۲۴ دی ۱۳۹۷

جدال با غیاب و اسطوره


نگاهی به مجموعه شعر پشیمانم کن - چاپ دوم

مزدک پنجه ای   

  روزنامه شرق- چهارشنبه 19 دی 1397

یک: «پشیمانم کن» عنوان تازه­ ترین مجموعه شعر «عباس صفاری» است که در سال 1397 توسط انتشارات «چشمه» منتشر شده است.
عباس صفاری را وقتی شناختم که برنده ­ی جایزه­ی شعر کارنامه شده بود. کتاب «دوربین قدیمی»اش، نظرم را از این بابت به خود جلب کرد که می­دیدم با شاعری مواجه ­ام که ذهنیتی آوانگارد دارد، این که چرا دیگر او نتوانست یا سعی نکرد این رویکرد را ادامه دهد، پرسشی جدی است که باید از ایشان پرسید.
 صفاری از جمله شاعرانی است که علی­ رغم دوری از وطن، توانسته ارتباط خود را با جامعه­ ی ادبی به خوبی حفظ کند. البته این ارتباط تنها اختصاص به انتشار مجموعه­ ی شعر ندارد بلکه در نشریات و برخی خبرگزاری­ ها نیز مقالات، یادداشت­ ها و نظراتش را پیرامون اتفاقات و جریان­ های ادبی می­ توان از نظر گذراند.
مجموعه «خنده در برف» صفاری در ادامه­ ی شعرهای «کبریت خیس» بود، با ذکر این مهم که شاعر توانسته بود در عرصه­ ی «روایت» متفاوت عمل کند. اما این بار با مجموعه­ ی دیگری از این شاعر مواجه هستیم. مجموعه­ ای که به تعبیری فضا و ساختاری متفاوت به لحاظ اندیشه با سایر مجموعه­ ی شعرهایش دارد. واقعیت را اگر بخواهید من شعرهای مجموعه­ ی کبریت خیس را بیشتر دوست داشتم که البته دلایل خود را پیشترها در قالب یادداشتی در یکی از شماره­ های روزنامه­ ی شرق منتشر
کرده­ ام.
دو: «پل­ ریکور معتقد است انسان زمانی به اسطوره پناه می­ برد که وضعیت­ های محدود کننده­ ای چون جنگ، رنج، گناه، مرگ را تجربه کند. وضعیتی که در آن فرد یا اجتماع، یک بحران وجودی بنیادین را تجربه می­ کند. بنابراین در چنین لحظاتی کل جامعه زیر سوال می­ رود. فقط هنگامی که جامعه­ ای با ویرانی از خارج یا داخل تهدید می­ شود، ناگزیر از بازگشت به ریشه­ ها و سرچشمه­ های هویت خویش
می­ گردد. شاید دلیل این که بشر به سمت اسطوره بر می­ گردد، این است که ما نیازمندیم از خود درباره­ ی مسائل نهایی مرتبط به سرآغاز و فرجام­ های خویش بپرسیم، از کجا آمده­ایم و به کجا
می­ رویم.»1
اگر این گفته­ ی پل­ ریکور را مبنا قرار دهیم، می­ توان پیرامون جهان­ بینی مطرح در این مجموعه شعر، به موضوع «غیاب» به تعبیری دیگر «نبود یا فقدان» اشاره کرد. «حسرت» و «آرزو» که در بیشتر اشعار این مجموعه بوی­ شان را استشمام می­ کنیم.
برای نمونه شاید عنوان کتاب «پشیمانم کن» و بسیاری از عناوین شعرها بیانگر این مهم باشد. او هر بار این «غیاب» را به شکلی تکرار می­ کند. به قول حافظ «یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب/ از هر زبان که می­ شنوم نامکرر است». گویی این حسرتِ «از دست­شدگی» را هر بار به طریقی به مخاطب نشان می­ دهد. یک بار در سوژه­ ای به نام «گاربو» یا اسطوره­ ای به نام «اُسریس» و گاه هم سنت­ های از دست شده.
نکته­ ی جالب توجه دوری جستن شاعر از عشق و جایگزین شدن آن به «فقدان یا نبود» معشوق است که همراه با حسرت بیان می­ شود، بر خلاف دفترهای گذشته که اشتیاق و عشق، حضوری بیشتر داشتند.
تو نباشی دریا هست/ تو نباشی امواج/ هم­چنان بی­ پروا می­ آیند/ سر به صخره می­ کوبند/ و متلاشی می­ شوند/ و... ص16
پل­ ریکور در بحث اسطوره مبحث دیگری را مطرح می­ کند: «انسان مدرن نه تنها می­ تواند از اسطوره خلاص شود و نه می­ تواند آن را در شکل ظاهری­ اش بپذیرد، اسطوره همواره با ما خواهد بود، اما باید همیشه بدان برخوردی انتقادی داشته باشیم»2
علاقه­ مندی به اسطوره و تاریخ از ویژگی­ های صفاری در چند مجموعه­ ی اخیر بوده است. اما آنچه در این مجموعه کمتر اتفاق می­ افتد نه برخورد نقادانه با اسطوره و تاریخ بلکه برخوردی ستایش گرانه و البته توصیف­ گونه است. توصیفاتی مملو از حسرت و از­دست­ شده­ گی. شعرهای این مجموعه پر از ارجاعات بیرون متنی است، ارجاعاتی که مخاطب باید برای کشف اشارات آن مدام دست به تحقیق بزند. اگر که این کنکاش توسط مخاطب صورت نگیرد، قطعاً ارتباط با مضمون و لذت­ پذیری کمتر خواهد شد؛ چرا که قصد شاعر تنها انتقال حس و عاطفه نیست و او سهم بیشتری برای مخاطب متصور شده است.
نکته­ ای دیگر که پیرامون زبان این مجموعه وجود دارد، حرکت شاعر به سمت ساختار نثر است که به نظر این روند نتیجه­ ی به کارگیری زبان توصیفی است. او به جای تصویرسازی رو به ترکیب­ سازی و ارایه موصوف­ و­ صفت می­ آورد. رویکردی که شاید در شعر شاعران دهه­ ی پنجاه و شصت به کرات می­ توان سراغ گرفت. برای نمونه در شعر «عاشقانه­ ترین شب دنیا» می­ نویسد: «...که در انتهای آن/ چراغ زد نوش خانه­ ای ویکتوریایی/ به افسون شبی کهربایی/ بر سر میزی هزار خاطره/ دعوت­ مان می­ کند و...»ص21
در واقع او در پاسخ به سوال مخاطب که می­ پرسد، منظور کدام افسون شبی کهربایی یا کدام میز هزار خاطره است؟ در چیدمانی علت و معلولی پاسخ را به بند آخر شعر می­ کشاند و گره­ گشایی می­ کند و می­ گوید: «شبی المثنای/عاشقانه­ ترین شب دنیاست.» به نوعی شاعر برخوردی سنتی با مخاطب در ارایه­ ی نگرشش دارد، ضمن این که عنوان شعر تمام چالش­ های مطروحه در محور عمودی را لو داده است.
«مرگ» در کل این مجموعه به عنوان چالش ذهنی شاعر، حضوری همیشگی دارد. گاهی در موضوعات تاریخی رخ می­ نمایاند، گاه نیز در قالب اسطوره و مباحث دینی–عرفانی.
شعر «کل نفس ذائقه الموت» در ص26 به شدت لحن و ساختاری نثری دارد اما تنها چیزی که شعر را در این بین نجات می­ دهد، تخیل مصوری است که از وضعیت مرگ نشان داده است.
یونگ معتقد است، «کلمات بسیار، تباهی معنا است.» (نقل به مضمون) شعر Life goes on شعری­ است که برخلاف گفته­ ی یونگ، به واسطه­ ی عدم رعایت ایجاز، آسیب جدی به پیکره­ ی شعر وارد شده است که البته بخش گسترده­ ای از این آسیب ناشی از نثرگونه­ گی اشعار است که زبان توصیفی آن را ایجاد کرده است، در این وضعیت شاعر به واسطه­ ی مدل گفتاری­ اش کمتر می­ تواند دست به ایجاز بزند.
به این بخش نگاه کنید که شاعر چگونه دست به تکرار یک مفهوم با واژگانی متفاوت می­ زند: «... فرار/ از سر تنهایی که باشد/ انتقال  تنهایی­ ست/ از مکانی به مکان دیگر/ چه بسا از چیزی گریخته­ ای/ که در جسم­ و­ جان خودت/ آشیانه داشته است/ فرار مبتلا به طاعون/ از شهری طاعون زده/ فرار نیست/ انتقال طاعون است/ و ...» ص 35    

1 زندگی در دنیای متن / پل ریکور/ ترجمه بابک احمدی/ نشر مرکز/ ص 100
2 همان ص 101

برچسب‌ها: مزدک پنجه ای, پشیمانم کن, نشر چشمه, عباس صفاری, روزنامه شرق
نوشته شده توسط مزدک پنجه ای در ۷:۳۹ ب.ظ |  لینک ثابت   •