۶ دی ۱۳۹۴

شاعری از موج و رویا

درگذشت فرامرز سلیمانی
B B C
عباس صفاری
آشنائی دورا دور من با فرامرز سلیمانی به زمانی می رسد که مجموعه ای از عاشقانه های پابلو نرودا را با همکاری احمد محیط  ترجمه و منتشر کرد . دورانی بود که اهل هنر ایران به یاری چند مترجم جوان و به ویژه مرحوم میرعلائی تازه شعر و ادب آمریکای لاتین را کشف کرده بودند و شاعرانی  مانند بورخس  ، نرودا ، اوکتاویو پاز و چندین چهره برجسته دیگر دریچه تازه و دینامیکی به جهان هنر مدرن گشوده بودند که برای شاعر ایرانی از هر جهت  تازگی داشت . ترجمه آثار آنها در آن دوره  و به رغم این که از زبان دوم ( انگلیسی ) صورت می گرفت  تاثیر چشمگیر و ماندگاری بر شاعران ، به ویژه نسل جوان آنها گذاشت .
فرامرز سلیمانی اگر چه از نخستین شاعرانی بود که شعر آمریکای لاتین را به خواننده ایرانی معرفی کرد اما گمان نمی کنم شاعران نامبرده بر شعر خود او تاثیر چشمگیری گذاشته باشند . اگر بخواهم به صورت اجمالی رد تاثیر شاعر یا جریانی را در شعر او پی گیری کنم به بیژن جلالی و احمدرضا احمدی می رسم   .اما او خودش و شعرش را بیشتر  به یدالله رویائی و شعر حجم نزدیک می دید و در جامعه ادبی نیز از پیروان رویائی محسوب می شد . نا گفته نماند که در آنتالوژی ها از او به عنوان شاعر موج نو و شعر ناب نیز نام برده اند .
فرامرز سلیمانی از همان دوران دانشجوئی و در کنار  ترجمه اشعار نرودا که شامل چهار مجموعه می شود به سرودن شعر و انتشار آن می پردازد . اشعار نخستین او با استفاده از زبان و ساختار رایج آن دوره سروده شده و غالبا متاثر از فضای کودکی و نوجوانی اوست که در شهر شمالی ساری سپری شده و از همین جهت طبیعت و آب و درخت در آنها واژه های کلیدی محسوب شده و جایگاه ویژه ای دارند . او در اشعار آن دوره اش به ویژه در اشعاری با عنوانهای ( رویائی ) و ( دریايی ) سعی می کند به نوع نگاه و مضامین یدالله رویائی برسد . با این تفاوت که دریا برای رویائی که  در حاشیه کویر متولد شده است بیشتر بر آمده از عقده کم آبی است که به مرور به استعاره می انجامد . دریا در شعر سلیمانی اما در اکثر موارد مانند طبیعت و جنگل گستره ای جغرافیائی است که در قالب تصاویری دلنشین ارایه می شود

دریائی ۹

دریای بی کران
کرانه مخملی را
هاله ای آبی می زند
آینه در مه می گرداند
تا که نیکان پنهانش را
به ریشه های زلال
جوان دارد ........

          (‌ از کتاب شبانه باغ سنگی )


سلیمانی در دوره کوتاهی در کنار پرویز اسلام پور ، احمد رضا چه کنی و چند تن دیگر به ( شعر ناب ) روی می آورد که با رهنمود های منوچهر آتشی و در اوج سیاست زدگی ادبیات به میدان آمده است تا شعر را از شعار و سیاست به دور بدارد . متاسفانه اکثر شاعرانی که وارد این عرصه می شوند توجه چندانی به جنبه ها و جلوه های ساختاری مورد نظر منوچهر آتشی ندارند و بیشتر به خاطر اختلاف عقیده با شاعران متعهد است که به این جریان می پیوندند . در مورد فرامرز سلیمانی و با استناد به اشعاری که پس از آن دوره منتشر می کند می توان گفت شعر ناب نگاه او را به جنبه های زیبا شناختی شعر تا حدی گسترش می دهد . در اشعار غالبا کوتاهی که پس از آن در رویائی ها و ( شب رویایی ها ) منتشر می کند اگر چه طبیعت و جلوه های زیبای آن کماکان حرف اول را می زند ، اما شعر ها از ساختار پاکیزه تری برخوردارند و گرایش به ایجاز در آنها چشمگیر تر از آثار قبلی اوست .

آینه بر دیوار
=======

آینه را
که می شکند
هزار پاره تنش
نقش می زند
بر دیوار

       ( رویائی ها )

سیاست و مشکلات جامعه حتا در دوره ای که شعر سیاسی باب پسند روز است در شعر سلیمانی جایگاه و نقش بارزی ندارد . او به دردهای انسان معاصر اگر چه بی اعتنا نیست ، اما از دریچه رابطه ای که آدمی با طبیعت دارد به آنها می پردازد و از عناصر طبیعت هم برای ابراز آنها استفاده می کند .

گذشته از موج و مکتب های ذکر شده سلیمانی از بنیان گذاران جریانی به نام ( موج سوم ) نیز هست . این جریان اما بیشتر یک نام گذاری است که بر مبنای  تقسیم بندی کرونیکال شکل گرفته و شامل شاعرانی می شود که پس از انقلاب و جنگ پا به عرصه گذاشتند و از آنجا که بر مبنای زیبا شناسی متحد و مشخصی  شکل نگرفته  آن طور که مطرح و چشمگیر باشد جا نیفتاده است . با این تفصیل و بی آن که بخواهم جنبه های مثبت شعر و شخصیت او را نا دیده بگیرم  می توان گفت فرامرز سلیمانی عمیقا به هیچ یک از این سبک ها مؤمن نماند و هیچکدام از این گرایشات نیز به استثنای شعر ناب  تاثیر عمیق و ماندگاری بر شیوه و نگاه او  به شعر و شاعری نگذاشت . شاید مثبت ترین جنبه فعالیت او این باشد که در جهان بد بین شعر فارسی شاعر خوشبین و پر نشاطی بود .

شعر پانزدهم از مجموعه شب رویاییها
======================

پرنده      با درخت می خواند
با برف می نشیند
در باد می رقصد
به سفر باران می رود
سبز آبی می شود
آفتابی می شود
پروانه را به آوارگی
راه پشت سر چگونه می سپرد ؟

      ۲۸ جون ۱۹۹۶

فرامرز سلیمانی گذشته از انتشار چندین مجموعه شعر مانند   شب رویائی ها  ، آوازهای ایرانی و گلوی سرخ سهراب  در زمینه نقد شعر و تهیه و تدوین آنتالوژی ( گلچین ) نیز فعال بود و نخستین کسی است که مجموعه دقیقی از شاعران زن معاصر با عنوان ( بارور تر از بهار ) در ایران منتشر کرد .
سلیمانی شاعر و پزشک آزاد منشی بود و هرگز نشنیدم به تلخی و آزردگی از کسی یاد کرده یا نوشته باشد . همیشه با بزرگان اهل هنر و ادبیات ایران در رابطه و مکاتبه بود اما کار پر مسئولیت و پر مشغله اش به عنوان پزشک شاید فرصت و اجازه نداد که شعرش را به جایگاه رفیعی همسنگ  آنها برساند . اگر چه کم نبوده اند پزشکان پرکاری مانند چخوب که ستاره درخشانی در آسمان ادب شده اند و مدیران پرمشغله ای مانند والاس استیونس که به یاری نوعی انضباط نظامی شعرخود را  را به کمال رسانده اند ، اما در یک نگاه وسیع شاید بتوان شغل های وقت گیر را نوعی سیندروم برای هنرمند محسوب کرد که تداوم و کار بی وقفه را ( دست کم در گستره ای ده ساله ) که لازمه پرورش استعداد است از او می گیرد یا مانند تقی مدرسی موکولش می کند به دوران باز نشستگی که ذهن دیگر جلا و شفافیت گذشته را ندارد .
 فرامرز سلیمانی اگر چه تحصیل کرده آمریکاست و قبل از انقلاب سالهائی را در این سوی دنیا گذرانده است  اما از زمره شاعرانی است که چند سال پس از انقلاب مهاجرت کرده و امریکا را برای زندگی بر گزیده اند .
او از معدود شاعرانی است که در مهاجرت نیز هر از گاه با نشریات داخلی همکاری داشت و تعدادی از کتابهایش طی سالهای اخیر در ایران به چاپ رسیده اند ، در خارج از کشور نیز در آغاز مهاجرت انتشارات ( کتاب موج ) را بنیان گذاشت که چندین مجموعه از اشعارش از همین طریق منتشر شدند و سپس سردبیری نشریه ای به نام ( نوشتا ) را به عهده گرفت که غالبا  به کار شاعران جوان و نزدیک به موج سوم و پست مدرن ایرانی می پرداخت .

۲۶ آذر ۱۳۹۴

سفری در طول زمان

امروز صبح به قطعه کوتاهی گوش سپردم که به گفته اهل فن ۳۴۰۰ سال از عمر آن می گذرد . این قطعه با رمز گشائی یک لوح سنگی سومری پیاده و اجرا شده است و شباهت انکار ناپذیری با موسیقی انگلستان قدیم دارد که با استفاده  از سازهای رایج در آن دوره اجرا شده است .
تا پیش از کشف این قطعه کارشناسان موسیقی در غرب بر این باور بوده اند که شیوه استفاده از هفت نت باز مانده از تمدن هلنی
است . رمز یابی از این لوح سنگی اما اختراع آن را به  تمدن ماورا النهر می رساند .
در علم روانشناسی اصطلاح رایجی دارند که به آن ( تجربه خارج از تن ) می گویند . مقصود از این تجربه لحظات نادر ی است که تن و روان هر کدام ساز خودشان را می زنند . پر بیراه نرفته ام اگر بگویم امروز صبح  با گوش سپردن به این قطعه بدوی چنین حسی را تجربه کردم . تنی وا رفته در برابر مانیتور و روانی سرا پا گوش در جمع مردمان تمدنی دیگر .


۲۵ آذر ۱۳۹۴

در جعبه ای قدیمی


چند روز پیش رفته بودم به دیدن دوستی آمریکائی که در جوانسالی سر پر شوری داشت و با اکثر انجمن های دانشجوئی رادیکال و از جمله کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در ارتباط بود . به غیر از تعداد زیادی پوستر از سازمانهای ضد دیکتاتوری آمریکای جنوبی و خاور میانه که دست کم چهل سالی از عمرشان می گذرد تعدادی ( باتن ) هم از آن دوره برایش به یادگار مانده است که وقتی صحبت به آن دوره کشید  با اشتیاق همه را آورد و پخش کرد روی میز . زیبا ترین آنها از جنس برنز بود و متعلق به یکی از گروه های سندنیستا و عجیب ترین آنها که عکسی از آن گرفتم کار یکی از انجمن های دانشجوئی ایرانی ( احتمالا طرفدار حزب توده ) بود در ابراز همبستگی با جنبش توده ای ظفار .
این جنبش که تمایلات مارکسیستی داشت به کمک نیروی ارتش شاه شکست خورد و عمان در حال حاضر رابطه حسنه ای با کشور ایران دارد . حیرت آور اما شعار رفقای هم وطن است (( پیروز باد جبهه توده ای برای رهائی عمان و خلیج عربی ))  بر بالای این باتن . آن هم در زمانی که اعراب خودشان هم خلیج را خلیج فارس می نامیدند .
احزاب و طرفدارانشان از این شیرین کاری ها و حاتم بخشی ها زیاد داشته اند  .

۱۹ آذر ۱۳۹۴

گاز گرفتن دست ولی نعمت

و دو راهی دشوار اسد  
خبرگزاری ایسنا - سرویس : فرهنگی و هنری 
«ظاهرا داعش پس از حملات اخیر پاریس و کالیفرنیا حالت دانش‌آموز شروری را پیدا کرده که به غیر از شکستن شیشه‌های همسایه دو تکه سنگ هم با تیرکمانش به ماتحت معلم‌هایش زده و لاجرم باید کمی تنبیه شود. اما حتی‌المقدور تیرکمانش محفوظ و سالم بماند.»

این بخشی از یادداشت عباس صفاری شاعر و مترجم ایرانی ساکن کالیفرنیاست که حمله تروریستی اخیر در آن‌جا باعث شده از رابطه غرب و داعش بنویسد.
صفاری در این یادداشت با عنوان «گاز گرفتن دست ولی‌نعمت» که در اختیار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، گذاشته، نوشته است:
«سر و کار شعر و دیگر تولیدات هنری حتی در عمیق‌ترین و اندیشمندانه‌ترین فرمش بیش‌تر با عواطف و احساسات است تا عقل و اندیشه. عقل در پروسه خلاقیت است که به نوبه خود بخش ساختاری و عقیدتی ترجیحا ناپیدای اثر را کنترل و هدایت می‌کند.
اما خارج از عوالم پررمز و راز هنر که هم و غم روزانه من و امثال من است سیر حوادثی که طی سال‌های اخیر بخش‌هایی از خاورمیانه را به خاک و خون کشیده به طرز بی‌شرمانه‌ای آن‌قدر واضح و شفاف است که جایی برای عکس‌العمل‌ها و برخوردهای عاطفی و سانتی‌مانتال باقی نمی‌گذارد. این را از این جهت می‌گویم که حملات اخیر تروریستی در پاریس و در سن فرناندوی آمریکا که در مقایسه با جنایات داعش در خاورمیانه در حد یک سیلی هشداردهنده هم نیست، هر بحث و حرف دیگری را از جلسات ادبی و هنری گرفته، تا گردهمایی‌های دوستانه را تحت تاثیر قرار داده و در این سوی دنیا نیز سایه سنگینش را حتا در فضای یک مهمانی ساده می‌توان حس کرد. این همه مرا به یاد مقاله‌ای می‌اندازد که چندین سال پیش مجله تایمز در ارتباط با شکل‌گیری و معرفی داعش منتشر کرده بود.
اوایل جنگ داخلی سوریه بود و مجله تایمز به طرز کم‌سابقه‌ای دو صفحه وسط مجله را اختصاص داده بود به یک تصویر پانورامیک از چهار عضو نقابدار و تا دندان مسلح گروهی که کمتر کسی نام آن را شنیده بود. عکس از زاویه‌ای گرفته شده بود که آن چهار عضو داعش را بزرگ‌تر و قدرتمند نشان بدهد. بیش‌تر شباهت به کلیپی از وسترن‌های سام پکین پا داشت تا تصویر تعدادی مزدور. از مضمون مقاله که مطلب اصلی آن شماره بود، می‌شد حدس زد که کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است و به احتمال زیاد عطش نفت و انرژی نیاز به جنگ جدیدی در خاورمیانه دارد. عنوان مقاله را یادم نمی‌آید، هرچه بود اما هدف از آن معرفی و تبلیغ گروهی بود که هم باید آز آن ترسید و هم حمایتش کرد.
حالا این نازپرورده ددمنش که چندین چاه و پالایشگاه عظیم نفتی را برای ولخرجی جنگی و غیرجنگی در اختیارش گذاشته‌اند نهایتا چه تخم دوزرده‌ای قرار است برای حامیانش بگذارد امری است که اهل سیاست در غرب می‌دانند، اما فعلا لازم نیست شهروندانی که من مالیات‌دهنده را نیز شامل می‌شود در جریان قرار بگیریم.
ظاهرا داعش پس از حملات اخیر پاریس و کالیفرنیا حالت دانش‌آموز شروری را پیدا کرده که به غیر از شکستن شیشه‌های همسایه دو تکه سنگ هم با تیرکمانش به ماتحت معلم‌هایش زده و لاجرم باید کمی تنبیه شود. اما حتی‌المقدور تیرکمانش محفوظ و سالم بماند.
آن‌چه این روزها اسباب سردرگمی و نگرانی مردم است این است که کسی نمی‌داند این حضرات بازی کج‌دار و مریز با داعش را تا کی و تا سقف چه هزینه‌ای قرار است ادامه بدهند. اگر هدف این است که به جبران شکست افتضاح بهار عربی در مسیر منحنی ( ایران، عراق، سوریه و لبنان) یک دولتک مزدور و مزاحم ایجاد کنند که موی دماغ منطقه باشد، فعلا و هنوز دارند فقط بهای سنگینش را بی آن‌که تحقق یافته باشد پرداخت می‌کنند. به غیر از موصل که داعش حضور متزلزلی در آن دارد آن‌طور که نقشه نشان می‌دهد مناطق تحت کنترل‌شان نازک و پراکنده است و مابقی همچنان در دست بشار اسد.
من نه دوست بشار اسد هستم و نه دشمن او. قضاوت او را نیز واگذار می‌کنم به تاریخ و پایان این جنگ. من این چشم‌پزشک را که اصلا قرار نبوده وارد سیاست بشود از همان آغاز جنگی که بر کشورش تحمیل شد سیاست‌مداری دیده‌ام بر سر دوراهی. راه نخست رها کردن مدیریت کشور است و ترک کردن وطن که بلافاصله و بی‌تردید قوی‌ترین گروه که داعش باشد قدرت را به دست خواهد گرفت تا در بهترین فرض تبدیلش کند به یک سومالی، سودان یا لیبی دیگر. و راه دوم این است که با چنگ و دندان و تا آخرین قطره خون بجنگد. اسد اما نه فرار اختیار کرده است، و نه بزدلانه مانند صدام حسین در لانه موش پنهان شده است. او در میدان نبرد مانده است تا سیر حوادث و پایداری نیروها و قدرت‌های وفادار به او سرنوشتش را معلوم کنند. متاسفانه در این جنگ بخشی از مردم سوریه بی آن‌که عاقبت سودان و لیبی را در نظر بگیرند، جانب مهاجمین و تروریست‌هایی را گرفته‌اند که غرب آن‌ها را مسلح کرده است و خرج و برج‌شان نیز بنا به دستور غرب از حساب بادآورده عربستان و قطر پرداخت می‌شود.
حوادث سال‌های اخیر در شمال آفریقا و خاورمیانه نشان داده است که نخستین گروهی که تحت ستم قرار می‌گیرد همین حامیان اولیه‌اند. مردمی که یا از سر ترس و به زور سرنیزه، یا از راه تحریک عقاید مذهبی‌شان و یا به هوای در باغ سبزی که نیروی مهاجم نشان‌شان داده جانب ناحق را گرفته‌اند. در چنین شرایط دشواری است که رئیس یک مملکت به دور از عواطف سطحی و سانتی‌مانتالیزم باید برای حفظ مردم و آتیه سرزمینش تصمیمات دشواری بگیرد. حتا اگر در عرصه عمل منجر به تلف شدن تعدادی از شهروندان غیرنظامی شود که دشمن، چه بسا به عنوان سنگر از آن‌ها استفاده می‌کند. شکی نیست که در چنین شرایط دشواری ساده‌ترین راه که شاعرپسند هم باشد این است که بدون جنگ و خونریزی کشور را بسپاری به دست داعش و چمدان خود و خانواده‌ات را ببندی؛ کاری که اسد و همسرش تا این لحظه حاضر نشده‌اند انجام بدهند.»
انتهای پیام
===================
تصویر ضمیمه : یک فانوس و چهار کلاغ 
چوب نگاره . کار عباس صفاری 
مرکب روغنی روی کاغذ کتانی