شریف شیرزاد
عباس صفاری، شاعر یزدی، که حالا 67 سال دارد
درقیاس با بسیاری از هم نسان و اسلافش خیلی دیر
تن به چاپ مجموع هشعر داد، سال 1991 ، یعنی 1372
و یعنی اینکه در غربت. آن مجموعه «در ملتقای دست و
سیب » نام داشت. بااینکه او از سا لها قبل شعر م یگفت
و با افراد سرشناس بسیاری حشرونشر داشت، برای
عموم چندان شناخته شده نبود، شاید به همین دلیل
که مهاجرت کرده بود. به هرروی، مجموعه دوم شاعر،
«تاریک روشنای حضور 1996( » (، هم در غربت منتشر
شد، تا سال 1381 که نشر «ثالث » مجموعه «دوربین
قدیمی و اشعار دیگر » را چاپ کرد، مجموعه ای که
جایزه دوره سوم شعر «کارنامه » را برد و موجب شهرت
شاعر شد. ازآن پس بود که صفاری کتاب های خود را
یکی پس ازدیگری روانه بازار کرد و به توفیقات بیشتری
دست یافت؛ مثلا «کبریت خیس 1384( » ( برنده جایزه
«کارنامه » شد و «مثل جوهر در آب 1393( » ( برنده
دهمین دوره جایزه شعر «خبرنگاران ». صفاری، جز
کار شاعری، به ترجمه شعر هم اشتغال دارد و اشعاری
از شعرای عرب و هندی و چینی و ژاپنی و ... را به فارسی
برگردانده است. آخرین ترجمه او «عروس چوپان ها »
) 1397 ( نام دارد که منظومه ای سومری است. صفاری
کارهای پراکنده دیگری هم کرده و هنرهای دیگری هم
دارد که البته در جنب شعر و شاعری او رنگ می بازند.
اما آخرین مجموعه شعر او، «پشیمانم کن »، همین
دوسه هفته پیش منتشر شد. «پشیمانم کن » نام یکی
از شعرهای کتاب است که شاید بهترینِ آن ها نباشد، اما
مضمون پررنگ شعرهای صفاری را به خوبی نمایندگی
می کند، «زمان » را. پیش از روشن ساختن این نکته
به ویژگی های اشعار این مجموعه
بپردازیم: شعرهای این مجموعه
مانند شعرهای مجموعه های اخیر
شاعر غالبا روایی اند، روایت هایی
که تداعی در پیش برد آن ها سهم
عمده ای دارد. بسیاری از این
شعرها شعرهایی تصویرگرایانه اند.
صفاری در آغاز کار شاعری متأثر
از پاوند و سنت «ایماژیسم » بوده
و هنوز هم تاحدی هست. تأثیر
هایکوهای ژاپنی را نیز نباید از یاد
برد. برای همین است که گاهی
یک شعر تصویر محض است، مثل «قبل از مهمانی :»
«وقتی حیّ وحاضر/ در چارچوب دست شویی/ هی
پابه پا/ و به ساعت نگاه می کنی/ دستپاچه می شوم
من/ و این تیغ مُرده شوری/ جایی از گونه ام را/ دوباره
می بُرد. » این خصلت تصویری اشعار در تجربیات
شاعر نیز ریشه دارد. صفاری گرافیست بوده و حتی در
دوره ای شعر کانکریت هم منتشر کرده است. زبانی که
او برگزیده زبان محاوره است، زبانی ساده و بی تکلف
در بیان. محاوره نیز بر منطق تداعی استوار است.
خود شاعر جایی گفته که زبان محاوره را برای امکانات
بی شمارش برگرفته است، امکاناتی که از بسیاری شان
هنوز استفاده نکرده اند. شعرهای «پشیمانم کن » هم
از کلمات و اصطلاحات و کنایات فرهنگ عامه بهره
برده اند و هم از لحن زبان متداول دربین توده. صفاری
وسواس بسیار دارد و دیربه دیر تن به چاپ شعر می دهد.
یکی از دلایل این امر حک واصلاح های مکرر اوست.
هدف اصلی از این کار هم نزدیک ترشدن به محاوره
است و روانی هرچه بیشتر شعرها که ظاهرا وزنی ندارند.
اما نباید فکر کرد که صفاری صرفا همان حرف های
روزمره را در اشعارش تکرار م یکند و هر کسی م یتواند پا
جای پای او بگذارد. زبان شعرهای او هم از موسیقی ویژه
و چشمگیری برخوردار است و هم با برخی بازی های
زبانی و نحوی متمایز و ممتاز شده است؛ مثلا در
شعر «پرستش شب پرست »، چنان که از عنوان آن هم
برمی آید، هم آوایی و واج آرایی غوغا می کند: «ساعتی
دقی قتر از دغدغ هی رفتنت/ خود را کنار تخت/ به خواب
زده بود/ و گلی شب پرست/ خیس از شرم و شبنم/ در
دست من می شکفت. » در شعر «ترجیع بند اصوات
سفرکرده ی تهران » نیز زبان که کاملا با محتوا همخوانی
دارد بسیار برجسته است. موسیقی معنوی هم هست،
مثلا در عبارت «قناری های بلبل زبان ». هیچ
بعید نیست در «خدایان آب و آسمان
نیز/ سواحل ناسوری اش را هرگز/ قرنطینه نخواهند
کرد » شاعر «سوریه » و «غرناطه » را هم درنظر گرفته
باشد. حذف نیز در زبان شعری صفاری جایگاهی ممتاز
دارد: نام یکی از شعرها این است: «مثل گلی که به
گلدانش ». یا در «خورشید اگر کارمند خان هی سالمندان
بود » چنین می خوانیم: «خورشید اگر کارمند خانه ی
سالمندان بود/ هیچ ساعتی را کوک نمی کرد/ و زیر
پای برف شیروانی را/ آن قدر سست ]نمی کرد[ که سُر
بخورد/ و سرنگون بشود بر تل برگ های زرد حیاط » و در
شعر « : Apocalypse Now اما به شهادت راویان عهد
عتیق/ و شهرزادی که هزارویک شب/ گلویش زیر تیغ
]بود[ ... ». کلمات و اصطلاحات یزدی هم در شعرهای
او حضور دارند، مثل «صندوقک »، و نیز کلماتی
که یزد را فرایاد می آورند، مثل «کویر « ،» آب انبار ،»
«فهرج . ... »
شعرهای «پشیمانم کن » که غالبا تاریخی پای خود
نمی بینند آینه تاریخ اند و بستری برای سخن گفتن
با میلتون و شکسپیر و حافظ و بودا و اسکندر
و ... . همچنین از اشاره به مسائل روز تهی نیستند، از
بحران های سوریه گرفته تا حملات تروریستی ایران.
به کاربستن کلمات و عباراتی چون «هوش ربا » و «خضر
خجسته پی » تعلق شاعر به سنت شعری ایران را نشان
می دهند و اشاره به پیپینگ تام و ... غور بسیارش در
اساطیر و افسانه های غرب باستان را. صفاری، لابد
براثر زیست طولانی در جهان غرب، مسائل و موضوعات
آن باد را درونی کرده و آن قدر راحت و بی مقدمه از
آن ها سخن می گوید که در «اما/ بیدار که می شوی/
دنیا/ مانند لاک پشت کارکشته ای/ از تو سبقت
گرفته است » به سختی می توان ردپای
زنون، متفکر یونان باستان، را تشخیص
داد. جز آدم های قدیم، موضوعات و
متون گذشته نیز در شعرهای اخیر او
بسیار پررنگ اند. مفاهیم و اصطلاحاتی
فلسفی چون «حادث » و «جوهر »
جابه جا در اشعار او خودنمایی می کنند
و همچنین ارجاعاتی به متون ادبی
غربی ها. اما آنچه بیش از همه شعر
صفاری را مایه ور می سازد اشارات او به
داستان ها و مفاهیم کتب مقدس است،
از «قرآن » گرفته تا «عهد عتیق ». همین
ارجاعات، حتی در عنوان اشعار، است که پاورقی های
توضیحی را لازم می آورد )البته معلوم نیست چرا برای
کلمات و عباراتی چون «اُسیریس » و «آرماگدون » و
«جلجتا « » دریاچه قو » و «رکسانا » هیچ توضیحی نیامده
است(. اشارات او به مفاهیم متون مقدس گاهی بسیار
پوشیده و ظریف است. صفاری آن قدر در این مفاهیم
تعمق کرده که حتی از جزئی ترین روایات دینی نیز
در اشعار او نشانه هایی می توان یافت. در شعر او گاه
پیش می آید که روایات مختلف درهم می آمیزند، مثلا
آنجا که «سیب » و «گندم » را درکنار هم می آورد. البته
این تأثیرپذیرفتن از متون مقدس در سطح محتوا باقی
م یماند و به زبان نم یرسد؛ نم یشود گفت زبان صفاری
از زبان متون مقدس تأثیر پذیرفته است. بخش های
که به جمات قصار پهلو می زنند ربطی به جملات
باشکوه متون مقدس ندارند، مثل اینکه «گناهی که
نیاز به توبه نداشته باشد/ عین ثواب است » یا «فرار/
از سر تنهایی که باشد/ انتقال تنهایی ست/ از مکانی
به مکان دیگر .»
همه این مسائل شعر او را به گذشته پیوند می دهند،
صورتی از «زمان ». نوعی دریغ بر گذشته ازدست رفته
بر تمام شعرهای صفاری سایه افکنده است، گذشته ای
که فقط در خواب ها می توان به آن برگشت، گذشته ای
که صفاری آن را ازطریق گفت وگو با گذشتگان به حال
می آورد، به عصر پلاستیک که جهان غرب آن را آغازیده
است. شعرهایی مثل «نوستالژی » یا «بازار کرمان » یا
«خواب انار » یا «ذکر دختران ب یب یصولت در گذر زمان »
یا «تیم فوتبال فَهرج » یا «رهگذر محله ای قدیمی »
مبتنی بر یادآوری و نوستالژی هستند. گویی صفاری
در زمان حال گم شده است و دربه در دنبال اصلش
می گردد. در این وضعیت، او عشق را تنها گریزگاه
می بیند، گرچه رسیدن به آن دشوار باشد. بااین حال،
شعرهای صفاری هرگز احساساتی نمی شوند
درقیاس با بسیاری از هم نسان و اسلافش خیلی دیر
تن به چاپ مجموع هشعر داد، سال 1991 ، یعنی 1372
و یعنی اینکه در غربت. آن مجموعه «در ملتقای دست و
سیب » نام داشت. بااینکه او از سا لها قبل شعر م یگفت
و با افراد سرشناس بسیاری حشرونشر داشت، برای
عموم چندان شناخته شده نبود، شاید به همین دلیل
که مهاجرت کرده بود. به هرروی، مجموعه دوم شاعر،
«تاریک روشنای حضور 1996( » (، هم در غربت منتشر
شد، تا سال 1381 که نشر «ثالث » مجموعه «دوربین
قدیمی و اشعار دیگر » را چاپ کرد، مجموعه ای که
جایزه دوره سوم شعر «کارنامه » را برد و موجب شهرت
شاعر شد. ازآن پس بود که صفاری کتاب های خود را
یکی پس ازدیگری روانه بازار کرد و به توفیقات بیشتری
دست یافت؛ مثلا «کبریت خیس 1384( » ( برنده جایزه
«کارنامه » شد و «مثل جوهر در آب 1393( » ( برنده
دهمین دوره جایزه شعر «خبرنگاران ». صفاری، جز
کار شاعری، به ترجمه شعر هم اشتغال دارد و اشعاری
از شعرای عرب و هندی و چینی و ژاپنی و ... را به فارسی
برگردانده است. آخرین ترجمه او «عروس چوپان ها »
) 1397 ( نام دارد که منظومه ای سومری است. صفاری
کارهای پراکنده دیگری هم کرده و هنرهای دیگری هم
دارد که البته در جنب شعر و شاعری او رنگ می بازند.
اما آخرین مجموعه شعر او، «پشیمانم کن »، همین
دوسه هفته پیش منتشر شد. «پشیمانم کن » نام یکی
از شعرهای کتاب است که شاید بهترینِ آن ها نباشد، اما
مضمون پررنگ شعرهای صفاری را به خوبی نمایندگی
می کند، «زمان » را. پیش از روشن ساختن این نکته
به ویژگی های اشعار این مجموعه
بپردازیم: شعرهای این مجموعه
مانند شعرهای مجموعه های اخیر
شاعر غالبا روایی اند، روایت هایی
که تداعی در پیش برد آن ها سهم
عمده ای دارد. بسیاری از این
شعرها شعرهایی تصویرگرایانه اند.
صفاری در آغاز کار شاعری متأثر
از پاوند و سنت «ایماژیسم » بوده
و هنوز هم تاحدی هست. تأثیر
هایکوهای ژاپنی را نیز نباید از یاد
برد. برای همین است که گاهی
یک شعر تصویر محض است، مثل «قبل از مهمانی :»
«وقتی حیّ وحاضر/ در چارچوب دست شویی/ هی
پابه پا/ و به ساعت نگاه می کنی/ دستپاچه می شوم
من/ و این تیغ مُرده شوری/ جایی از گونه ام را/ دوباره
می بُرد. » این خصلت تصویری اشعار در تجربیات
شاعر نیز ریشه دارد. صفاری گرافیست بوده و حتی در
دوره ای شعر کانکریت هم منتشر کرده است. زبانی که
او برگزیده زبان محاوره است، زبانی ساده و بی تکلف
در بیان. محاوره نیز بر منطق تداعی استوار است.
خود شاعر جایی گفته که زبان محاوره را برای امکانات
بی شمارش برگرفته است، امکاناتی که از بسیاری شان
هنوز استفاده نکرده اند. شعرهای «پشیمانم کن » هم
از کلمات و اصطلاحات و کنایات فرهنگ عامه بهره
برده اند و هم از لحن زبان متداول دربین توده. صفاری
وسواس بسیار دارد و دیربه دیر تن به چاپ شعر می دهد.
یکی از دلایل این امر حک واصلاح های مکرر اوست.
هدف اصلی از این کار هم نزدیک ترشدن به محاوره
است و روانی هرچه بیشتر شعرها که ظاهرا وزنی ندارند.
اما نباید فکر کرد که صفاری صرفا همان حرف های
روزمره را در اشعارش تکرار م یکند و هر کسی م یتواند پا
جای پای او بگذارد. زبان شعرهای او هم از موسیقی ویژه
و چشمگیری برخوردار است و هم با برخی بازی های
زبانی و نحوی متمایز و ممتاز شده است؛ مثلا در
شعر «پرستش شب پرست »، چنان که از عنوان آن هم
برمی آید، هم آوایی و واج آرایی غوغا می کند: «ساعتی
دقی قتر از دغدغ هی رفتنت/ خود را کنار تخت/ به خواب
زده بود/ و گلی شب پرست/ خیس از شرم و شبنم/ در
دست من می شکفت. » در شعر «ترجیع بند اصوات
سفرکرده ی تهران » نیز زبان که کاملا با محتوا همخوانی
دارد بسیار برجسته است. موسیقی معنوی هم هست،
مثلا در عبارت «قناری های بلبل زبان ». هیچ
بعید نیست در «خدایان آب و آسمان
نیز/ سواحل ناسوری اش را هرگز/ قرنطینه نخواهند
کرد » شاعر «سوریه » و «غرناطه » را هم درنظر گرفته
باشد. حذف نیز در زبان شعری صفاری جایگاهی ممتاز
دارد: نام یکی از شعرها این است: «مثل گلی که به
گلدانش ». یا در «خورشید اگر کارمند خان هی سالمندان
بود » چنین می خوانیم: «خورشید اگر کارمند خانه ی
سالمندان بود/ هیچ ساعتی را کوک نمی کرد/ و زیر
پای برف شیروانی را/ آن قدر سست ]نمی کرد[ که سُر
بخورد/ و سرنگون بشود بر تل برگ های زرد حیاط » و در
شعر « : Apocalypse Now اما به شهادت راویان عهد
عتیق/ و شهرزادی که هزارویک شب/ گلویش زیر تیغ
]بود[ ... ». کلمات و اصطلاحات یزدی هم در شعرهای
او حضور دارند، مثل «صندوقک »، و نیز کلماتی
که یزد را فرایاد می آورند، مثل «کویر « ،» آب انبار ،»
«فهرج . ... »
شعرهای «پشیمانم کن » که غالبا تاریخی پای خود
نمی بینند آینه تاریخ اند و بستری برای سخن گفتن
با میلتون و شکسپیر و حافظ و بودا و اسکندر
و ... . همچنین از اشاره به مسائل روز تهی نیستند، از
بحران های سوریه گرفته تا حملات تروریستی ایران.
به کاربستن کلمات و عباراتی چون «هوش ربا » و «خضر
خجسته پی » تعلق شاعر به سنت شعری ایران را نشان
می دهند و اشاره به پیپینگ تام و ... غور بسیارش در
اساطیر و افسانه های غرب باستان را. صفاری، لابد
براثر زیست طولانی در جهان غرب، مسائل و موضوعات
آن باد را درونی کرده و آن قدر راحت و بی مقدمه از
آن ها سخن می گوید که در «اما/ بیدار که می شوی/
دنیا/ مانند لاک پشت کارکشته ای/ از تو سبقت
گرفته است » به سختی می توان ردپای
زنون، متفکر یونان باستان، را تشخیص
داد. جز آدم های قدیم، موضوعات و
متون گذشته نیز در شعرهای اخیر او
بسیار پررنگ اند. مفاهیم و اصطلاحاتی
فلسفی چون «حادث » و «جوهر »
جابه جا در اشعار او خودنمایی می کنند
و همچنین ارجاعاتی به متون ادبی
غربی ها. اما آنچه بیش از همه شعر
صفاری را مایه ور می سازد اشارات او به
داستان ها و مفاهیم کتب مقدس است،
از «قرآن » گرفته تا «عهد عتیق ». همین
ارجاعات، حتی در عنوان اشعار، است که پاورقی های
توضیحی را لازم می آورد )البته معلوم نیست چرا برای
کلمات و عباراتی چون «اُسیریس » و «آرماگدون » و
«جلجتا « » دریاچه قو » و «رکسانا » هیچ توضیحی نیامده
است(. اشارات او به مفاهیم متون مقدس گاهی بسیار
پوشیده و ظریف است. صفاری آن قدر در این مفاهیم
تعمق کرده که حتی از جزئی ترین روایات دینی نیز
در اشعار او نشانه هایی می توان یافت. در شعر او گاه
پیش می آید که روایات مختلف درهم می آمیزند، مثلا
آنجا که «سیب » و «گندم » را درکنار هم می آورد. البته
این تأثیرپذیرفتن از متون مقدس در سطح محتوا باقی
م یماند و به زبان نم یرسد؛ نم یشود گفت زبان صفاری
از زبان متون مقدس تأثیر پذیرفته است. بخش های
که به جمات قصار پهلو می زنند ربطی به جملات
باشکوه متون مقدس ندارند، مثل اینکه «گناهی که
نیاز به توبه نداشته باشد/ عین ثواب است » یا «فرار/
از سر تنهایی که باشد/ انتقال تنهایی ست/ از مکانی
به مکان دیگر .»
همه این مسائل شعر او را به گذشته پیوند می دهند،
صورتی از «زمان ». نوعی دریغ بر گذشته ازدست رفته
بر تمام شعرهای صفاری سایه افکنده است، گذشته ای
که فقط در خواب ها می توان به آن برگشت، گذشته ای
که صفاری آن را ازطریق گفت وگو با گذشتگان به حال
می آورد، به عصر پلاستیک که جهان غرب آن را آغازیده
است. شعرهایی مثل «نوستالژی » یا «بازار کرمان » یا
«خواب انار » یا «ذکر دختران ب یب یصولت در گذر زمان »
یا «تیم فوتبال فَهرج » یا «رهگذر محله ای قدیمی »
مبتنی بر یادآوری و نوستالژی هستند. گویی صفاری
در زمان حال گم شده است و دربه در دنبال اصلش
می گردد. در این وضعیت، او عشق را تنها گریزگاه
می بیند، گرچه رسیدن به آن دشوار باشد. بااین حال،
شعرهای صفاری هرگز احساساتی نمی شوند
.