۲۳ شهریور ۱۳۸۸

فارغ از ماجرا ، مروری بر مجموعه شعر دوربین قدیمی

دوربین قدیمی و اشعار دیگر، عباس صفاری، نشر ثالث، 3300 نسخه، 171 صفحه، 1400 تومان. ..
مجتبا صولت پور
--------------
«دوربین قدیمی و اشعار دیگر»، اولین مجموعه ی شعر عباس صفاری است که در ایران به چاپ رسیده است. شاعر پیش از آن دو کتاب «در ملتقای دست وسیب» و «تاریک روشنای حضور» را توسط نشر کاروان، در لس آنجلس به چاپ رسانده بود. «دوربین قدیمی و اشعار دیگر» که در سال 1381 منتشر شد، مورد استقبال خوبی قرار گرفت به طوری که در سال 1382 از برندگان سومین دورهی جایزهی شعر کارنامه بود. زبان اشعار صفاری، دور از عبارات و جملات نامانوس است. دور از تملقگویی است. ساده شعر میگوید. جوری که انگار دارد راحتترین کار دنیا را انجام میدهد. سطرها همه روان و دلنشین اند. شاعر گاهی از ساده ترین اتفاقات پیرامون اش، شعرهای قدرتمندی ساخته. زبان مورد استفاده در کتاب، پیوسته همراه با ریزبینی است و تصاویرِ اشعار صفاری، انگار که با میکرودوربینها ضبط شده باشند، همگی این احساس را به ما منتقل میکنند که اینها را هرگز کسی بدین شکل برایمان رسم نکرده بود: « شیر برنجی آب با قطره های سنگینش، تصویر باژگونه ی ابرها را به جلبکِ جداره ها پس میزد.» (خانه ی اجدادی، ص 92) شاعر به استفاده ی هنرمندانه از ریز تصویرها بسنده نکرده، آنقدر که دست به کار ابداع اَشکال و تصاویر، از طریق نوع چینش واژه ها شده است. که نمونه ی خوب اش را در شعر «طرحی برای کاغذ دیواری» در صفحه ی 69 کتاب میتوان دید. عباس صفاری در شهر لس آنجلس آمریکا زندگی میکند. اینکه چطور فضای جامعه ی غرب نتوانسته روی کلیّت اشعارش اثر بگذارد، خود نکته ای قابل تامل است. البته اشعاری هست که در آنها حرف از خیابانها و کافه ها و نوشگاه های لس آنجلس است، اما فضای عمومی اشعار کتاب، خانه های حیاط دار و آدمهای زادگاه شاعراند. صفاری در اشعارش به دنیا خوشبین نیست، اما بدبین تام هم نیست. در واقع، نگاهی میانه رو دارد. میانه روی که با طنزی به جا، بسیار هم به مذاق خواننده خوش میآید. طنز حتا در تلخ ترین اشعار این مجموعه هم حضور دارد. اما حضورش گاهی سترون است. انگار شاعر نخواسته دست اش را تمام و کمال پیش ما رو کند. ولی جاهایی هم طنز خود را عیان میکند. که اغلب طنزی خفیف است؛ در لایه های شعر زندگی میکند، و کمک میکند به بزرگ شدن شعر:« از زبانی فراموش شده/ دری خواهی دید/ که بغضی است/ ترکیده بر دیوار.» (سه گلدان پژمرده، ص 159) البته در آخرین صفحه ی کتاب بر میخوریم به شعری به نام «آگهی» که نوع غلیظ تری از طنز را به کاممان مینشاند. عباس صفاری همان گونه که خود در شعر «آگهی» میگوید، به جای ما خواب می بیند. یا ما را به خوابهای اش -چه کابوس و چه رویا- می کشاند. یک سفر بیدرد سر و راحت، که گاهی حتا آغاز و پایاناش را حس نمیکنی. فقط وارد دنیای ساده و قابل لمس شاعر میشوی و در آنجا خوبی و بدی مفاهیم چندان پیچیده ای نیستند. همه چیز خیلی راحت حس میشود. و تصاویر و رنگها، با کلی جزئیات و شفافیت، روبروی تو نمایان میشوند.
.. + نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم مرداد 1388 توسط مجتبا صولت پور _