان ، فرزام حسینی و پوریا سوری  

۱۷ آذر ۱۳۹۰

سانسور و خود سانسوری

بخشی از گفتگوی اخیر  اینجانب با
مهرداد قاسمفر
دررادیو فردا

عباس صفاری: وقتی شاعر يا نويسنده ای در يک فضای سانسور زده کار می کند، بخش مهمی از تلاش اش را به اين اختصاص می دهد که چطور حرف اش را به صورت پوشيده و در لفافه و با کنايه و استعاره بيان کند و طبعا در آن زمينه استاد می شود و تمام اسباب آن کار را که لازم دارد ياد می گيرد.

وقتی به غرب می آيد ديگر به آن آلات و ادوات احتياجی ندارد. يعنی آن دانشی که کسب کرده است که چگونه حرفش را در لفافه بيان کند را ديگر لازم ندارد. طبعا اين شخص بايد از نو شروع کند. بايستی راه ديگری برای بيان خود پيدا کند که تاثيرگذار باشد و اين زمان بر است.»



توماس ترانسترومر و ما قبل مدرنیزم

ژانرها و سبک های ادبی و هنری گاهی بسیار جان سختند و حاضر نیستند به راحتی به فراموشخانه تاریخ سپرده شوند . 
گاهی نیز غبار سالها و  قرن ها را از سر و روی خود می تکانند  تا در عرصه ای جدید یکبار دیگر شانس خود را بیازمایند . بازگشت شیوه کلاسیک در نقاشی که امروزه تحت عنوان ( سوپر رئالیسم ) از آن یاد می شود یکی از آن موارد است . شیوه ای که اولین و آخرین استاد مسلم آن در ایران کمال الملک بود . نمونه معروف آن در سینما نیز  ایران است که عرصه ی مناسبی می شود برای بازگشت نئو رئالیسم ایتالیا .
در معماری نیز مدتی است که شاهد احیای سبک آرت دکو ( هنر دکوراتیو ) و دیگر شیوه های مرسوم در آغاز قرن گذشته هستیم . در زمینه شعراما به گمانم ترانسترومر نمونه ی باز گشت و باز نگری در سبکی فراموش شده باشد .
جایزه نوبل ادبی امسال  به توماس ترانسترومر شاعر سوئدی تعلق گرفت . با اشعار ترانسترومر از زمانی که نشریه سنگ را با حسین نوش آذر و بهروز شیدا منتشر می کردیم آشنا بودم و تعدای از اشعارش را آنجا منتشر کرده بودیم . اما یادم نمی آید که پیش از بردن جایزه  در معرفی شعر و شخصیت او  چیزی  خوانده باشم . نوشته های اخیر اما او را شاعری معرفی می کنند که متاثر از سبک ( ایماژیسم انگلیسی ) است .
ایماژیسم سبک بسیار کم دوامی بود که بانیان آن ازرا پاوند و هیلدا دولیتل و ریچارد آلدینگتون و چند شاعر دیگر  پس از چاپ سه چهار  شماره مجله ایگوئیست که آثار ایماژیست ها را چاپ می کرد آن را تعطیل کرده و آغار گر مدرنیسمی شدند که در شکل گیری هنر و صنعت قرن بیستم نقش مهمی را ایفا کرد . از سبک ایماژیسم نیز تنها شعری که در خاطر عموم مانده است و در بسیاری از آنتالوژیها آز آن استفاده می شود شعر( ایستگاه مترو )  ازرا پاوند است . یک شعر کوتاه دو خطی که  مطلع یکی از اشعار  مجموعه کبریت خیس شده است .
امانکته قابل ذکر این است  که چگونه شاعری با بیش از نیم قرن تجربه و چندین مجموعه شعر متاثر از سبکی می شود  که آنتالوژی اشعارشان به سختی از پنجاه صفحه تجاوز می کند . به گمانم ترانسترومر به قابلیت ها و امکاناتی در ایماژیسم پی برده است که بانیان آن در نیافته بودند .
  ازرا پاوند در دلیل تعطیل کردن آن گفته بود این سبک راه دوری نمی تواند برود . اما حدود یک قرن پس از این ابراز عقیده  راه مورد نظر تا جایزه نوبل پیش می رود .

یک شعر از توماس ترانسترومر 
ترجمه : گیل آوائی
 
ماه آوریل و سکوت

بهار می آرامد متروک
برکه ی تاریک مخملین
بی بازتاب از کنار من می خزد
همه ی آنچه که می درخشند
گلهای زردند
که با سایه ی خود می کشم
چونان ویولنی در جعبه ی سیاهش
تنها چیزی که می خواهم بگویم
سوسوهای نور ِ رسیدن
مانند نقره در یک بنگاه رهنی است

۱۰ آذر ۱۳۹۰

درخواست توقف اجرای نمایش تا کسب رضایت کتبی

 علیرضا بهنام

روزنامه روزان

 عباس صفاری شاعر و مترجم نام آشنای کشورمان که چندی پیش به استفاده بدون مجوز ازاشعارش در نمایش «صد سال پيش از تنهايي ما» اعتراض کرده بود توضیح نویسنده این نمایشنامه را در مورد دلایل این کار کافی ندانست و خواستار توقف اجرای این نمایش شد.

صفاری در مورد چگونگی با خبر شدنش از این مسئله به روزان گفت: من از طریق اخبار اینترنت و تصادفی از وجود چنین نمایشی مطلع شدم . در مرحله اول فقط نام نمایش که عنوان یکی از اشعار من است جلب توجهم را کرد که می توانست «توارد» هم باشد و شخص دیگری نیز با عنوان کتاب مارکز چنین بازی کرده باشد . اما بیشتر که در باره آن خواندم دیدم بخش عمده این نمایش اشعاری است که مستقیما از مجموعه «کبریت خیس» برداشته شده . با این حساب شکی برایم نماند که نام نمایشنامه نیز توارد نبوده و از کبریت خیس برداشته شده . کاری که سرقت ادبی محسوب می شود و پیگرد قانونی دارد . شاعر مجموعه «دوربین قدیمی» در ادامه در پاسخ به اظهارات نویسنده نمایشنامه «صد سال پيش از تنهايي ما» که عدم امکان تماس با مولف را به عنوان یکی از دلایل عدم کسب اجازه از او مطرح کرده بود اذعان داشت: رسم کار در تمام دنیا بر این است که برای گرفتن اجازه و جلب رضایت خالق اثر اول با ناشر او تماس می گیرند . ناشر کتاب های من انتشارات مروارید است که دفترشان در تهران است و شماره تماسشان روی هر کتابی که منتشر می کنند . از آن گذشته این نویسنده که در اینتر نت نیز فعال است و شعر مرا در فیس بوکش به نام خود منتشر کرده کافی بود نام مرا در گوگل تایپ کند تا ده ها راه تماس به او نشان داده شود . عباس صفاری درباره دلیل مجوز گرفتن این نمایشنامه برای اجرا با وجود موارد متعدد نقل قول بدون مجوز اظهار داشت: من دقیقا نمی دانم او چگونه مجوز گرفته است . من از موردی که شما در رابطه با قانون مولف به آن اشاره کردید اطلاع نداشتم . اگر با این شرایط مجوز می دهند احتمالا آنجا هم دروغ گفته و خودش را نویسنده کل متن معرفی کرده است . از نحوه بر خوردی که تا به حال نسبت به این موضوع داشته دستگیرم شده که روی هم رفته آدم بی حیا و دروغ گوئی است . به تجربه دیده ام این قبیل افراد وقتی مچشان را می گیری از آنجا که بی تجربه اند عرصه ادب را نیز مانند عرصه داد و ستد می‌پندارند و طول می کشد تا بفهمند چه اتفاقی برایشان افتاده و تا چه حد به ضررشان تمام خواهد شد . برای مثال هنر پیشه این نمایش چگونه می تواند فراموش کند که متنی را که با تمام وجود روی صحنه اجرا کرده سرقت شده بوده است و خالق آن راضی نیست که ایشان آن را به نام شخص دیگری اجرا کند . او با این کارش تعدادی جوان علاقه‌مند را که در این نمایش دست دارند نسبت به ادامه کار دل چرکین کرده است . آلوده کردن سن تئاتر کار بسیار زشت و ناپسندی است. صفاری در پاسخ به عذرخواهی نویسنده نمایشنامه که تبعات عملی در پی نداشته است گفت: من آدم تلخی نیستم اما به گمانم موضوع جدی تر از آن است که با یک عذر خواهی فیصله پیدا کند . عذر خواهی در موردی است که مثلا شعر شما با اغلاط تایپی چاپ شده و سر دبیر عذر خواهی می کند . اینجا صحبت از چندین شعر بلند مجموعه من است که شخصی به نام خود آن را روی صحنه یکی از تئاترهای مهم کشور برده . بلیط فروخته شده و کماکان روی صحنه است . اینجا به آدم های بسیاری دروغ گفته شده . او اول باید برود از مردمی که نمایش را دیده اند عذر خواهی کند . در حال حاضر عذر مزورانه و بد تر از گناه این نویسنده این است که در متن دست نویس اولیه اشعار من در پرانتز بوده و در پایان متن نوشته شده که اشعار در پرانتز از آن فلان کس است و افزوده است که اگر متن نمایش چاپ شده بود تماشاگران می دیدند که از من نام برده شده . حقا که این آدم خیلی مزخرف گوست . کجای دنیا رسم است که متن نمایش را به دست تماشاگر بدهند . نمایشی اگر بسیار موفق بود بعد ها ممکن است ناشری متن آن را چاپ کند . تماشاگر اطلاعاتش را از پوستر و برو شور نمایش می گیرد که این آقا در هیچکدام از آنها از من نام نبرده . از آن گذشته مسئله توافق و حقوق من است که نادیده گرفته شده . من نمی دانم این آدم از کجا فکر کرده که من دلم می خواهد شعرم در کنار جملات او قرار بگیرد . شاعر مجموعه «کبریت خیس» درباره اقداماتی که در نظر دارد در آینده انجام بدهد گفت: من به علت دوری از ایران دسترسی به نهادهای قضایی ندارم و در صورتی که مسئله به صورت مسالمت آمیز به نتیجه نرسد باید پیگیری آن را به وکیل بسپارم . خانه تئاتر اگر به شکایات رسیدگی می کنند تماس گرفته خواهد شد . اما در این مرحله تقاضای بردبارانه من از مسئولین تئاتر شهر این است که ادامه اجرای این نمایش را مشروط و موکول کنند به پس از رضایت کتبی من این شاعردرباره دلایل کم توجهی به حقوق مولف در فضای هنری ایران اظهار نظرکرد: برای پاسخ دادن به این سئوال در درجه اول لازم است که رابطه مولف با جامعه در ایران کالبد شکافی شود که پرداختن به آن در این مختصر نمی گنجد . اما در کل می توانم بگویم در بسیاری از موارد هنوز فرهنگ فئودالی بر روابطمان حکم فرماست و تولید ادبی و هنری را نوعی تفنن می بینند که لازم نیست وجهی از بابت آن پرداخته شود .صفاری در خاتمه انتظارخود را از مسئولین تئاتر شهر چنین بیان کرد: کم‌ترین انتظار در این مورد مشخص این می تواند باشد که اگر نویسنده در متن دست نویس از من نام برده است رضایت کتبی من را از او طلب کنند . نظارت بر اطلاعاتی که در بروشور و پوستر چاپ می شود نیز باید از وظایف آن‌ها باشد و اگر موردی پیش آمد که حق کسی بناست نادیده گرفته شود جلو گیری کنند . من هنوز در تعجبم که چگونه چنین اتفاقی در تئاتر شهر می تواند بیفتد.گفتنی است دوشنبه گذشته عباس صفاری با انتشار نامه ای در خبرگزاری ایسنا به استفاده بدون اجازه ازاشعارش در نمایش «صد سال پيش از تنهايي ما» که هم اکنون درتئاتر شهر روی صحنه است اعتراض کرده و خواستار توقف اجرای نمایش تا زمان تامین حقوق خود به عنوان مولف بخشی از نمایشنامه شده بود. در پاسخ به این نامه سجاد افشاريان، نويسنده‌ اين نمايشنامه، توضيحاتي را ارائه كرد. وی در بخشی ازاین توضیحات ادعا کرد: نمي‌دانستم براي استفاده از اشعار يك شاعر براي كاراكتر يك نمايشنامه بايد از آن شاعر مجوز بگيريم؛ اگر چنين است، بايد عذرخواهي كنم و حتما اين ماجرا را پيگيري خواهم كرد. در مورد نام نمايشنامه هم همين‌طور فكر مي‌كردم. البته در متني كه نوشته‌ام، عنوان كرده‌ام نام نمايشنامه برگرفته از شعر آقاي عباس صفاري است. اما معمولا در بروشورها مرسوم نيست توضيحي درباره‌ نام نمايشنامه ارائه شود؛ همچنان كه در تئاتر دنيا هم چنين است. وی در عین حال ادعا کرده بود: متأسفانه به آقاي صفاري دسترسي نداشتيم، حتی به اين فكر كرديم كه اي كاش مي‌توانستيم ايشان را براي اجراي نمايش‌مان دعوت كنيم و حتی به اين هم فكر كرديم، خوب است از ناشر ايشان دعوت كنيم تا میهمان يكي از اجراهاي ما باشند. اميدواريم با چاپ بروشورهاي جديد، اين مشكل حل و اين سوء تفاهم برطرف شود.

به کتابم دستبرد زدند




گفت‌و‌گو با عباس صفاری به مناسبت انتشار
 مجموعه "تاریکروشنا" و چاپ ششم "کبریت خیس"


نازنین اعتمادی


نازنین اعتمادی - به‌تازگی مجموعه شعر "تاریکروشنا" از عباس صفاری توسط انتشارات مروارید در تهران منتشر شده است. در همان حال مجموعه "کبریت خیس" که از موفق‌ترین آثار عباس صفاری و خوش‌اقبال‌ترین کتاب‌های شعر در سال‌های اخیر به‌شمار می‌آید، به چاپ ششم رسید.

اما در کنار این خبرهای خوب، یک اتفاق نه چندان خوشایند هم برای عباس صفاری روی داد: نمایشی در تالار شهر به صحنه آمد با عنوان "صد سال پیش از تنهایی ما". عنوان این نمایش از یکی از اشعار "کبریت خیس" برگرفته شده. عباس صفاری می‌گوید نویسنده به همین اکتفا نکرده و برخی از اشعار بلند و روایی این کتاب را نیز در نمایشنامه‌اش بدون ذکر نام نویسنده و منبع به کار گرفته است. شاعر نامه‌ای به مسئولان نوشته و آن‌ها هم قول رسیدگی داده‌اند. بهاره رهنما، بازیگر سینما هم در روزنامه شرق نظرش را در این‌باره نوشته است. باری، درباره ویژگی تصویری اشعار عباس صفاری، غیبت و حضور یک شاعر، و این چند رویداد تلخ و شیرین با او گفت‌و‌گویی انجام داده‌ایم که اکنون در دفتر "خاک" از نظر خوانندگان می‌گذرد:


آقای صفاری، مجموعه تازه‌ای از اشعار شما با عنوان "تاریکروشنا" به تازگی توسط انتشارات مروارید منتشر شده و بر اساس خبرهایی که به دست ما رسیده، از کتاب‌های پرفروش فصل است. آیا این دفتر،‌‌ همان مجموعه‌ای نبود که سال‌ها پیش با عنوان "تاریکروشنای حضور" در خارج از ایران توسط انتشارات تصویر در آمریکا منتشر شد؟


عباس صفاری - درست می‌فرمائید. چاپ اول این مجموعه حدود ۱۵سال پیش با عنوان "تاریکروشنای حضور" در لس‌آنجلس منتشر شد. طرح جلد این کتاب کار فرشید مثقالی بود و ناشرش انتشارات تصویر. در چاپ اول حدود ۶۰ شعر که در فاصله زمانی ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۴ سروده شده بودند به چاپ رسیده بود. این دومین مجموعه شعر من است و در زمان انتشارش چندین نقد و بررسی پیرامون آن انتشار یافت و آقای محمد رحیم اخوت نیز نقد بلند‌بالایی بر آن نوشت که در فصل‌نامه بررسی کتاب، در آمریکا منتشر شد.
عباس صفاری: آن زبان آرکائیک و نیمه فاخری که در مجموعه اولم برگزیده بودم در "تاریکروشنا" قوام آمد و با مضمون هماهنگ شد.

درین مدت دنیای شعری شما اندکی دگرگون شده که خیلی هم طبیعی‌ست، چه انگیزه‌ای باعث شد "تاریکروشنا" را مجدداً به چاپ بسپرید؟



به چند دلیل غیر موجه. در درجه اول من همیشه بر این باور بوده‌ام که آنچه ما در خارج از کشور و به زبان فارسی تولید می‌کنیم بخشی از ادبیات ایران است و از آن میان آنچه از اهمیتی بر خوردار باشد نهایتاً باید به ایران که جایگاه فرهنگ مادر است بازگردد. "تاریکروشنا" در کارنامه شعری من جایگاهی دارد که از بعضی جهات دست‌کم برای خودم حائز اهمیت است. آن زبان آرکائیک و نیمه فاخری که در مجموعه اولم برگزیده بودم در "تاریکروشنا" قوام آمد و با مضمون هماهنگ شد. علاوه بر این از طریق‌ ایمیل‌ها و پیغام‌های خوانندگان پی‌گیر شعرم در داخل کشور دریافتم که تعدای از آن‌ها علاقمند هستند که کتاب‌های دیگرم را نیز داشته باشند.

زندگی شما به عنوان یک شاعر مهاجر در غیبت اتفاق می‌افتد یا در حضور؟ این را می‌پرسیم، چون می‌دانید که نیما بعد از آنکه از محیط رنجیده‌خاطر شد و به یوش پناه آورد، به ظاهر غایب بود، اما حضورش در فضای فرهنگی و شعری ما بسیار سنگین بود.


سئوال شما مرا یاد کتاب "جشن بی‌کران" نوشته ارنست همینگوی انداخت که به گمانم آخرین کتاب اوست و سال‌ها پس از ترک پاریس نوشته شده. گویا در مورد این کتاب گفته شده که دور از پاریس او توانسته تصویر دقیق‌تری از پاریس ارائه دهد.
یکی از عوالم و حس‌هایی که مرا تحریک می‌کند و به نوشتن وا می‌دارد حس نوستالژیاست. محیط و یادآوری آن همیشه نقش مهمی در عوالم نوستالژیک ما دارد. من دقیقاً نمی‌توانم بگویم. اما گاهی فکر می‌کنم اگر در ایران مانده بودم به شعر برنمی‌گشتم .

"کبریت خیس" نوشته عباس صفاری، دفتری در شعر که به چاپ ششم رسی

آقای صفاری، یک نمایشی در ایران روی صحنه آمده با عنوان "صد سال پیش از تنهایی ما". شما هم شعری دارید با همین عنوان در مجموعه "کبریت خیس" که الان چاپ ششمش به بازار آمده. چطور ممکن است عنوان یک نمایش با عنوان شعر شما یکسان باشد؟

اسم این نمایش که در حال حاضر در یکی از سالن‌های تئا‌تر شهر بر صحنه است مستقیماً از روی شعر من برداشته شده. اما این دستبرد به همین یک مورد ظاهراً بی‌اهمیت که می‌توانستم به‌راحتی از آن چشم بپوشم ختم نمی‌شود. تعدادی از اشعار بلند و روایی "کبریت خیس" را نیز نویسنده تازه‌کار این نمایش بدون اطلاع و آگاهی من در نمایشش گنجانده است. اما آنچه بیش از این دو مورد برای من آزاردهنده است تکه پاره کردن اشعار "کبریت خیس" است که جابه‌جا در منولوگ این نمایش زورتپان شده است. در حال حاضر تنها کاری که از راه دور از من برمی‌آید این است که معترض باشم و از مسئولان تئا‌تر شهر بخواهم که به اعتراض من پاسخ منطقی بدهند.

شعر شما یک شعر ایماژیستی (تصویری) ‌ست. فکر نمی‌کنید همین ویژگی تصویری باعث شود که عده‌ای وسوسه شوند و پای شعر شما را به صحنه‌های نمایش هم باز کنند؟


نمایش "صد سال پیش از تنهایی ما" و دست‌درازی به دنیای یک شاعر.

جنبه‌های تصویری شعرم را من ویژگی مثبت آن می‌دانم. اشکالی هم نمی‌بینم که در تآ‌تر یا سینما استفاده درست و به جایی از آن بشود. "گربه‌های اشرافی"ِ تی. اس. الیوت در شکل یک نمایش موزیکال ۲۰ سال است که روی صحنه است. از شعر من پیش از این نیز هم در آمریکا و هم در یک فیلم کوتاه که در ایران ساخته شده استفاده کرده‌اند. اما در پوستر فیلم نام شاعر قید شده است و چنانچه فروشی داشته باشد حق‌التألیف نیز باید به من تعلق بگیرد. اعتراض من به این نمایش و نویسنده‌اش این است که این کار یک سرقت ادبی است که بدون اطلاع و موافقت من انجام شده و از آن بد‌تر نویسنده با نیاوردن نام من در پوستر و بروشور به تماشاگر وانمود کرده که نویسنده آن اشعار اوست. از آن گذشته آنچه من و شما در عرصه ادب به شکل کتاب تولید می‌کنیم خوانندگان مشخصی دارد که اصطلاحاً به آن‌ها قشر کتابخوان می‌گویند. تماشاگران فیلم و تآ‌تر و شنوندگان موسیقی لزوماً کتابخوان نیستند. وقتی فیلمی با استفاده از یک کتاب یا ترانه‌ای با استفاده از شعر من ساخته می‌شود امکانی برایمان ایجاد می‌کند که دایره محدود کتابخوان را گسترش بدهیم و افراد جدیدی را به خواندن تشویق کنیم.

یکی از بحث‌های مهم در قلمرو حقوق مؤلف و مسأله "بینامتنیت" که پست‌مدرنیست‌ها به آن ظاهراً بسیار علاقه دارند، این است که آیا مؤلف در عصر اینترنت اصولاً حقی دارد؟


در رابطه با اینترنت و فضای مجازی اشکالاتی بوجود آمده که کنترل استفاده‌کنندگان از به فرض یک قطعه موسیقی را مشکل کرده است و ایجاد نرم‌افزاری که این‌ها را کنترل کنند لازمه‌اش بیلون‌ها دلار سرمایه است که من معتقدم نهایتاً فکری به حالش خواهند کرد. اما داستانی که کتاب می‌شود و فیلم می‌شود و میلیون‌ها دلار در گیشه فروش می‌کند حساب و کتابی دارد که نمی‌توان زیر پا گذاشت. به زبان دیگر بدون سود تولید حرفه‌ای و متداوم در عرصه ادب و هنر غیر ممکن است .

چه باید کرد به نظر شما که مؤلف ایرانی از نظر قانونی "محق" باشد؟



در رابطه با حقوق مؤلف ما قوانین محکم و نسبتاً دقیقی در ایران داریم. مشکل اما سیستم قضایی ماست که پایبندی و اجرای آن را جدی نمی‌گیرند و این امر محیط دادگاه‌هایمان را تبدیل کرده است به صحنه لابیرنت فرار‌دهنده‌ای در داستان‌های قضایی کافکا.
--------------------------------------------------------------------------


Tags: انتشارات مروارید, تاریکروشنا, عباس صفاری, کبریت خیس, خاک
محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.