عباس صفاری مطرح کرد
پیشنهادی برای تغییر عنوان «سادهنویسی»
عباس صفاری «سادهنویسی» را یک عنوان بیمسمّا و تحمیلشده در شعر میداند و خواستار تغییر این عنوان است.
این شاعر در یادداشتی که در اختیار ایسنا گذاشته نوشته است: مننمیدانم این ترکیب «سادهنویسی» را اول بار چه کسی به کار برده یا پیشنهاد داده است و تا جایی که خبر دارم از میان شاعران مطرح این ژانر تا به حال آقایان شمس لنگرودی و گروس عبدالملکیان به صورت کتبی و شفاهی مخالفتشان را با آن ابراز داشتهاند. من نیز به سهم خود در گفتوگوهایی که با رسانههای داخل کشور داشتهام در چندین مورد به نارضایتیام از این عنوان که به هیچ وجه بیانگر ویژگیهای ژانر مورد نظر نیست اشاره کردهام.
سادهنویسی دستهگل نامطبوعی است که رسانهها اگر آن را به آب نداده باشند بیتردید با استفاده مکرر از این عنوان در جا انداختن آن نقش عمده و تأثیرگذاری را ایفا کردهاند. یقین دارم که در بدو امر قصد بدی نیز در کار نبوده و با حسن نیت انجام شده است و چه بسا که در آغاز کار به درک و شناسایی این پدیده کمک نیز کرده باشد. اما هیچکدام از این اقدامات برای جا انداختن عنوانی که نکات ضعف آن برای توصیف یک ژانر شعری بیش از نکات مثبت آن است عذر موجهی نیست.
به گمان من اصطلاح سادهنویسی نه جلوهای نو و آوانگارد دارد و نه تعریف درست و کاملی از ژانر مورد نظر ارائه میدهد. واقعیت این است که شاعران تاثیرگذار این شیوه در یک مقطع حساس تاریخی کوشیدهاند به تحولی که در نگاهشان به هستی ایجاد شده و همچنین به نیاز زمانه پاسخ بدهند، و تا جایی که خبر دارم به هیچ وجه درگیر سبکسازی و مکتبآفرینی نبوده و نیستند و آنگونه که رسم است مانیفستی هم که افرادی با قواعد و اصول تدوینشده آن به توافق رسیده باشند تهیه نشده است. شاید همین امر در روزگاری که بعضیها با بضاعتی اندک برای خودشان سبک و مکتب هنری راه میاندازند سبب شده است که رسانهها بکوشند تولیدات این گروه را زیر چتر واحدی برده و با استفاده از عنوانی جدید از دیگر آثاری که تولید میشده است برجسته و متمایز کنند؛ عنوانی که متاسفانه حق مطلب را به هیچ وجه ادا نمیکند و فارق از سوء تعبیرها و ایجاد توهم، هماهنگی چندانی نیز با ماهیت این ژانر ندارد، عنوانی که از تمام ویژگیها و دستاوردهای این ژانر فقط به یک جنبه کار، که نحوه جملهبندی ساده و طبیعی و استفاده از کلمات حتیالمقدور رایج در زبان محاوره باشد توجه داشته است. به گمان من سادهنویسی حتی مترادف یا در حد سهل و ممتنع هم نیست که به جای خود صلابتی دارد و تعریف کاملتری را نیز به نوعی از شعر که سابقه درخشانی در ادب کهن ما دارد ارائه میدهد، اگرچه غالبا منتقدان میکوشند به شاعران جوانی که به این سبک روی آوردهاند بگویند یا بقبولانند که این سادهنویسی همان سهل و ممتنع است و کار هر کسی نیست و فلان و بهمان. اما عیب و ایرادهای این عنوان یکی و دوتا نیست که بشود از آن چشمپوشی کرد. فارق از آنکه هر متن ابتدایی و بیرمقی را میتوان با توسل به این عنوان منتشر کرد، دست مخالفان را نیز برای سوءاستفاده از آن باز میگذارد تا با اتکا به بار منفعل و منفی صفت «ساده»، عنوان مورد نظر به صورت یک «اَنگ» و ضعف نگارشی جلوه کند؛ صفتی که غالبا برای عدم زیبایی، بیبهره از جلوه و هوشمندی به کار گرفته میشود؛ مانند: آدم ساده، غذای ساده، لباس ساده و غیره.
این را نیز باید در نظر داشت که هرچه به پایان این قرن شمسی نزدیکتر میشویم آنتالوژیها، گلچینها و تواریخ ادبی بسیار زیادی تدوین و منتشر خواهد شد، و چه بسا که تعدادی از هماکنون دست به کار شده و در حال جمعآوری اطلاعات مورد نیازشان هستند. دنیا دارد به سمتی میرود که برای ارائه و ثبت و ضبط این سیل عظیم اطلاعات و تولیدات نیاز به طبقهبندی و عنوانگذاری دارد. تردیدی نیست که نویسندگان آن آنتالوژیها چارهای نخواهند داشت مگر اینکه آثار شاعران این سبک را به زیر چتر واحدی برده و با استفاده از عنوان سادهنویسی به شرح و تفسیر آن بپردازند. مگر اینکه دستاندرکاران و هواداران این ژانر تا دیر نشده آستین بالا زده و چارهای بیاندیشیند. به گمان من مخالفت شاعران این ژانر با عنوانی که بدون هماهنگی و توافق آنها و بهویژه در زمانی که خود در قید حیات هستند نه فقط لازم بلکه یک وظیفه است.
هیچکس حق ندارد فرزند خانوادهای را، به نامی بخواند که آنها انتخاب نکرده و نمیپسندند. پیشنهاد من تغییر نام است و تردیدی ندارم که مخاطبان و رسانهها نیز به درخواست شاعران این ژانر - اگر به توافقی برسند - احترام گذاشته و از عنوان جدید استقبال خواهند کرد.
تغییر عنوان در بدو امر شاید قدری دشوار به نظر برسد. اما با نظر به جایگاه شاعران این سبک در عرصههای فرهنگی و امکاناتی که در اختیار دارند کار سخت و امکانناپذیری نخواهد بود. نمونه تاریخیاش گروه «ازرا پاوند» است که در آغاز فعالیت عنوان «ایماژیست» را بر خود نهاده بودند، اما پس از مدتی آن را به «مدرنیست» تغییر دادند و «ایماژیست» به فراموشی سپرده شد. دهها مورد معروف از این قبیل میتوان مثال زد؛ از نام شرکتها، بنیادها و ادارات گرفته تا نام حتی افراد که نمونه معروف غربیاش پرنس، آهنگساز و خواننده بینالمللی است که در اوج شهرت و محبوبیت نامش را تغییر داد و رسانهها موظف شدند از او با نام جدیدش سخن بگویند و نمونه ایرانیاش تغییر نام هنری هنرپیشگان و هنرمندان ایرانی به نام شناسنامهای آنها در سالهای پس از انقلاب.
شاعرانی که از شعرشان تحت عنوان سادهنویسی نام برده میشود اکثرا حال و هوا و جهاننگری و پایگاه فکری و عاطفی منحصر به خود و یگانهای دارند. به همین جهت گمان میکنم لازم نباشد که خود را به درد سر انداخته و مانیفستی تهیه کنند. همین که چهرههای شاخص آن بر سر عنوان جدیدی به توافق برسند برای شروع کار کافی است . نشریات نیز غالباً از اخباری که نشان از تغییر و تحولی در آن باشد استقبال میکنند؛ تغییری که نتیجه آن نهایتاً از تاریخ ادبیات این قرن سر درخواهد آورد.
مشکل اصلی سادهنویسی فقط این نیست که عنوانی بیمسمّاست؛ مشکل این است که ارزش و اعتبار شعر را در حد کاری آسان و دم دستی و «سهلِ منهای ممتنع» کاهش میدهد.
انتهای پیام