
بام تهران
حوالی یک ظهر دم کرده
دربست گرفتهام تا باران
خانهی سابقم را فراموش کردهام
در لابهلای مه منتظر من است
دوست سابقم را فراموش کردهام
جایی زیر باران ایستاده است
من در بام تهران به قتل رسیدهام
به قلب سابقم فکر میکنم
کارت پستالی با قرمز کلیشهای
و اما باران...
قطرات ریز یا درشتی دارد
روی بامها و خیابانها و کوچهها و سرها و دستها و پاها میبارد
روی خاطرات بعضیها میبارد
و روی گورستان که ببارد
معمولاً غمگین میشوی
میروی که جایی خودت را ببارانی
دربست میگیری
دسته گلی مدتدار میخری
و به ملاقات دستهایی میروی
که فکر میکنی
همیشه پشت پردهاند.