از جایی هنوز، بوی یاس امینالدوله میآید
و گربه زهوار دررفتهای
در پیاده رو میلیسد
اوراق چرب کتابی را
بیجلد و عنوان
که روزگاری به احتمال
بوی اسب و صحرا میداده است.
خانه بیتردید، همان خانه است
و پلاک رنگ پریدهاش هنوز
همان شمارهای را به دل دارد
که سیسال آزگار
نامههای پر تبوتاب مرا
مانند کبوترانی جلد
به این مقصد جلب کرده است
سرشت آن نامهها رسیدن بود
و سرنوشتشان خواندهشدن
دیگر فرق نمیکرد
از فاصله صد کیلومتری پست شده باشند
یا از دور افتادهترین پستخانه دنیا
نخستینبار نیز باید
بوی سنگین غربت و عطر کلماتشان را
در یکی از اتاقهای همین خانه
پراکنده باشند.
کوچه بیتردید،همان کوچه است
اما جز این پلاک و کالبد پوک
هیچ نشانی از خانه پدری
در سرتاسر آن نیست
کالبدی آنقدر خالی از خود
که شک دارم من
هیچ شبی را دراین
بالکن بیمیز و صندلیاش
که ماه نمیداند
بر چه چیز آن باید بتابد
به صبح رسانده باشم
پشت این پردههای بیدزده نیز
که سی و اندی سال
زاد و ولد گربههای محل را
از چشم نامحرم
پنهان کردهاند
یقین دارم نامهای از من هرگز
باز نشده است
محله بیتردید،همان محله است
و اهل محل میگویند
در هر کوچهاش یک خانه خمیده پدری
با چوبهایی زیر بغل
پا برجا مانده است
تا شهادت بدهد که یک محله سر زنده
بی آنکه حریق و زلزله ای
با خاک یکسانش کند
چگونه میتواند با دست خود
یکسان شود با خاک
و بنا شود از نو محلهای
با همان اسم و رسم
و عطر غریبانه گلی آشنا
که معلوم نیست از کجا میآید.
========================
تصویر ضمیمه : لاله زار ۱۳۲۰
چوب نگاره کار عباس صفاری
مرکب روغنی روی کاغذ برنج
مونو پرینت ( تک چاپ )
۹ در ۱۷ اینچ