۱ دی ۱۳۹۷

در سه جبهه شمشیر می زنم


گفتگو با روزنامه اعتماد به مناسبت انتشار مجموعه شعر پشیمانم کن
رسول آبادیان
عباس صفاری نامی آشنا برای شعرخوانان حرفه ای ایران است. شاعری که با انتشار بیش از پانزده کتاب و مقالاتی قابل توجه در داخل و خارج از کشور نامش به عنوان یک فعال ادبی در ذهن ها حک شده است . صفاری سال هاست که در کشور آمریکا اقامت دارد، اما زبان شعرش همواره زبانی پویاست ، نکته ای که نشان دهنده عمق ظرافت او در برخورد با زبان مادری است . صفاری در این گفتگو علاوه بر توضیح پیرامون وضعیت فرهنگی  مهاجر در دیگر کشورها و ارایه چگونگی حفظ زبان  فارسی در دوره های مختلف از سوی این گروه از مهاجران ، در باره حال و هوای شعرها و کتاب تازه اش هم برایمان گفته است .

يك: يكي از مواردي كه هميشه براي من جالب بوده‌ اين‌است كه شعرشما عليرغم زندگي در كشوري ديگر، هرگزشامل ريزش نشده و شما توانسته‌ايد از جهت حفظ زبان در ميان شاعران و نويسندگان ساكن ديگر كشورها، بسيار موفق عمل كنيد. كاركرد حفظ اصالت زباني و گسترش آن در جهان شعري شما چگونه‌است و چه عناصري را براي اين رويكرد ادبي به كار مي‌گيريد؟

-       برای مهاجرانی که با نوشتن و قلم سر و کاری ندارند حفظ زبانی که با خود به کشور جدید آورده اند غالبا در حد محاوره و گفتگوی روزمره و احیانا نامه نگاری  حائز اهمیت است . اما شاعر و نویسنده نمی تواند به همان دانش بسنده کند ، چرا که زبان ماهیت دینامیکی دارد و در کشوری که پشت سر گذاشته مدام در حال تغییر و تحول است . او با استفاده از امکاناتی که روز به روز گسترده تر می شود ارتباطش را با این دگرگونی ها حفظ می کند . امکاناتی که برای نسل اول نویسندگانی که از ایران مهاجرت کردند فراهم نبود . نتیجه فقدان این پل های ارتباطی در آن ادوار را در نثر یکنواخت آن نویسندگان می توان مشاهده کرد . منوچهر یکتائی ( نقاش و شاعر ) در اواخر جنگ جهانی دوم به نیو یورک می آید . زمانی که به غیر از پست و تلفن های پُرهزینه سه دقیقه ای وسیله ارتباطی دیگری موجود نبود . طی این مدت یکتائی چهار مجموعه شعر منتشر کرده است . اما به رغم این که او خود را شاعر نیمائی می داند زبان اشعار او به نثر مشروطه و گاهی به افسانه نیما نزدیک تر است تا شعری که شاعران هم دوره اش در دهه های چهل و پنجاه می نوشتند . در حال حاضر گذشته از امکاناتی که اینترنت در اختیار ما می گذارد تعداد نشریات کاغذی ، رسانه های خبری ، ناشران ، نهادهای فرهنگی و کتابفروشی های فعال در غرب و بخش فارسی کتابخانه ها در حدی است که این پل ارتباطی را به شدت کوتاه کرده است .  



دو: يكي از مواردي كه هميشه براي اهالي ادبيات در ايران باعث نگراني‌است. مهجوريت روزافزون ادبيات فارسي در ديگر كشورهاست. به نظر شما اين سطح از نگراني واقعا به‌جاست و ادبيات امروز ما جايگاهي در جهان ندارد؟

-       متاسفانه همین طور است که می فرمائید . من اما در جائی دیگر پاسخ خوش بینانه ای به این سئوال داده ام و معتقدم نوبت به عرضه مناسب و حرفه ای ادبیات ایران نیز خواهد رسید . مشکل عمده در حال حاضر کمبود مترجم حرفه ای و  ترجمه های دقیقی است که مورد پسند ناشران معتبر قرار بگیرد. اگر توجه کرده باشید اکثر آثاری که از فارسی به زبانهای دیگر ترجمه شده است مترجم ایرانی و حتا ناشر ایرانی داشته است . این ترجمه ها همانطور که شاهد بوده اید به غیر از یکی دو استثنا راه به جائی نبرده اند . این که مترجم استاد دانشگاه است و به انگلیسی زبانها انگیسی درس می دهد کافی نیست . من چشم امیدم در وهله اول به مترجم انگلیسی زبان مسلط به فارسی است و در مرحله بعد به ایرانیانی است که دو زبانه اند و از کودکی به غرب مهاجرت کرده یا در غرب به دنیا آمده اند . نا گفته نماند که تا به حال چندین بار فرصتی برای عرضه ادبیات فارسی به ویژه رمان فراهم شده است که متاسفانه خوب از آن استفاده نشده است . یا انتخاب ها مناسب نبوده مانند چهار کتاب ترجمه شده ای که روی دست انجمن قلم آمریکا مانده و ناشری برای چاپ آنها پا پیش نمی گذارد ، یا این که کتاب در زمانی که ترجمه شده تاریخ مصرفش برای خواننده غربی گذشته بوده است . مثلا ( سووشون ) خانم دانشور که یک سر و گردن بالا تر از بادبادک باز خالد حسینی است در سه چهار هزار نسخه چاپ می شود و بادبادک باز در بالای ده ملیون نسخه . وضعیتی کما بیش شبیه فرصت هائی که به سینماگران ما در غرب داده شده و نتوانسته اند از آن خوب استفاده کنند . هنرپیشه های درجه یک و اسکار گرفته ای مانند خاویر باردم ، جولیت بینوش ، پنه لوپه کروز ، یا زیبا روئی با شهرت بین المللی مانند مونیکا بلوچی در اختیارشان بوده و کار چشمگیری عرضه نکرده اند . نه خیلی مورد پسند منتقدین بوده اند نه موفقیتی در گیشه کسب کرده اند . 



سه: شعرهاي زیادی از شما تاكنون به زبان‌هاي مختلف ترجمه و منتشر شده و همين نشان‌دهنده نفس كشيدن شعر معاصر ماست. پرسش من اين است كه ما چگونه مي‌توانيم از همين ترجمه‌هاي كارهاي شما و بسياري از شاعران ديگر، به عنوان پلي ميان خودمان و تمدن‌هاي ديگر پيدا كنيم؟

-       انتشار مجموعه شعر در آمریکا به جهاتی راحت تر از نشر داستان و رمان است . شعر در آمریکا متعلق به الیت و از ما بهتران جامعه ادبی است . به همین دلیل در تیراژ اندکی در حد دو سه هزار نسخه نیز چاپ می شود که طبعا هزینه ی به مراتب کمتری نسبت به رمان دارد . از آن گذشته از پشتیبانی دانشگاه ها و نشریات ادبی نیز برخوردار است . در صورتی که رمان باید خیلی سنگین ، یا پُر تیراژ باشد تا نشریات نامی از آن ببرند . در پاسخ به سئوال شما باید بگویم راه های بسیاری جهت نفوذ وجود دارد که غالبا پر هزینه اند و نیاز به ناشر و پشیبان دارد . به گمانم در حال حاضر سهل ترین و کم دردسر ترین راه تماس مداوم و همکاری با سایت ها و نشریات ادبی اینترنتی است . از این طریق با ایرانیان مترجمی که با این نشریات همکاری می کنند یا مترجمین غربی ی که بر فارسی تسلط دارند اما ارتباطی با جامعه ادبی داخل کشور ندارند هم می توان آشنا شد.  



چهار: با مرور مجموعه‌شعرهاي شما تاكنون به اين نتيجه مي‌رسيم كه شاعري به نام عباس صفاري هيچ‌گاه قصد نداشته ذهنيت خود را در چهارچوبي خاص محصور كند. من به شخصه نوعي رنگارنگي به لحاظ آزمايش سمت و سوهاي مختلف ادبي دركارهاي شما ديده‌ام، يعني هم شعرهاي زباني و هم شعرهاي موسوم به جريان ساده‌نويسي. براي ما بگوييد كه نگرش‌هاي گوناگون به شعر را چگونه مديريت مي‌كنيد؟

-       در شیوه های گوناگون بیان امر بسیار پیچیده ای که نیاز به مدیریت داشته باشد وجود ندارد . گوش سپردن به صدای درون و برقراری یک دیالوگ بی وقفه با آن صدای صادق مهم ترین کاری است که شاعر می تواند انجام دهد. راه میانبری وجود ندارد  من کوشیده ام این طور عمل کنم . نتیجه نیز تا به حال رضایت بخش بوده است . کمال رضایت را اما هرگز از خودم و کارم نداشته ام و نمی خواهم داشته باشم . شاید اگر از هنر فاصله بگیریم پاسخ روانکاوانه این عدم رضایت در این باشد که من به عنوان کوچکترین پسر از چهار برادر محکومم که برای به بازی گرفته شدن همواره کفتر جدیدی از کلاهم در بیاورم . کتاب بعدی ام که شامل صد و یک شعر می باشد از پایه و بنیان با آنچه تا به حال نوشته ام تفاوت دارد . هم در فرم و هم در محتوا جدید و اُریجینال است .  این یکی احتمالا آخرین ماجراجوئی من خواهد بود  .



 پنج : آقاي صفاري! يكي از كارهاي درخشان شما كه سال‌ها در كتب درسي دانشگاه‌هاي آمريكا تدريس شده، شعر«هبوط» است. هبوط چگونه شعري است و چرا تا اين اندازه مورد توجه دست‌اندركاران آموزش عالي درآمريكا قرار گرفته؟

-       شعر هبوط که در اصل با عنوان حکایت ما در آمریکا منتشر شده بر مبنای داستان آدم و حوا سروده شده است . از آشنائی آدم و حوا در بهشت آغاز می شود و نهایتا در حیاط خانه ای که آن دو با اقساط سی ساله در لانگ بیچ خریده اند به پایان می رسد . داستان آدم و حوا در کتب مقدس ابراهیمی خیلی کوتاه و در حد یک پاراگراف بیشتر نیست . اما در کتاب هائی که پس از آن نوشته شده گاهی حتا در  حد یک رمان آن را گسترش داده اند . من اما هنگام نگارش این شعر بیش از هر حرف و حدیثی که شنیده یا خوانده بودم ، بهشت گمشده میلتون و مرصاد العباد نجم الدین رازی را در پس ذهن داشتم . به گیاه ممنوعه هم که  رسیدم مابین گندم و سیب ، گندم را که جایگاه به  مراتب حیاتی تری  در تمدن های مشرق زمین داشته است انتخاب کردم . 
     روزنامه نیویورک تایمز پس از آن که دانشگاه ( بارد ) این شعر را منتشر کرد از آن به عنوان اثری رندانه یاد میکند و ریچارد آبکاریان ادیتور کتاب درسی ( ادبیات ، تجربه انسانی ) در مقدمه ای که بر آن نوشته به جنبه های دیگر آن می پردازد و نهایتا معتقد است که یک پارودی ( نقیضه )عاشقانه و مدرن است .  



شش : در مجموعه تازه شما، شاهد گرايشي فلسفي از نوع ساده‌سازي مفاهيم هستيم. از مجموعه«پشيمانم‌كن» بگوييد و اينكه خواننده در مواجهه با اين اثر، براي فهم بيشتر اشعار به چه عواملي بايد توجه كند؟

-       گرایشی که شما به آن اشاره می کنید دست کم از مجموعه کبریت خیس به این سو در دیگر کتاب های من نیز وجود دارد . شاید در این کتاب کمی تلخ تر شده باشد یا بیشتر به چشم می آید . من اهل موعظه و پروپاگاند  نیستم و شعرم را به قصد تبلیغ یا نشان دادن عقایدم نمی نویسم . اما تردیدی نیست که عقاید شاعر از نوع نگاهی که به پدیده های  هستی داردتفکیک نا پذیر است .اما تا جائی که بشود باید آن را از چشم خواننده دور نگاه داشت . شعر بیشتر ادراکی و حس کردنی است تا فهمیدنی . اما شناخت دائره المعارفی بخش هائی که به حوادث ویژه ، اماکن ، اسامی و تاریخ و اسطوره می پردازد بی تردید به درک گسترده تری از اشعار این مجموعه می انجامد.     



هفت : امروزه شاهد گرايش‌هايي مختلف درحوزه شعر ايران هستيم. گرايش‌هايي كه نشان مي‌دهد شعر جوان‌ترها با وجود همه ناملايمات، سيري رو به جلو دارد. ازآنجايي كه شعر جوان ايران را دنبال مي‌كنيد برايمان بگوييد نظر شما به عنوان يك پيشكسوت، به اين گرايش‌ها و جريان‌هاي شعري چيست؟

-       ما خوشبختانه چند سالی است که آن رادیکالیسم افراطی را که در دهه هفتاد بسیاری را به بی راهه بُرد پشت سر گذاشته ایم . اما آن تعداد اندکی که اصیل تر بودند و پشت کار داشتند نهایتا راه خودشان را پیدا کردند. جوانانی نیز که بعد از آنها پا به عرصه گذاشتند علاقه ای به پیمودن راه های رفته و تکرار همان اشتباهات را نداشتند . خوشبختانه این گروه که چهره های مستعد و آینده داری در میانشان هست ، همزمان شدند با رواج اینترنت که دری به جهان های دیگر در برابرشان گشود و در نتیجه به ندرت مرعوب نظریات وارداتی و نیم بند کسانی می شوند که هدفشان تبلیغ شعر ناموفق و بی خواننده خودشان است .
پیروی نسنجیده از مُد و پسند روز نیز غالبا به سر در گُمی  و دلسردی می انجامد . نگاه کنید به عنوان مجموعه اشعارشاعران جوانی که طی هفت هشت سال گذشته منتشر شده است . اکثر این عناوین که با تکیه بر قابلیت های شوک آور ساخته می شوند یک جمله ی خبری است به صیغه اول شخص مفرد و آنقدر از نظر محتوائی شبیه به هم  که اگر از خواننده ای پرسیده شود از عنوان پنج کتاب از این مجموعه  نام ببرد در میماند . زمانی که احمد رضا احمدی نزدیک به چهل و پنج سال پیش  عنوان ( من فقط سپیدی اسب را گریستم ) را بر مجموعه اش گذاشت حتا یک کتاب که عنوان مشابهی داشته باشد موجود نبود . بگذریم که عنوان او گذشته از نا متعارف بودن زیبا و پُر ابهام نیز بود و هنوز هست . 



هشت : در شرح‌حال زندگي شما مي‌خوانيم كه زماني دستي در ترانه‌سرايي داشته‌ايد و كارهايي ماندگار در اين زمينه داريد. قالب ترانه اين روزها در ايران طرفداران بسياري دارد و شما حتما اين رگه‌هاي نو در ترانه را دنبال مي‌كنيد. چرا ديگر ترانه نگفتيد و آيا قصد نداريد حالا كه اين قالب مجددا مورد توجه قرار گرفته، به آن برگرديد؟

-       شکی نیست که خون جدیدی وارد ترانه سرائی ایران و دیگر کشورهای فارسی زبان شده است . اما در مجموع بر این باورم که پس از یک پوست انداختن دردناک و طولانی وارد مرحله ای بحرانی شده است که چند سالی طول می کشد تا معیارهای علمی و هنری آن تولید شود . نا گفته نماند که چنین بحرانی با در نظر گرفتن وضعیت سی و چند سال گذشته به هیچ وجه غیر منتظره نبود . در یک دوره سی ساله ما دو نوع ترانه داشته ایم . یکی آنچه در ایران با مجوز دولتی تولید و تکثیر می شد و دیگری ترانه های معروف به لس آنجلسی که تولید کنندگان آن مهاجرینی بودند کوچیده به غرب . این گروه متاسفانه طی سی سال نه تاثیری از موسیقی معاصر غرب ( راک ، بلوز ، آر - بی ،جاز ، فولک راک و  انواع دیگر ) گرفتند نه تجربه زیستی خودشان در این سوی جهان را توانستند وارد کارشان کنند . کارشان کما بیش تکرار همان تجربه های قدیمی بود . گروه اول نیز که در آغاز انقلاب انتظار می رفت کارشان ادامه دوره شگفت انگیزی باشد که از مشروطه شروع و به برنامه گلها ختم شده بود به علت مشکلات احیانا ممیزی ترانه و تصنیف را از کارنامه خود حذف کردند . آنچه طی آن سالها شنیده می شد صدای خوبی بود که یکی از اشعار مولانا یا سعدی و حافظ را که هفتاد بار با آنها فال گرفته بودیم با یک آهنگ کسل کننده و تکراری می خواند . نا گفته نماند که  شهبازیان و علی زاده و شاید یکی دو نفر دیگر حسابشان کاملا از این رویدادها جداست . فعلا در دوره ای به سر می بریم که تشخیص سره از ناسره  قدری دشوار است . برنده نهائی آنهائی هستند که مضاف بر استعداد ،  صادقانه تلاش می کنند کار نوئی عرضه کنند . در این میان افرادی هم هستند که بی خبر از چند  دهه  تلاش  سنجیده و صادقانه  دست اندر کاران ( موسیقی ملی ) در تلفیق سازهای شرق وغرب و خلق آثاری ماندگار در این زمینه ،    با کنار هم قرار دادن تار و گیتار و ادا و اطوارهای مهاجر پسند یک شبه ره سی ساله رفته و تبدیل می شوند به نیمای موسیقی !! ای کاش به همین راحتی بود . 

نُه: فعاليت‌هاي شعري شما در آمريكا شامل مسائل آموزش و شناساندن ادبيات ما به ديگران هست يا خير؟
- در حال حاضر در سه جبهه ( شعر ، ترجمه شعر و چوب نگاره )  شمشیر می زنم  و سرم قدری شلوغ است به احتمال قوی اما در سال آینده کلاسی جهت آشنائی با شعر پس از انقلاب و آموزش دایر خواهم کرد .