۲ آبان ۱۳۹۲

سه شعر از مجموعه جدید

روزنامه بهار 
--------------

 در رکاب زمان 

گذشت آن زمان که اوسیروس*
زمان را برای فراعنه 
پس و پیش می کرد 

زمان با خونسردی همیشگی اش
تا آنسوی آخرالزمان خواهد رفت 
و در برابر هیچ حادثه ای 
پا سست نخواهد کرد 
چه قتل عام تیمور باشد 
چه تاجگذاری اسکندر
یا دل کندن تو از من 
و من از لندن 

فقط نیروی سحر انگیز خواب است 
که می تواند
این نظم ازلی را بر هم بریزد 
و به یادگار قاب بگیرد 
عکس های فردایمان را 
بر دیوارهای امروز . 


* اوسیروس - خدای مرگ فراعنه که قادر بود به سمت فردا پس پس برود !



صرف کردن فعل هستی

مرگ می تواند 
گنجشک در هم چروکیده ای باشد 
که از شاخه درختی در پیاده رو 
میان کالسکه نوزادی خفته 
بی هوا فرو افتد 
یا حوض ترک خورده خانه ای کلنگی 
در میان دو برج نو ساز  

هستی نیز مانند مرگ 
هزاران چهره دارد 
فعل آن اما 
بی همسفر صرف نمی شود 
حتا رابینسون کروزو نیز 
جزیره ای داشت و جمعه همسفری 
تا در پناهشان در کند از تن 
خستگی هستیدن را .



عکس یادگاری با آدمک برفی


آدمک برفی
شال و کلاه می کند
که عکسی به یادگار
با سازنده اش بگیرد
اما جائی قرار نیست برود

تو نیز
جائی قرار نبود بروی
اما عکس یادگاری ات
هنوز دانلود نشده رفتی
و جای دستت را
بر گردن آدمک برفی ات
جا گذاشتی

کسی که چنین سرد و سنگین
چمدانش را بی رحمانه می بندد
باید شنیده باشد
که زیر آسمان خدا
فقط قلب آکبند فرشته ها
هرگز نمی شکند
و قلب آدمک برفی
که ذره  ذره آب می شود
در آفتاب اواخر اسفند .