غرق در لجن
یا غرق در تماشای نیلوفری بر آب
فرقی نمی کند اصلن
غرق می شوی هر از گاه
در فکر بکری
در اندوه شیرینی
در رویای سفر کرده ای
در خاطرات کسی دیگر
حواس پرت تر از خودت
دست در دست کولی کف بین
به جستجوی نشانی از خود
غرق می شوی
در مسیر سر انگشت حنا بسته ای
که راه و چاه را
در خطوط عرق کرده دست
نشانت می دهد .
در جداره فنجان قهوه
غرق می شوی در میانبری صعب العبور
که قرار است به یک شاهراه ختم شود
اما چاهی عمیق در ته فنجان
می بلعد جاده های پیش رویت را
بی مهابا
دل به دریا می زنی
و با دستهای تهی
باز می گردی از دنیای غرق شدگان
که دوست ندارند در غیابشان
آب از آب تکان خورده باشد
پنداری هنوز پی نبرده اند
مرگشان مانند سرگشتگی ما
مادام العمر است .
===================
در روزنامه نوآوران با عنوان ( چاهی در ته فنجان ) منتشر شده است
آب از آب تکان خورده باشد
===================
در روزنامه نوآوران با عنوان ( چاهی در ته فنجان ) منتشر شده است