۱۶ شهریور ۱۳۹۳

سیمین بهبهانی ، از عشق تا اعتراض

نگاه

عباس صفاری 

روزنامه اعتماد / 10 شهریور 93

در گذشت سیمین بهبهانی بی تردید ضایعه جبران ناپذیری برای جامعه ادبی ایران و دوستداران شعر او محسوب می شود . اگر شعر را بر مبنای یکی از تعاریف کلاسیک آن آینه درد و رنج از یک سو ، و آمال و آرزوهای جامعه از سوی دیگربدانیم ، اشعار سیمین بهبهانی طی سی و چند سال گذشته نمونه برجسته و تاثیر گذاری از این آینه داری بوده است .

شجاعت و بی باکی غیر منتظره ، نا دیده گرفتن خط قرمز های ادواری و با کله توی شکم زور و خشونت رفتن ، بر نتابیدن ظلم و اجحاف ، حس همدردی با فرو دستان و دلسوزی مادرانه برای محرومین و مصدومین فیزیکی ، روحی و عاطفی ، بخشی از ویژگی های بارز شعر اوست . شعری که هر قدر مخالفان به دورش دیوار می کشیدند بیشتر قد می افراشت و دل و جان شعر دوستان بیشتری را تسخیر می کرد . زبانی هم که برای این اشعار انتخاب کرده بود گذشته از جنبه های تکنیکی و نو آوری های عروضی با بهره گرفتن از واژگان رایج روز و نزدیک به لحن محاوره نقش بزرگی در تثبیت آن داشت .
سیمین بهبهانی اگر چه شهرتش را مدیون فرم قدیمی غزل از نوع  معترض واجتماعی آن است ، اما در سالهای قبل از انقلاب در کنار غزل های رمانتیک و عاشقانه شعر نیمائی و ( نو قدمائی ) را نیز آزموده است، اما با حضور نخبه هائی مانند نادر پور و رحمانی آن طور که باید این بخش از دستاورد او مورد توجه قرار نگرفته و ندرخشیده است . غزلیات غالبا دلنشین آن دوره اش نیزاگر دوره دومی در کار نبود چه بسا که در کتابخانه های قدیمی خاک خورده و به چاپ های متعدد امروزی نمی رسید .

                                         
                                        *                     *           *            *             *
سیمین بهبهانی و حسین منزوی از معدود غزل سرایان قبل از انقلاب بودند که متاثر از دست آوردهای شعر نو ، ایماژها و موتیو های رایج در این ژانر جدید را وارد غزل کرد ه و راه را برای شعری که امروزه غزل نو نامیده می شود هموار کردند . حسین منزوی به رغم سن کم و با گوشه چشمی به بخش آوانگارد شعر نو با انتشار مجموعه غافلگیر کننده ( حنجره زخمی تغزل ) در جایگان رفیع تری نسبت به غزل سرایان دیگر قرار گرفت و تا جائی که به یاد دارم ترکیب غزل نو را اول بار برای تعریف شعر او به کار بردند. سیمین بهبهانی نیز در همان دوره و تحت تاثیر مستقیم نادر پور همانطور که گفته شد چهار پاره هائی به شیوه نو قدمائی نیز سروده بود و به هیچ وجه شاعری بیگانه با تحولات شعری زمان خود محسوب نمی شد . اما خط کشی های آن زمان آنقدر جدی است که چنین پیشینه و پشتوانه ای حتا ، برای به بازی گرفتن کافی نمی نماید  . از نقل قول ها و شواهد دیگر پیداست که فروغ فرخزاد نیز به رغم دست تنها بودنش به عنوان شاعری مونث در جمع مرد سالارانه ادبیات آن روزگار شعر سیمین بهبهانی را جدی نمی گیرد

فروغ فرخزاد و دیگر شاعران همسنگر و هم طراز او و بسیاری از خوانندگان پی گیر شعر بر این باور بودند که عمر غزل به پایان رسیده و هر گونه تلاشی برای احیای آن به مثابه آب در هاون کوبیدن است . تلاش های  شاعرانی مانند عماد خراسانی ، سایه ، حسین منزوی ، محمد قهرمان  ، سیمین بهبهانی و غزل سرایان دیگر نیز به نظر کافی نمی رسید که بتواند این قطار سنگین و به گل نشسته را دیگر باره به راه بیندازد . اما با شروع انقلاب و روی کار آمدن اقشارپایبند به سنت که غزل فرم شاعرانه قابل فهم و محبوبشان بود . و مضاف بر آن  انزوای تحمیلی و گاهی خود خواسته شاعران مدرن در نخستین دهه انقلاب که میدان را برای  تاخت و تازسنت گرایان خالی کرده بودند، و همچمین دلایل دیگری مانند نیاز رژیم در گیر با جنگ تحمیلی به شعر و هنرهای دیگر برای تبلیغات لازم ، و نهایتا ترجمه و انتشار آرا و عقاید فلاسفه پست مدرن که احیای سنت های دیرین را بی وقفه توصیه می کردند سبب می شود که این قطار به گل نشسته به ریل باز گردد و با سرعت و شتابی بی سابقه به راه بیفتد و مخالفان سیمین بهبهانی را که این بار پرچمدار این حرکت شده است شگفت زده کند .
 مخالفت ها اما  در سالهای قبل از انقلاب نه فقط به خاطر فرم سنتی غزل ، بلکه ناشی از نگرش رمانتیک و سانتی مانتال سیمین به مسائل روز و هستی شناسی خود محور متجلی در آن اشعار بوده است . نگاهی که فرق عمده ای با شعرهای اولیه فروغ نداشت . اما فروغ از آن مرحله گذشته و در گفتگوئی با ایرج گرگین اعلام کرده بود که آن اشعار را دختر احساساتی و احمقی نوشته است . متاسفانه اما مرگ زود رس فروغ به او مجال نداد که ببیند سیمین نیز در اقدامی جسورانه و به طرز غیر منتظره ای آن دوران را پشت سر می گذارد و و در غزلی متفاوت تولد دیگرش را با این بیت بشارت می دهد:
حالی است حالم نگفتنی ، امروز سیمین دیگرم  / گوئی خورشید پیش از این / هرگز نتابیده بر سرم
تولدی که ناگهان زاویه باریک نگاهش را مانند یک لنز پانورامیک باز کرده و افق پهناور تری را در برابرش می گشاید . اما این نگاه به رغم گستردگی اش ماهیتا نگاهی افقی است و فرق بنیادی دارد با نگاه فروغ تولدی دیگر که جدا از اجتماع و مسائل ملموس روز نظری هم به اعماق روح انسان معاصر و عرصه های عشق و مرگ دارد .  
 . سیمین به رغم گستردگی نگاهش در این دوره دوم ، کما کان غزل سرائی رمانتیک باقی می ماند ، با این تفاوت که  این بار رمانتیسم عاشقانه در غزل او جایش را به رمانتیسم اجتمائی می دهد که به نوبه خود تا رئالیسم اشعاری مانند زمستان اخوان و ابراهیم در آتش شاملو راه درازی در پیش دارد .با این همه نا گفته نباید بماند که  سیمین در دوره دوم هر جا که از متافر استفاده کرده و مثلا  از صبر و استقامت شتر ، آرامش نیلوفری بودا ، یا خرابی سقف خانه ، استعاره و متافر ساخته از رمانتیسم متداول در شعرش فاصله گرفته و پا به عرصه های پهناور تری از خلاقیت شاعرانه نهاده است .به گمان من وقتش که فرا برسد باید روی این بخش از کار او و نقش متافر در اشعارش بر رسی  جداگانه ای انجام بگیرد .

                                        *             *              *                   *                    *

سیمین بهبهانی پس از سهراب سپهری ( که اجل امان نداد روزگار شهرتش را ببیند )  محبوب ترین شاعر ایرانی پس از انقلاب بود و جایگاهش در عرصه ادب یاد آور نوستالژیک مسند رفیع  شاعرانی مانند شاملو و اخوان در ده های چهل و پنجاه  . اما آنچه در این ارتباط عجیب به نظر می رسد این است که شعر شاعری با این درجه از محبوبیت آن گونه که باید در زمان حیاتش به طرز جدی و به دور از تعریف و تمجید افراطی یا واکنش های خصمانه ، و با متر و معیارهای نقد مدرن مورد بر رسی قرار نگرفته است . به رغم این که طی دو دهه گذشته چندین ویژه نامه و کتاب در رابطه با سیمین بهبهانی منتشر شده است اما جای نقد های مدرن و دقیق و مو شکافانه  از نوعی که فرضا حقوقی و آتشی و براهنی بر شعر نیما و شاملو و فروغ می نوشتند در آنها خالی است . آنچه تا کنون در این ویژه نامه ها دیده ایم گذشته از تعریف و تمجید های رایج در نقد هائی با رویکرد سنتی ، آنچه بزرگان و هم نسلانش در رابطه با او  انتشارداده اند غالبا نوشته های کوتاه و مصلحت اندیشانه ای بوده است که بیشتر حالت رفع تکلیف و تعارف داشته است تا این که نقد و نظری جدی در مورد شعر بهبهانی باشد . بخش عمده این نوشته ها نیز در باره شخصیت و صفات پسندیده اوست تا این که در باره شعر و کارش باشد که در نوع خود باز شانه از زیر بار خالی کردن است .  بی تردید معذوریتی که دوستی های دراز مدت ایجاد می کند، محبت خواهرانه و مادرانه ای که سیمین به نزدیکان داشت و موقعیت اجتمائی او که به هیچ قیمتی نمی باید از سوی این بخش صدمه دیده  یا زیر سئوال می رفت در این میان نقش عمده داشته است . شاید سیمین که طعم تلخ بی توجهی و جدی نگرفتن را پیش از انقلاب چشیده بود خود نیز بیش از این نمی خواست و نقد ی جدی که بخواهد دستاوردهایش را زیر سئوال ببرد در حکم شاد کردن دشمن و رنجاندن دوست محسوب می شد .
حضور لازم و جسورانه  سیمین بهبهانی در عرصه ادب ایران یک بار دیگر در عصر اطلاعات و جهان دیجیتالی نشان داد مردم این سرزمین کماکان در تنگناهای نفس گیر زندگی و دشواری های طاقت فرسا ، در آینه شعر دنبال خودشان می گردند و در سایه شعر نفس تازه می کنند و در این ارتباط به حرف و نظر منتقد و نظریه پرداز هم کاری ندارند .
اما گذشته از جایگاه رفیعی که شعر سیمین در میان اقشار مختلف جامعه کسب کرده است جایگاه دیگری نیز وجود دارد که ارتفاع  و کیفیت آن را اهل ادب و در راس آنها منتقدین و صاحب نظران تعیین می کنند وکارنامه هیچ شاعری بدون این بخش کامل نخواهد بود . چه جامعه آمادگی اش را داشته باشد و چه نداشته باشد .  
حال که سیمین بهبهانی  چهره در نقاب خاک کشیده و چشم و گوش بر بد و خوب این جهان بسته است کنجکاوی بر کیفیت کارش و حدس و گمانهائی در ارتباط با قابلیت های ماندگاری یا میرائی آن  به مرور بیشتر خواهد شد که دیر یا زود و  پس از فرو کش کردن تب و تاب این فقدان ، باید به دور از هر گونه حسابگری و مصلحت اندیشی به آن پاسخ داد و پرونده اش را کامل کرد .