۲۳ آذر ۱۳۹۷

عطر گریبان

گزارش سایت الف از انتشار پشیمانم کن
=======================
«پشیمانم کن»، عباس صفاری؛ نشر چشمه
عطرهایی که بوی گریبان تو را نمی‌دادند!
آرش محسنی، ۱۷ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۴۷
3970917104

در شعرهای صفاری همیشه ارجاعاتی به اسطوره، پدیده‌های جهان مدرن، اشخاص، کتاب‌ها و اتفاقات هست. این مسئله شعر او را پر از جزئیات معناشناسانه می‌کند و قابلیت ترجمه‌پذیر بودن شعر او نیز در کنار این مشخصه کمک می‌کند تا او شاعری جهان‌وطنی باشد

«پشیمانم کن»
نویسنده: عباس صفاری
ناشر: چشمه؛ چاپ اول ۱۳۹۷
۱۵۶ صفحه، ۱۸۰۰۰ تومان
****

عباس صفاری بی‌نیاز از معرفی می‌رسد، او حالا جزو چهره‌های مطرح و پیشکسوت در دنیای شعر امروز ایران محسوب می‌شود، این درحالی است که او در اغلب سالهای اخیر دور از ایران بوده است. به هر روی موفقیت دفترهای «دوربین قدیمی» و «کبریت خیس» و اقبال آن دو مجموعه نزد خوانندگان شعر معاصر عباس صفاری را به یکی از چهره‌های مهم شعر فارسی در دو دهه‌ی اخیر تبدیل کرد. خواننده‌ی گرفتار در تارهای به هم‌تنیده‌ی روزمرگی و زندگی پر رفت و آمد شهری به آسانی توانست با زبان ساده و کم‌پیرایه و تصاویر شعری صفاری ارتباط برقرار کند و چهره‌ی خسته‌ و دودآلود خودش را در هرکدام از آن‌ها ببیند.
«پشیمانم کن» هشتمین دفتر شعر عباس صفاری که در سری کتابهای «جهان تازه‌ی شعر» نشر چشمه منتشر شده تازه‌ترین دفتر شعر اوست که حاصل گرد آمدن ۶۹ شعر از این شاعر نام آشناست که اگرچه تاریخ سرودن شعرها در کتاب مشخص نشده است، اما می‌توان حدس زد که تاریخ سرایش آن‌ها به بعد از سال ۹۵ به بر‌می‌گردد. روی جلدِ «پشیمانم کن» مزین شده به تصویری از «گرتا گاربو» ستاره‌ی پرآوازه‌ی سینمای صامت آمده است. گاربو که پس از فیلم «زن دوچهره» ساخته‌ی جرج کیوکر وداعی بسیار زودهنگام با دنیای سینما داشت و جمله‌ی معروف او در همین فیلم (بعد از جنگ خیلی چیزا عوض شده و دنیا یه سری چیزای جدید می‌خواد) به مثالی برای خداحافظی با جهان پیش از ظهور مدرنیسم تبدیل شده است. گرتا گاربو چون بسیاری از بازیگران سینمای صامت با پوست‌انداختن سینما و زبان باز کردنش چون اقبال و محبوبیت خود را ازدست‌رفته دیدند، به انزوا و گوشه‌گیری روی آوردند و گرتا جدای از این‌که در اصل زنی زیبا و مردم‌گریز بود نگذاشت کسی زوال زیبایی‌اش را ببیند و روزگار به تنهایی گذراند. شان حضور گاربو بر روی جلد کتاب به خاطر شعر «گاربو در منهتن» تصویر را روی جلد آورده است:
سنگی مدور و خوش‌تراش
رها از دست سریع سرنوشت
سطح آرام برکه‌ای خواب‌آلوده را
جست‌وخیزکنان می‌آشوبد
و دور می‌شود
در هر تماس
بر سطح آب
نقطه‌ای می‌گذارد
در مرکز دوایری تو در تو
که در قفای او
تکثیر می‌شوند
بالرینی است
در آخرین اجرای دریاچه‌ی قو
که ترک می‌کند صحنه را
آخرین دایره اما
دهان گرسنه‌ی مرگ است
و سنگ زیبا
در شکم تاریک برکه
به گل می‌نشیند
(ص۹۴)
سنگی خوش‌تراش که با پرتاب دستی روی سطح برکه می‌لغزد و چون بالرینی در آخرین اجرا زیباترین رقصش را به نمایش می‌گذارد، استعاره‌ای است از زندگی اسرارآمیز گاربو که در تمام زندگی‌اش درخشیده، اما به ناگاه حوصله‌ی روزگار را برای تحمل حضورش تنگ دیده و تن به فرو رفتن در اعماق داده است.
گرتا گاربو روی جلد پشیمانم کن با آن‌که ابروهای بسیار نازک کلاسیک و آرایشی از مد افتاده دارد، اما انگار زنی امروزی است که شعرهای کتاب برای او سروده شده است. استفاده صفاری از گاربو هم می تواند ارجاعی برخوردار از باری نوستالژیک برای این شعر باشد و هم استفاده‌ای بینامتنی از شمایل گاربو در جهان سینما که به ساحت شعر درآمده است. عنوان کتاب در تلاقی با نگاه اندوهناک او این احساس را در مخاطب تشدید می‌کند و او را وا می‌دارد تا به دنبال گوینده‌ی جمله‌ در شعرهای کتاب بگردد. پشیمانم نکن عنوان یکی از شعرهای بلند مجموعه است که می‌توان آن را شعر اصلی کتاب نامید:
نقطه‌ی پایان را
بر این کسالت صعب‌العلاج
تو باید بگذاری
و باندهای این انزوای مومیایی‌شده را
تو باید باز کنی
اعتیادهای تاریک
و دیگر دشمنان قسم‌خورده‌ام را
تو باید از دور و برم
تار و مار کنی
حتا در اوقاتی که پرنده نیستم
تو باید از این قفس بی‌آینه پروازم دهی
پشیمانم کن
از خواب و خیالاتی که دربست
در طواف تو نبوده‌اند
پشیمانم کن
از تمام عطرهایی
که بوی گریبان تو را نمی‌داده‌اند…
صفاری شاعر اسطوره‌هایی است که در شهرهای امروزی سرگردانی می‌کشند. در شعرهای او اغلب ارجاعاتی به اساطیر یونان و بین‌النهرین هست. انگار او مصر است تا همیشه به خواننده‌اش یادآوری کند که انسان امروز اگرچه موجودی معمولی و زمینی است اما تبار از اساطیر دارد. در شعری به نام «نوروز دموزی» به یکی از اساطیر بین‌النهرین به نام دموزی اشاره می‌کند که در روزهای آخر اسفند از جهان زیرین باز می‌گردد. در این جابه‌جایی قدرت، تخت سلطنت چند رویز خالی می‌ماند که در آن چند روز مردم جایز‌الخطا یا جایزالگناه هستند. می‌نویسد:
در این شب جایزالگناه
و در این دقایقی که بی‌وقفه
دارد به تحویل سال
نزدیک می‌شود
و در این لحظه که از ملکوت اعلا
هیچ ناظری بالای سرمان نیست
بیا پای‌مان را
از گلیم تنگی که برای‌مان بافته‌اند
فراتر بگذاریم
ما دونفر هیچ‌کاره را
اصلا چه‌کار
به کائنات و کار جهان
این پنجره‌ی نامحرم را
می‌توانیم به فتوای عقل سلیم ببندیم
و بازگردیم به آن لحظه‌ی پرتنش در بهشت
و نخستین‌باری که دهان‌مان
طعم آتش را
در بوسه‌های آغشته به عظر سیب و گندم
تجربه کردند… (ص۲۵)
در شعرهای صفاری همیشه ارجاعاتی به اسطوره، پدیده‌های جهان مدرن، اشخاص، کتاب‌ها و اتفاقات هست. این مسئله شعر او را پر از جزئیات معناشناسانه می‌کند و قابلیت ترجمه‌پذیر بودن شعر او نیز در کنار این مشخصه کمک می‌کند تا او شاعری جهان‌وطنی باشد. در شعری به نام «Apocalypse Now» می‌نویسد:
نمی‌دانم میلتون
در کدام گوشه‌ی پنهان
و از یادرفته‌ی دنیا
دنبال بهشت گم‌شده‌اش می‌گشت
اما به شهادت راویان عهد عتیق
و شهرزادی که هزار و یک شب
گلویش زیر تیغ
بهشت موعود
باید جایی باشد
از بحرین و حوالی بین‌النهرین
تا اورشلیم بدون حصار… (ص ۷۵)
صفاری شاعری است که به پدیده‌ها نگاه اسطوره‌ای و در عین حال مدرن دارد اما گذشته برایش رنگی ایرانی دارد. در شعر «بازار کرمان» او یاد گذشته و حسرت بر زندگی زلال گذشته موج می‌زند:
پلاستیک بی‌بروبرگرد
جنگ را برده بود