نگاهي به شعرهاي «عباس صفاري»
--------------------------
عليرضا بهنام
روزنامه شرق
نسل من عباس صفاري را از سالهاي دور و با شعرهايي كه از همان دوردستهاي آن سوي كره زمين به مقصد نشريات مرجع ادبي دهه 70 ميفرستاد به ياد ميآورد. صفاري شاعري است كه از جهات بسياري خلافآمد عادت عمل كرده است. او اصلا نميترسد معمولي باشد، ميتواند سادهترين خيالهايش را با معموليترين كلمات به شعر تبديل كند چراكه اطمينان دارد سادهترين خيالهاي يك خيالپرداز معادل دورازدسترسترين خيالهاي يك آدم معمولي است. مثل بيشتر خيالپردازها، او نميترسد كه رمانتيك باشد. جهان در خيالهاي او همانطور است كه بايد باشد و شهر شعر او«در نقشه هيچ كشوري نيست». به علاوه در اين شهر «هيچ تنابندهاي بياجازه او آب نميخورد.» «من» راوي در شعرهاي او قهرماني بيزوال است كه بيوقفه دنبال آرمانشهري دستنيافتني ميگردد. اين است كه در اين شعرها زشتترين واقعيتهاي زندگي نيز با كلماتي زيبا و گوشنواز به بيان درميآيند. صفاري در شعرهايش از پرحرفي و توضيح واضحات نميترسد. خودش معترف است كه نيمي از اشعارش را «پرحرفي شكستناپذيرش خراب كرده است». او براي حسآميزي از معموليترين روشها، يعني تركيبهاي وصفي و استعاري آشنا با اصرار استفاده ميكند و از اين هم نميترسد كه تركيبهاي شعرش از فرط استعمال در شعرهاي پيش از او تازگي خودشان را از دست داده باشند. با مجموع كردن اين مشخصات است كه شعر عباس صفاري صدايي مخصوص به خود يافته است كه خواننده را به ياد سوررئاليستهاي فرانسوي در آغاز قرن بيستم ميلادي مياندازد. تمهيدهاي شعري او از نياز به آزادسازي خيال و ضرورت روايت كردن «من» با صدايي بلند براي مخاطب سرچشمه ميگيرند. اين در حالي است كه صداي تخيل «من» در شعر صفاري چنان بلند است كه هر نوع تلاش خواننده براي تخيل آزاد را عقيم ميگذارد. در اين شعرها «من» راوي با اقتدار در ذهن خواننده مينشيند، به جاي او خيال ميكند و او را وادار ميكند بپذيرد كه اين خيالها از آن خودش بودهاند. درست با همين مشخصات شعري بود كه سوررئاليستها، سيلي رمانتيك معروفشان را به ذوق عمومي زدند. اما مشكل اينجاست كه يك قرن بعد از آغاز كار اين شورشيان عزيز، تمهيدهاي شعريشان به نوبه خود به جزيي از «ذوق عمومي» تبديل شدهاند و ديگر خواب عادتزده هيچ خوانندهاي را برنميآشوبند. زبان شعري عباس صفاري نزديكي زيادي با زبان معيار نثر دارد. تنها تفاوتي كه اين زبان را به وسيله مناسبي براي سرودن شعر تبديل كرده است آشنايي حيرتآور شاعر با قواعد همنشيني واژگان و قابليت ايجاد تركيبهاي خوشآهنگ صامتها و مصوتهاست؛ نكتهاي كه به شكلي محسوس به هر قطعه از شعرهاي صفاري ريتمي خاص و مخصوص به خود ميبخشد. به اين ترتيب هر قطعه از اين شعرها را ميتوان متناظر با يك خط ملودي دانست. اين در حالي است كه در بعضي شعرها مثل «تلخ است آسمان» از مجموعه دوربين قديمي تكرار اين خط ملودي شعر را به يك جمله موسيقايي شبيهتر ميكند. با اين همه شعر صفاري درست مثل شعر بيشتر همنسلان او تنها در همين حد ابتدايي از ايجاد موسيقي باقي ميماند و به محدوده تركيب ملوديها و ايجاد يك قطعه موسيقايي، كه مشخصه شعر بسياري از جوانان امروزي است، وارد نميشود.
با آنكه مشخصه اصلي شعر صفاري به تصوير كشيدن موقعيتهاي معمولي با زباني ساده است اما او در بعضي شعرهايش تلاش ميكند از اين قاعده عدول كند. نمونه بارز اين تلاش زماني است كه مثلا به تأسي از «گيوم آپولينر» شعري را كه درباره چتر است به شكل يك چتر مينويسد يا سطري از شعري ديگر را كه درباره ماه است به شكل يك نيمدايره اجرا ميكند. چنين كاري علاوه بر آنكه تازگي خود را نزد خوانندگان يك قرن است كه از دست داده، شكل ديگري از همان پرگويي پيشگفته محسوب ميشود يعني همان شكلي كه در زبان نقد امروز به آن بازنمايي مضاعف ميگويند و نوعي از توضيح مكرر است. به اين ترتيب واضح است كه بهترين و تاثيرگذارترين شعرهاي صفاري را ميتوان ميان آن دسته از آثار او جست و جو كرد كه از چنين تلاشهاي نافرجامي دور هستند؛ خيالهايي ساده، تصويري و روايتمدار. بديهي است كه اين خيالهاي ساده بر شانههاي سنتهاي بزرگ شعر فارسي ايستادهاند و قابليتهاي مغفولمانده شعر شاملويي، شعر ناب و حتي شعر حجم را يكجا در خود مجموع ميكنند و اين فرق دارد با تلاشهاي نافرجامي كه اين روزها در كار است تا شعر را از شعر بودن ساقط و به نثري كالايي مبدل كند كه مشخصهاش سادهانگاري است و نام سادهنويسي را با خود يدك ميكشد. مجموع كردن نام صفاري با اين به اصطلاح شاعران ظلم بزرگي است در حق شاعري كه با گذشتن از كورهراه چندين دهه شاعري به مقام والاي سادگي دست پيدا كرده است. تمامي نقلقولها از مجموعه شعر دوربين قديمي است.
------------------------------------
دوربین قدیمی و اشعار دیگر
چاپ دوم - انتشارات مروارید
170صفحه - 3900 تومان
--------------------------
عليرضا بهنام
روزنامه شرق
نسل من عباس صفاري را از سالهاي دور و با شعرهايي كه از همان دوردستهاي آن سوي كره زمين به مقصد نشريات مرجع ادبي دهه 70 ميفرستاد به ياد ميآورد. صفاري شاعري است كه از جهات بسياري خلافآمد عادت عمل كرده است. او اصلا نميترسد معمولي باشد، ميتواند سادهترين خيالهايش را با معموليترين كلمات به شعر تبديل كند چراكه اطمينان دارد سادهترين خيالهاي يك خيالپرداز معادل دورازدسترسترين خيالهاي يك آدم معمولي است. مثل بيشتر خيالپردازها، او نميترسد كه رمانتيك باشد. جهان در خيالهاي او همانطور است كه بايد باشد و شهر شعر او«در نقشه هيچ كشوري نيست». به علاوه در اين شهر «هيچ تنابندهاي بياجازه او آب نميخورد.» «من» راوي در شعرهاي او قهرماني بيزوال است كه بيوقفه دنبال آرمانشهري دستنيافتني ميگردد. اين است كه در اين شعرها زشتترين واقعيتهاي زندگي نيز با كلماتي زيبا و گوشنواز به بيان درميآيند. صفاري در شعرهايش از پرحرفي و توضيح واضحات نميترسد. خودش معترف است كه نيمي از اشعارش را «پرحرفي شكستناپذيرش خراب كرده است». او براي حسآميزي از معموليترين روشها، يعني تركيبهاي وصفي و استعاري آشنا با اصرار استفاده ميكند و از اين هم نميترسد كه تركيبهاي شعرش از فرط استعمال در شعرهاي پيش از او تازگي خودشان را از دست داده باشند. با مجموع كردن اين مشخصات است كه شعر عباس صفاري صدايي مخصوص به خود يافته است كه خواننده را به ياد سوررئاليستهاي فرانسوي در آغاز قرن بيستم ميلادي مياندازد. تمهيدهاي شعري او از نياز به آزادسازي خيال و ضرورت روايت كردن «من» با صدايي بلند براي مخاطب سرچشمه ميگيرند. اين در حالي است كه صداي تخيل «من» در شعر صفاري چنان بلند است كه هر نوع تلاش خواننده براي تخيل آزاد را عقيم ميگذارد. در اين شعرها «من» راوي با اقتدار در ذهن خواننده مينشيند، به جاي او خيال ميكند و او را وادار ميكند بپذيرد كه اين خيالها از آن خودش بودهاند. درست با همين مشخصات شعري بود كه سوررئاليستها، سيلي رمانتيك معروفشان را به ذوق عمومي زدند. اما مشكل اينجاست كه يك قرن بعد از آغاز كار اين شورشيان عزيز، تمهيدهاي شعريشان به نوبه خود به جزيي از «ذوق عمومي» تبديل شدهاند و ديگر خواب عادتزده هيچ خوانندهاي را برنميآشوبند. زبان شعري عباس صفاري نزديكي زيادي با زبان معيار نثر دارد. تنها تفاوتي كه اين زبان را به وسيله مناسبي براي سرودن شعر تبديل كرده است آشنايي حيرتآور شاعر با قواعد همنشيني واژگان و قابليت ايجاد تركيبهاي خوشآهنگ صامتها و مصوتهاست؛ نكتهاي كه به شكلي محسوس به هر قطعه از شعرهاي صفاري ريتمي خاص و مخصوص به خود ميبخشد. به اين ترتيب هر قطعه از اين شعرها را ميتوان متناظر با يك خط ملودي دانست. اين در حالي است كه در بعضي شعرها مثل «تلخ است آسمان» از مجموعه دوربين قديمي تكرار اين خط ملودي شعر را به يك جمله موسيقايي شبيهتر ميكند. با اين همه شعر صفاري درست مثل شعر بيشتر همنسلان او تنها در همين حد ابتدايي از ايجاد موسيقي باقي ميماند و به محدوده تركيب ملوديها و ايجاد يك قطعه موسيقايي، كه مشخصه شعر بسياري از جوانان امروزي است، وارد نميشود.
با آنكه مشخصه اصلي شعر صفاري به تصوير كشيدن موقعيتهاي معمولي با زباني ساده است اما او در بعضي شعرهايش تلاش ميكند از اين قاعده عدول كند. نمونه بارز اين تلاش زماني است كه مثلا به تأسي از «گيوم آپولينر» شعري را كه درباره چتر است به شكل يك چتر مينويسد يا سطري از شعري ديگر را كه درباره ماه است به شكل يك نيمدايره اجرا ميكند. چنين كاري علاوه بر آنكه تازگي خود را نزد خوانندگان يك قرن است كه از دست داده، شكل ديگري از همان پرگويي پيشگفته محسوب ميشود يعني همان شكلي كه در زبان نقد امروز به آن بازنمايي مضاعف ميگويند و نوعي از توضيح مكرر است. به اين ترتيب واضح است كه بهترين و تاثيرگذارترين شعرهاي صفاري را ميتوان ميان آن دسته از آثار او جست و جو كرد كه از چنين تلاشهاي نافرجامي دور هستند؛ خيالهايي ساده، تصويري و روايتمدار. بديهي است كه اين خيالهاي ساده بر شانههاي سنتهاي بزرگ شعر فارسي ايستادهاند و قابليتهاي مغفولمانده شعر شاملويي، شعر ناب و حتي شعر حجم را يكجا در خود مجموع ميكنند و اين فرق دارد با تلاشهاي نافرجامي كه اين روزها در كار است تا شعر را از شعر بودن ساقط و به نثري كالايي مبدل كند كه مشخصهاش سادهانگاري است و نام سادهنويسي را با خود يدك ميكشد. مجموع كردن نام صفاري با اين به اصطلاح شاعران ظلم بزرگي است در حق شاعري كه با گذشتن از كورهراه چندين دهه شاعري به مقام والاي سادگي دست پيدا كرده است. تمامي نقلقولها از مجموعه شعر دوربين قديمي است.
------------------------------------
دوربین قدیمی و اشعار دیگر
چاپ دوم - انتشارات مروارید
170صفحه - 3900 تومان