پشت دروازه های بهشت
در آغاز کلمه بود
زمین تهی بود و بائر
و آسمان کلمه بود
جان
در هیئت کلمه ای
در رگهای جهان جاری شد
ذهن
اسیر زندان استخوانی جمجمه ها
وکلمات
کبوترانی نامه بر
از زندانی به زندان دیگر
در ششمین روز
جهات هشت گانه گیتی
با هشت نام پر طُمطراق
به اماکن مأموریتشان
در هشت گوشه جهان اعزام شدند
و در مرکز
لنگر تعادل هستی را پروردگار
به دست کلمه ای ممنوع سپرد
و برای ابدالدهر
خود را در هفتمین طبقه آسمان
از کار
بی کار کرد
از آن پس حوادث هستی
پیش از آن که حادث شوند
صف طویلی از کلمات شدند
در خوابهای نیمروزی پروردگار
که تعبیرشان حدیث سرگشتگی ماست
پشت دروازه های بهشت .