۲۳ بهمن ۱۳۹۰

مسافر مدام زندگی

نقد جدیدی از داریوش معمار
بر مجموعه شعر تاریکروشنا

روزنامه اعتماد
=====
 ميان شاعراني كه طي دهه گذشته حضور تاثير‌گذاري در مجامع ادبي داشته‌اند و مخاطباني در ميان قشر كتابخوان پيدا كرده‌اند، اگر قرار باشد به چند نام معتبر اشاره كنيم، يكي از آنها بي‌شك عباس صفاري است. صفاري به سبب برخورد نزديك با جزيياتي غافلگيركننده از زندگي روزمره در شعرش و همچنين بهره‌يي كه اشعار وي از انديشه‌يي جهان‌وطن در قبال مرگ و زندگي دارند، مورد توجه واقع شده است.


پيرامون آثار اين شاعر، نقد‌هاي متعددي نوشته شده كه اكثرا به نكات خلاقه شعرهاي او (آنچه شرايط تمييز يافتن آنها را از آثار ديگر شاعران هم‌نسلش فراهم كرده) اشاره كرده‌اند. در اين نوشته نگارنده با محور قرار دادن مجموعه تازه‌انتشاريافته «تاريكروشنا» كه شامل دوره‌هايي خوانده‌نشده از شعر‌هاي اين شاعر است، قصد دارد به دو موضوع يكي از منظري تبارشناسانه درباره اشعار صفاري و ديگري از زاويه آسيب‌شناسانه نگاهي داشته باشد.

يكي از موارد جعل‌شده نزد شاعران دهه ۷۰ و تا حدودي دهه ۸۰، تبارشناسي شعر اين دوره و تاثيري بوده كه اين شاعران از شاعران نسل‌هاي قبل در جنبه‌هاي فرمي و بياني شعر خود گرفته‌اند. براي مثال شاعراني كه اشعارشان در دغدغه‌هاي فرمي زير تاثير آرا و اشعار كساني مانند تندركيا، ايراني، شين پرتو و... بوده و در سال‌هاي بعد، از بخشي از جريان شعر موج نو تاثير‌هايي گرفته‌اند، ترجيح داده‌اند زير عنوان دهه هفتادي يا شعر زبان، اين تبار را ناديده گرفته و خود را مبدع معرفي كنند. درباره بقيه عنوان‌هاي مطرح شده در دهه گذشته نيز كم‌وبيش اين موضوع صادق است. شايد عباس صفاري جزو معدود شاعران تاثيرگذار اين سال‌هاست كه با چنين داعيه‌يي به ميدان نيامده. او كه در ابتدا كار خود را با سرودن ترانه در دهه ۵۰ آغاز كرده است، در شعرش از لحن و موسيقي دروني شعر شاملو و جنبه‌هاي بياني شعر فروغ فرخزاد بهره واضحي برده. صفاري در تصوير‌سازي و صراحت خيال بيشترين بهره را از شعر فروغ فرخزاد مي‌برد كه البته اين موضوع در ميان اكثر شاعران اين سال‌ها معمول است. در واقع از اينجاست كه مي‌توان شعر فروغ را سرمايه‌يي مهم براي شعر دو دهه اخير محسوب كـرد. در موسـيقي دروني و لحن‌سازي نيز صفاري در مجموعه «تاريكروشنا» بيشتر از شعر آزاد شاملو متاثر است، هرچند در مجموعه‌هاي بعدي او كه شعر‌هايشان پس از شعر‌هاي اين كتاب سروده شده‌اند اما پيش از آنها به انتشار رسيده، تاثير از لحن شعر شاملو و جزيياتي از نظام بياني آثار او كمرنگ مي‌شود، و نگاه شاعر بيشتر معطوف شعر كساني مانند بيژن جلالي و نزديك به شاعراني مانند نجدي است تا ديگران.


با اين حساب در تبار‌شناسي شعر صفاري به‌ويژه در اين كتاب مي‌توان او را ميانه‌يي موثر از روش شاعرانه فروغ و شاملو و در حركت به سوي شعر گفتاري از نوع اشعار جلالي به حساب آورد كه با بروز خيالي جهان‌وطن و مايه‌هاي فكري جهانشمول كه مختص شعر اوست، آثارش از ايشان تمييز پيدا مي‌كند.


چه كسي مي‌پنداشت/يك پرنده كوچك مي‌تواند/بر شاخه‌يي عريان بنشيند و/دلشوره دريا را آنقدر بخواند، /تا چهره‌هاي ما/در پنجره‌هاي نمك‌ سوده گم شوند؟/ شهر/ در بهت گرگ و ميش فرودگاه/ از چهره‌هاي آشنا/ تهي مي‌شد/ و باران پاييزي/ چشم‌انداز‌هاي نوباوه را/باستاني مي‌كرد. (دلشوره دريا، تاريكروشنا، ص۱۸، مرواريد)


يا؛سايه‌هاي بلند رهگذران را/تكه/تكه/به منقاربرده‌اند. /خورشيد/آن سوي رودخانه/آب شده است. /درشعله نخل‌هاي پريشان. (كلاغان، همان، ص۴۵)
اما در آسيب‌شناسي شعر صفاري مي‌توان نكاتي را مد نظر قرار داد كه بعيد به نظر مي‌رسد از چشمان شاعر دور مانده باشند اما ظاهرا او چندان تمايلي به گذر از آنها به عنوان بخشي از طبيعت شعر خود ندارد. اين نكات در دو محور اصلي قرار مي‌گيرند؛ محور نخست وجود سوژه‌هاي تكراري درباره يادآوري مفهوم مرگ در اكثر شعر‌هاي صفاري و در كتاب‌هاي مختلف اوست، كه انتشار اين مجموعه رد آنها را روشن مي‌سازد. اين موضوع بي‌شك از نگاه مخاطبان پيگير آثار صفاري نيز دور نمي‌ماند. دايره سوژه‌ها در شعر صفاري بستري وسيع نيست. اين موضوع البته يكي از عارضه‌هاي شعر نو فارسي است، اما انتظار مي‌رود با توجه به تمايلات جهانشمول صفاري ما كمتر با اين مورد برخورد كنيم. آسيب دوم در شعر صفاري در فرم شعرهايش نمايان مي‌شود. او به دنبال بهره‌گيري از مدلي متنوع (به‌ويژه در فرم خيال و ساختمان ظاهري شعرش) كه مناسب بن‌مايه‌هاي آن باشد، نبوده. البته صفاري بي‌ميل به استفاده از الگو‌هاي تصويري در شعر‌هايش براي ايجاد ساختمان‌هايي نو در فرآوري محتوايي نيست، اما روند اين توجه او در چند كتابش به‌ويژه مجموعه مورد بحث نشان مي‌دهد كه در اين بخش هم وي محدود در الگو‌هاي مشخصي است كه كمتر ميلي به فراتر رفتن از آنها دارد. در جمع‌بندي اين بخش با توجه به مختصر بودن مجال اين نوشته مي‌توان گفت صفاري شاعري نوگراست كه نمي‌توان او را يكسره اهل محافظه‌كاري دانست و نمي‌توان يكسره وي را اهل ريسك و نوآوري در شعرش محسوب كرد.