کندوکاوی در دو مجموعه شعر از عباس صفاری
.
عباس سلیمی آنگیل
---------------------
---------------------
منبع : آگاهانه - نشریه تخصصی علوم انسانی
.
وقتی یک بندباز گامهایش را آهسته برمیدارد و میایستد و ادامه میدهد، تماشاگران با کش و قوس دادن به بدن خود میکوشند که یاریش دهند. با هر بار کج شدن و به هم ریختگی تعادلش، آنان که نازکدلند جیغ میکشند و بعضیها کف دستانشان عرق میکند. بندباز اگر مسیر را تا پایان برود پیروز بزرگ خواهد بود و اگر سقوط کند ناکامی است سر به زیر. وقتی شعرهای عباس صفاری را میخوانم، او را یک بند باز میبینم و خودم را یک تماشاگر هیجانزده… .از عباس صفاری دو مجموعه شعر در ایران به چاپ رسیده است و چند برگردان و … . در این جستار ما را با ترجمههایش کاری نیست و همین طور سه کتاب شعر دیگرش که در آمریکا به چاپ رسانده است. هیچ کدام از این سه کتاب در ایران موجود نیست و اگر باشد من تاکنون ندیدهام.۱ پس نوشتهی حاضر نگاهی به دو مجموعهی «دوربین قدیمی و اشعار دیگر» و «کبریت خیس» است.
.
گفتم صفاری بندبازی اهل خطر است. به چند دلیل؛
شعر غنایی فارسی از گذشته تا حال هواره یک سری ویژگیهای بارز داشته است. چه در شعر کهن، چه مدرن و چه پست مدرن! بسیاری از غزلیات شعر سنتی به ویژه غزلهای حافظ را نمیتوان عاشقانه، عارفانه، اجتماعی و… نامید. هر بیت و یا چند بیت در میان، همه چیز دگرگون میشود. این که شعر غنایی کهن فارسی دارای محور افقی است و بسیاری از ابیات مستقل از بیتهای پیش و پس از خود هستند حرف درستی است. در شعر نو هم این استقلال را بند (پاراگراف)ها دارا هستند. بیشتر شعرهای شاعران نیمایی و سپید بند محور است و همانند بیت در شعر کهن میتوان جابهجایشان کرد. یعنی با این جابهجایی نه آهنگ شعر به هم میریزد و نه نظام و لحن و حوزهی معنا آسیب میبیند. (پس لزوما اشعار موقوفالمعانی مد نظر من نیست. بلکه جابهجایی عناصر ساختاری شعر را میگویم). شعر شاعرانی که خود را پست مدرن مینامند، بیش از دیگران این ویژگی را داراست. به هر حال، اجرای بازیهای زبانی و تکثر و یکپارچگیزدایی و فرار از معنا و … خود به خود واجد چنین ویژگیی است. این یعنی که سنت شعر غنایی فارسی و بسیاری دیگر از زبانها روایت گریز -و اگر با احتیاط بگویم، تا اندازهای هم ساختارستیز- است. هر چه بیشتر از داستان گونهگی فاصله میگیرد. و از طرفی کلان نگر است و اشعاری که تمامیتشان به یک تصویر، یک صحنه، یک لحظهی خاص و یک تجربهی روحی واحد ختم شده باشد در ادبیات فارسی زیاد نیستند. (رباعی را باید استثنا دانست). چیزی که شفیعی کدکنی آن را «عدم وحدت تم و موتیو»۲ مینامد چنین چیزی باید باشد. «نبود شکل ذهنی» در شعر هم تا اندازه ای ناظر به چنین ویژگیی است.
.
از طرفی در سنت شعر فارسی تا به امروز همواره واژه چینی و واژه گزینی مرسوم بوده است. به دیگر بیان، یکی از عناصر شعر ساز همیشه برجستهسازی در محور همنشینی واژگان بوده است. که خود عاملی برای روایت گریزی و فاصلهگیری از زبانی ساده است. این ویژگی بارز شعر فارسی و البته بسیاری از زبانها به خودی خود نه حسن است و نه عیب. بیشتر شاهکارهای ادبیات فارسی هم (از حافظ تا شاملو) دارای چنین خصوصیاتی هستند. اصولا یک عامل ثانوی شعرساز وجود دارد که کمتر به تور نظریهپردازان و منتقدان میافتد. شاید در گفتمان هر دورهای و سطح زیبایی شناسی هر عصری باید آن عامل ثانوی را دنبال کرد.
عباس صفاری بندبازی اهل خطر کردن است چرا که شعرش این ویژگیهای عام را کمتر داراست. در بیشینهی شعرهای صفاری، روایت وجود دارد. وحدت زمانی و مکانی دارد. به یک صحنهی خاص همچون شستن مرده در غسالخانه، تصویری از میز صبحانه، نگریستن به باغچهی حیاط، یارد سل همسایه و … میپردازد. کمترین سهلانگاری شعر او را به داستان بسیار کوتاه خیلی خیلی معمولی تبدیل میکند. زبان ساده و یا بهتر بگویم، زبان ساده نمای او و بهرهگیری از تواناییهای زبان معیار و روزمره نیز مزید بر علت خواهد شد.
.
داوری به صورت عام و به ویژه در دنیای هنر امری سلیقهای است. اگر انتخاب شعرهای این دو کتاب بر عهدهی من میبود، از دوربین قدیمی پنج یا شش و از کبریت خیس احتمالا سه شعر را حذف میکردم. حتی با وجود این چند شعر، صفاری از بند فرو نیفتاده است. البته هیچ مجموعهای وجود ندارد که همهی شعرهایش به یک اندازه دارای ارزش هنری باشند.
.
حضور تصاویر و نمادها از فرهنگهای مختلف، یکی از شاخصههای شعر صفاری است. از زندگی روزمرهی یک آمریکایی تا قستنطنیه و کشمیر و خوابهای شیلیایی. «… آن پیرزن کوبایی/ که شبنم صبحگاهی را/ اشک فرشتگان میپنداشت …»(دوربین قدیمی. ص۷۳). بادبان شکسته/ وقتی پهلو میگرفتم/ در یکی از خوابهای تعبیر شدهی هزار و یک شب/ تو نوعروس تاجر دمشقی بودی/ و مرواریدهای درخشان به یک نگاه تو/ خرمهره شدند در برابر چشمان…(کبریت خیس. ص۵۵) و … .
.
اگر دستهبندی ادبیات مهاجرت و ادبیات وطنی را با تسامح بپذیریم، شعر صفاری نمونهای قابل توجه از ادبیات مهاجرت است. در شعرهای صفاری تصاویر زندگی روزمرهی یک ایرانی-آمریکایی را میبینیم بدون آن که احساسات غلیظ نوستالژیک شاعر در آن گل کرده باشد و از غم غربت و … ناله سر دهد. چه نگاه ژرف و تلخی دارد وقتی که میگوید؛ «… اما قحطی پنجره/ مرا اینجا نیاورده است/ هر جای دیگری هم میتوانستم/ این مستطیل آبی را داشته باشم/ پرندگان نیز/ در سرتاسر عالم/ طوری مینشینند که سینههای نرمشان/ در دیدرس ما باشد/ حالا سینه سرخ/ یا کلاغ/ چه فرقی میکند/ پرنده/ پرنده است…»(دوربین قدیمی. ص۸۵). یا این سطور «…در هر زندان دنیا/ زندانی فراموش شدهای/ و در هر گورستان جهان/ عزیز به خاک سپردهای داشتم… (کبریت خیس. ص۴۰). این نگاه جهان وطنانه است که شعر صفاری را از جریان اصلی ادبیات مهاجرت جدا میکند. «… و ساعتم هنگکنگی است/ موهایم را یک آرایشگر کوبایی کوتاه میکند/ و چمن خانهام را یک باغبان مکزیکی/ دیروز از پنجره دیدم/ به آسمان ناسزا میگفت/ …(همان. ص۱۰۱).
.
شعر صفاری عاشقانه و تغزلی است و فارغ از مویهها و دلنالههای مالوف. دغدغهی انسانهای روزمره است اما در لایههای درونیتر آن، پرسشهای کلان هستی شناختی مطرح میشود. این پرسشها را قهرمانان خلق و روشنفکران وارسته مطرح نمیکنند. بلکه از زبان انسانهای جزئینگر گفته میشود که به ظاهر زندگی را همانگونه که هست پذیرفتهاند. «… میگویند دنیا کوچک شده است/ و استوا در آیندهای نزدیک/ همسایهی خونگرم قطب خواهد شد/ نه همسفر خوشباور/ دنیا هرگز کوچک نمیشود/ ما کوچک شدهایم/ آن قدر کوچک که دیگر/ هیچ گم کردهای نداریم…»(همان. ص۱۵). و سطوری با پرسشی بسیار کلانتر؛ «…حواس پرتی مرحوم/ و دست پاچگی بازماندگان را/ به حساب گورستان نگذارید/ تقصیر باجهی تحویل نیست/ اگر موبایل مردهی شما/ در جیب بارانیاش هنوز/ زنگ میزند»(همان. ص۸۲).
.
زبان صفاری در این دو کتاب، ساده و یا بهتر بگویم ساده نماست. از تمام تواناییهای زبان معیار بهره میبرد. شعر او و چند شاعر دیگر بیانگر این واقعیت تلخ است که نحوستیزیهای بی سروسامان برخی شاعران موسوم به پست مدرن تا چه اندازه از ذات شاعرانگی زبان به دور بوده است. در شعر صفاری عناصر مدرن و پست مدرن توامان دیده میشود. هم فردیتی عشق محور وجود دارد و هم اعتراض اجتماعی. شعر «شطرنج با فرشتهی لاغر» که به محمد جعفر پوینده -یکی از قربانیان قتلهای زنجیرهای- تقدیم شده است، نمونهای از اعتراض سیاسی-اجتماعی اوست. شعری گویا و جمع و جور که گویی نمایی از یک فیلم سینمایی جنایی است(دوربین قدیمی. ص۲۱). همین طور این شعر؛ «… تلویزیون را روشن که میکنم/ گویندهی عصا قورت دادهای بگوید:/ امروز ریش سفیدان دهکدهی جهانی/ هم پیمان فرمان دادهاند/ هیچ تیر و توپی/ در هیچ کوچه و برزنی/ از هیچ اسلحهای شلیک نشود/ …/ من هم قول میدهم دیگر/ به ریششان نخندم» (کبریت خیس. ص۵۹).
.
صفاری از صور خیال و صنایع مرسوم ادب فارسی هم چشم پوشی نمیکند.(صص ۴۳، ۵۹، ۶۱، ۶۵، ۶۷، ۸۷ و…) و ترکیبهای وصفی بسیار تازهی او ؛«آینهی نابهنگام، ساحل بی حادثه، نور پرشکسته، شبهای استخوانی، گنجشک بیبرنامه، شب بیمرز، اجزای موریانه پسند، شهر توبه شکن و…» که صفتهای رندانهی حافظ را به یاد میآورد.
.
معیار حقیقت و واقعیت چیست؟ به نظر میرسد که در شعر صفاری پاسخ این پرسش خود انسان باشد و شیوههای نگرش او به هستی. یا همان چیزی که مولانا «نظرگاه» مینامدش. آن دست از شعرهای صفاری که به این مساله میپردازند، از زیباترین شعرهایش هستند؛ «…از میلیونها سنگ همرنگ/ که در بستر رودخانه بر هم میغلتند/ فقط سنگی که نگاه ما بر آن میافتد/ زیبا میشود…»(همان. ص ۴۴) و یا در ادامهی همان شعر «… از هزاران زنی که فردا/ پیاده میشوند از قطار/ یکی زیبا/ و مابقی مسافرند(همان. ۴۵). این دیدگاه را در یکی از شعرهایش به وضوح اعلام میکند؛ «… حتا میتوانی از صمیم قلب/ عاشق شوی/ در حد ده دقیقه تا ابدیت/ این دیگر به نگاهی بستگی دارد/ که رو به خیابان قاب کردهای/ و این که زن تنها/ در پیچ کدام خیابان/ محو میشود…»(دوربین قدیمی. ص۶۵). این نگاهی است انسانگرایانه، فروتنانه، تکثرگرا و قطعیتزدا. نگاهی که انسان قرن بیست و یکم به شدت نیازمند آن است. به ویژه انسان خاورمیانهای.
.
صفاری یک شاعر مدرن و در عین حال فرامدرن است. به ادبیات سنتی فارسی به ویژه غزلیات مولانا هم نظر دارد. شعرش آرام است و کمتر به پرخاش میگراید. به هنگام سرودن شعر با گوشهی چشم تئوریها را نمیپاید و سنجه قرار نمیدهد. شعر عباس صفاری از جهات گوناگون با شعر شاعران عصر طلایی ادبیات معاصر (دهههای ۳۰ و ۴۰) متفاوت است. یکی از شعرهایش این واقعیت را ملموستر میکند؛ شعر «اسب بود یا عصب» که به منوچهر آتشی تقدیم شده است. شعر معروف منوچهر آتشی که در آن میگوید: «اسب سفید وحشی/ بر آخور ایستاده گرانسر/ اندیشناک سینهی مفلوک دشتهاست …»۳ را به یاد داریم. توصیفی از اسب ارائه میدهد که شبیه آرزوهای روشنفکران و شاعران همان گفتمان است. اسبی حماسی و سرکش و باشکوه که اهل کولی دادن نیست. صفاری اما توصیفی دیگر از اسب به دست میدهد: «… اسبی که من میشناختم/ سه راه حسامالسلطنه را/ پاک به گه کشیده بود/ و چشمهای درشت و غمگینش/ در محاصرهی مدام چرکاب و مگس/ هیچ نشانی از ذکاوت و مهر/ در خود نداشتند…»(کبریت خیس. ص۱۲۵). صفاری «واقعیت» را بسیار عریانتر میبیند. طنز شعرش این واقعیت را کوبندهتر میکند. تفاوت اسب آتشی و اسب صفاری، تفاوت آرامانگرایی و خوشباوری چند دههی پیش با واقعگرایی تراژیک و هولناک عصر ماست.
.
در پایان مجموعهی کبریت خیس، صفاری هفت «تنکا»۴ سروده است. شعرهایی کوتاه و تاثیرگذار. به نظر میرسد که برخی از شاخصههای اصلی شعر صفاری مانند؛ پرداختن به یک صحنه، یک مفهوم و یا تصویر خاص و وحدت زمانی و مکانی روایتهایش، متاثر از فرم تنکا باشد. «آسمان/ و هر چه آبی دیگر/ اگر چشمان تو نیست/ رنگ هدر رفته است/ بر بوم روزهای حرام شده/ چه رنگها که هدر رفتند/ و تو نشدند» و یا بخشهایی از یک تنکای دیگر «یاد گرفتهام تنهاییام را/ ماهرانه پشت روزنامهای/ پنهان کنم…». در مجموع، زبان و بیان صفاری برای بسیاری از شاعران جذابیت داشته است. یکی از شاعران جوان که مجموعه شعر اولش در سال هشتادویک و همزمان با «دوربین قدیمی» منتشر شده بود، در مجموعههای دوم و سومش تاثیر اشعار صفاری به وضوح دیده میشود(البته تاثیری هنری و نه تقلید) و مهم آن که جوایزی را هم نصیبش میکند!
.
باز هم میگویم که صفاری بند بازی است که خطر میکند و پیروز میشود. شعرش شعر «زمان خویش» است. نه برای آیندگان میسراید و نه متولی گذشتگان است. در پس تغزلهایش شکست و سکوت و سرگشتگی انسان عصر ما نهفته است.
و اما دو نکته؛
نکتهی یکم- شعر عباس صفاری دارای ویژگیهایی است که در برابر جریان اجتماعی و مسلط شعر معاصر فارسی قرار نمیگیرد. بلکه با تمام تفاوتش با آن همگرایی دارد. تفاوتها را پیشتر برشمردیم. اما همگرایی از این نظر که شعرهای صفاری هم فارغ از نحوستیزیهای غیر شاعرانه و معناگریزیهای تئوریک است و در مجموع، شعر صفاری اصلا تئوری محور نیست. ارتباط شعر صفاری با شاعران به اصطلاح زبانگرا، حجمی، پست مدرن و … که خود را خارج از جریان شعر معاصر و موازی با آن میدانند هم از همین دست است. رابطهای دو سویه که نفی و اثبات هیچ جریانی را نمیتوان در آن یافت و تفاوتهایشان را هم نمیتوان انکار کرد. با این توضیحات، همدلی هنری عباس صفاری و یدالله رویایی و نوشتن پسگفتاری بر کبریت خیس از جانب رویایی برایم مبهم است. تفاوت شعر صفاری و رویایی و جهانبینی موجود در شعر این دو شاعر بیش از آن است که بتوان به آسانی از کنارش گذشت. کبریت خیس صفاری به «نامهها»ی سید علی صالحی نزدیکیهای بیشتری دارد تا به هفتاد سنگ قبر رویایی.
.
نکتهی دوم- صفاری در مجموعهی «دوربین قدیمی» چند «هنجارگریزی دیداری»۵ هم دارد. شعرهایی به شکل عصا، پیپ، جاده، چتر، قفل، درخت و … . این نوع شعر علاوه بر ادبیات غربی، در سنت شعر فارسی هم ریشه دارد. اشعار مشجر و مدور و… . به باور این حقیر، هر عاملی که شعر را مقید به دیدن در یک صفحه -اعم از کاغذ و یا نمایشگر رایانه و…- کند، در ژانری دیگر قابل بررسی است. در این جا صحبت از ارزشگذاری بر این نوع اشعار نیست.(تا اجماع احتمالی بر سر نام این نوع هنر، به آن شعر میگوییم) بلکه صحبت از تفاوت بنیادین شعرهای دیداری با شعر به معنای عام کلمه است. شعر انقلابی است که در وادی پدیدهای رازآلود و شگفت به نام «زبان» اتفاق میافتد. مجموعهای از گزارههای هنری در قالب جمله است. جمله، کلمه یا مجموعهای از کلمات است و عنصر مادی کلمه هم «آوا» است. شعر نزدیکترین هنرها به موسیقی است. چه موسیقی به معنای یکی از انواع هنر و چه موسیقی و آهنگ موجود در طبیت بیرونی و درونی. اشعاری که بر اساس هنجارگریزی دیداری آفریده میشوند به نگارگری و هنرهای تجسمی نزدیک میشوند. در اینجا لذت بصری بر لذت شنیداری غالب است. به نگر بنده، آمیختن گونههای مختلف هنر با سویههای بسیار رادیکالتر از شعر دیداری هم(که البته این نوع شعر در گذشته نیز تجربه شده است) امری است پسندیده و هر نوآوریی که از سر تفنن نباشد، بلکه پاسخگوی نوعی نیاز روانی-زیبایی شناختی باشد و پشتوانهی فلسفی هم داشته باشد، بی شک جای خود را باز خواهد کرد. ممکن است گفته شود که شعر یعنی زیبایی و هیچ قانونی هم نمیتواند در این زمینه تعیین تکلیف کند. آری! شعر یعنی زیبایی. در این معنا، یک گل سرخ هم شعر است و یک مادیان افسار گسیخته در دشتی وسیع و حتی مار زنگی هم. اما وقتی مضافالیه «زبان» به واژهی زیبایی اضافه شد، ماهیهای داخل تنگ آب دیگر شعر نمیشوند. بلکه شعر برآیند برجستهسازی و انحراف زیبایی آفرین از هنجارهای زبان است. خواه زبان معیار و خواه زبان هر طبقهای از اجتماع و یا هر گویش اجتماعی یا جغرافیایی. من این گونهی هنری را «تابلو شعر» مینامم و بر این باورم که اگر در مجموعههای جداگانه و مستقل از شعر منتشر شوند، ارزش هنریشان آشکارتر میشود.
.
پینوشتها
.
۱/ در دنیای مجازی که به جمعه بازار بازارچهی سید اسماعیل شبیه است و هر چیز ممنوعی در آن یافت میشود، اثری از این سه مجموعه نیست. جا دارد که صفاری در پایگاه شخصیش نسخهی pdf این سه مجموعه را به کاربران و مخاطبان ایرانی عرضه کند. اگر هم پای حق نشر و حق امتیاز و دیگر روابط پیچیدهی سرمایهداری در میان است، میتواند با استفاده از فنآوری روز، امتیاز پیاده کردن آنها را فقط برای مخاطبان داخل ایران قائل شود که امکان خرید کتاب را ندارند و طبیعی است که در این صورت، ناشر هم به سودش خواهد رسید. رضا قاسمی در سایت دوات چنین کاری را کرده بود. جالب آن که اگر کسی با فیلتر شکن وارد سایت میشد، امکان پیاده کردن متن مورد نظر برایش مهیا نبود. چرا که مشخص نبود از کدام نقطهی دنیا به سایت وارد شده است. پس از نظر فنی این کار شدنی است.
.
۲/ شفیعی کدکنی معتقد است که در غزلهای عرفانی شاعران خراسانی(سنایی، عطار، مولانا) برخلاف شعر شاعری مانند حافظ، «وحدت تم و موتیو» وجود دارد. «…بدین گونه که شاعر از همان آغاز که مطلع غزل را میسراید تا پایان، از یک مسیر طبیعی حرکت میکند و دایرهوار از همان جا که آغاز کرده بود، سخن را به پایان میبرد. در بسیاری از این غزلها نوعی سرگذشت یا واقعه تصویر میشود و …» (عطار نیشابوری. منطقالطیر. ص۴۷). اما در غزلیات همین شاعران هم غزلهایی که خارج از این قاعده سروده شدهاند، کم نیستند. طرفه آن که بیشتر آن غزلها هم با اقبال ایرانیان مواجه شدهاند.
.
۳/ «خنجرها، بوسهها و پیمانها». آهنگ دیگر. ص۱۰
.
۴/ عباس صفاری تنکا (tanka) را از فرمهای غنایی شعر ژاپن میداند.(کبریت خیس. ص۱۳۵)
.
۵/ کوروش صفوی در کتابهای «از زبانشناسی به ادبیات» انواع هنجارگریزیها را به زیبایی توضیح داده است.
.
منابع
آهنگ دیگر. منوچهر آتشی. انتشارات شروه. چاپ دوم. ۱۳۶۹
از زبانشناسی به ادبیات. کوروش صفوی. جلد یکم. حوزه ی هنری. تهران. ۱۳۸۰
دوربین قدیمی و اشعار دیگر. عباس صفاری. نشر ثالث. چاپ اول. ۱۳۸۱
کبریت خیس. عباس صفاری. انتشارات مروارید. چاپ دوم. ۱۳۸۶
منطقالطیر عطار نیشابوری (مقدمه، تصحیح و تعلیقات). محمدرضا شفیعی کدکنی. انتشارات سخن. چاپ پنجم.۱۳۸۷
.
.
دوربین ها از : کلکسیون شخصی عباس صفاری
عکس : لیلا صفار
عکس دوم
عنوان : کبریت های بارانی
عکاس : لس لو
.
.