۲۵ آبان ۱۳۹۶

خبر فرهنگی

  خبرگزاری ایسنا :«محمد گلشن» بواسطه تالیف و ترجمه 53 عنوان کتاب در یک سال گذشته بعنوان نویسنده برتر یزدی معرفی شد!!

====================
 ماشاءالله به این نبوغ و پشتکار . همین طور پیش برود به سالی صد کتاب هم می رسد . تا کور شود هر آن که نتواند دید . سالها پیش جائی خواندم که در اواخر دوران قاجار شاعری یزدی روزی صد بیت شعر می سروده و جمعا صد و بیست مجموعه شعر داشته است . متاسفانه حاسدان کلیه آثار ایشان را از بین برده اند و حتا یک بیت باقی نمانده که ببینیم استاد چند مرده حلاج بوده اند . امیدوارم مسئولان در حفط آثار جناب گلشن قصور نورزند . 


 

۲۳ آبان ۱۳۹۶

دشمن مشترک


آدمیزاد همیشه ( دشمن مشترک ) داشته و همیشه خواهد داشت . تیفوس و طاعون را از پا در آوردیم . در برابر دشمن مشترک چاره ای جز اتحاد نیست . اگر زورمان به زلزله نمی رسد، بی تردید به بهبود وضع آسیب دیدگان باید برسد .

۱۹ آبان ۱۳۹۶

زوال زیبائی

  گاربو در منهتن*

سنگی مدوّر و خوش تراش
رها از دست سریع سرنوشت
سطح آرام برکه ای خواب آلوده را
جست و خیز کنان می آشوبد
و دور می شود

در هر تماس
بر سطح آب
نقطه ای می گذارد
در مرکز دوایری تو در تو
که در قفای او
تکثیر می شوند

بالرینی است
در آخرین اجرای دریاچه قو
که ترک می کند صحنه را ،
آخرین دایره اما
دهان گرسنه مرگ است
و سنگ زیبا
در شکم تاریک برکه
به گِل می نشیند .



*گاربو - ستاره اسطوره ای هالیوود که در میانسالی خود را در آپارتمانی در منهتن
زندانی کرد که هیچ کس تا دم مرگ زوال زیبائی اش را نبیند.

۱۵ آبان ۱۳۹۶

دیدار در این دیار

دیروز ناهار دعوت بودیم اورنج کانتی منزل کورش و بیتا از دوستان قدیمی این دیار . معمولا برای ناهار سعی می کنم جائی
نروم که خللی در چرت مقدس بعد از ظهر ایجاد نشود . اما تینا متقاعدم کرد که با کورش رودربایستی ندارم و هر وقت خواستم می توانم بروم بخوابم .
کورش به غیر از ما دوست دوران دبستانش بهروز را که او نیز همسر آمریکائی دارد دعوت کرده بود . ما و بهروز که پدر 91 ساله اش را هم با خود آورده بود تقریبا هم زمان رسیدیم و مراسم معرفی در همان خیابان و روبروی خانه انجام و پدر بهروز نیز به نام آقای افغانی معرفی شد . سر میز ناهار آقای افغانی از من پرسیر که با صفاری نامی که در زمانهای ماضی کتاب تاریخ ترجمه کرده نسبتی دارم که من آن شخص را نمی شناختم و گفتم تنها صفاری اسم و رسم دار در گذشته بیژن صفاری بود که در کار تئاتر بود و نسبتی هم با ما نداشت . حرف تئاتر صحبت را به تالار رودکی کشاند که اخیرا بی. بی. سی مستندی به مناسبت پنجاهمین سال تأسیس آن تهیه و پخش کرده است بی آن که در مورد منیر وکیلی که تالار به خواهش او ساخته شد و آلاچیقی نیز جهت آرامگاه ابدیش در گوشه حیاط بنا کرده بودند  حق مطلب را ادا کرده باشد .
پدر کورش که مابین من و آقای افغانی نشسته بود قبل از انقلاب معاون سیاست مدار محبوب شاه مجیدی و همسر منیر وکیلی بوده است که مسیر گفتگو رفت به سمت خاطرات او و عاقبت دلخراش منیر وکیلی و کشته شدنش در تصادف پاریس .
می گویند طرف خوش پر و پاچه است لب خزینه هم می نشیند که شرح شراب خوردن من است همراه ناهار در مهمانی . خوشبختانه همانطور که تینا گفت رودربایستی با صاحب خانه نداشتیم و به بهانه کشیدن سیگار رفتم در حیاط و نزدیک به دو ساعت کنار استخر و در آفتاب پائیزی خوابیدم . بیدار که شدم بهروز و همراهانش خسته شده و در حال رفتن بودند که خودم را رساندم و عذر خواهی از بابت آن غیبت کبرا و دشواری ترک عادت و عذرهای بد تر از گناه دیگر.
پس از عزیمت آنها کورش پیشنهاد داد برویم لب اقیانوس قدمی بزنیم و هوائی بخوریم که موافقت شد . همانطور که به سمت ساحل می رفتیم کورش بی مقدمه پرسید پس از شوهر آهو خانم کتاب دیگری ننوشت . گفتم کی ؟ گفت علی محمد افغانی و بلا فاصله اضافه کرد که فکر کرده با او در مورد کارهایش صحبت می کرده ام و تعجب از این که او را نشناخته بودم . گفتم تقصیر توست که ما را درست معرفی نکردی و من فقط آقای افغانی را شنیده بودم و از آن گذشته فکر می کردم ایشان در گذشته است .
و دیدار ما در این سوی دنیا به این صورت گذشت . یک ساعتی در کنار هم نشستیم و گفتیم و نوشیدیم بی آن که همدیگر را شناخته باشیم . عمرش دراز باد .