۲۶ آذر ۱۳۹۷

گفتگو با مجله همشهری جوان به مناسبت انتشار ( مثل خواب دم صبح )

همشهری جوان / سید فرزام حسینی
آقای صفاری، هنوز تصمیم نگرفتید برای زندگی، به ایران بیایید؟ به آمریکا عادت کرده‌اید یا زندگی در ایران برای‌تان دشوار است؟

-         ما یک بار اواخر دوران جنگ و پیش از آن که دخترم به دبستان برود آمدیم ایران به امیدی که مدرسه ای دو زبانه برای او بیابیم و ماندگار شویم . اما جریان امور آن طور که می پنداشتیم بر وفق مراد نبود . به بهت و حیرت دوست و آشنا هم زیاد مواجه می شدیم که می پرسیدند همه می خواهند بروند ، شما می خواهید بر گردید . آمریکا هرگز کعبه آمال من نبوده است . یک بار هم خیز برداشتیم برویم بارسلون که به جهاتی امکان پذیر نبود و نهایتا به همین شهر و خیابان تن دادیم . زندگی در حد کافی خودش مشکل هست . به همین جهت آدمی همواره تلاش می کند مشکلات جانبی را که محل زندگی نیز از آن جمله است کاهش بدهد. من دو سوم از عمرم را خارج از کشور بوده ام . با این وجود هنوز شهروند هیچ کشوری نشده ام به این امید که روزی بر می گردم .



شما با توجه به سن‌وسال‌تان، کار شاعری را دیر آغاز کردید، البته این‌طور بگوییم بهتر است که شعرهای‌تان را دیر منتشر کردید، تقریبا در میان‌سالی،‌ با این‌همه مورد اقبال گسترده‌ای قرار گرفتید و کارِ شاعری‌تان امتداد پیدا کرد و به صورت حرفه‌ای کتاب منتشر کردید، منتقدان بسیاری درباره علل موفقیت شعرهای شما نوشته‌اند، اما اگر خودتان قرار باشد درباره آثارتان نظر بدهید، علت این استقبال را چه می‌دانید؟

اگر فعالیت های پراکنده و غالبا تفننی دوران نوجوانی  را نیز در نظر داشته باشیم باید بگویم من با یک وقفه بیست ساله مجددا به عالم شعر باز گشتم و کتاب منتشر کردم . از شما چه پنهان استقبال خوانندگان از این کتاب ها برای خودم  نیز تا حدودی غافلگیر کننده بود به این علت که به غیر از یک شعر کوتاه که آقای بابا چاهی از من در آدینه چاپ کرد هیچکدام از اشعاری را که برای نشریات آن دوره فرستاده بودم چاپ نکردند . اما در پاسخ به سئوال شما باید بگویم همسو بودن با تحولات ادبی داخل کشور با چاشنی یک فضای غربی که حالتی اگزوتیک به بعضی از اشعار مورد نظر داده در استقبال از آنها بی تاثیر نبوده است . گوش سپردن به توصیه نیما و روی آوردن به زبان طبیعی نیز عامل دیگری است که بحث دیگری دارد .



برای اغلب شاعرانِ ما، همیشه حواشی وجود داشته است، این حواشی گاه مربوط به کار شعری‌شان و جنس آن بوده و یا زندگی شخصی‌شان. از مورد دوم می‌گذریم، اما کمترین شاعر سرشناسی را به‌یاد می‌آوریم که پیرامون کار و نوع شعرش، مناقشه‌ای برپا نشده باشد، شعر در این سرزمین همیشه محلِ نزاع بوده، اما این اتفاق برای شما و شعرتان نیفتاده، فکر می‌کنید چرا؟

-         آمریکائی ها اصطلاحی دارند که می گوید ( خبر بد هم خوب است ) به این معنی که به هر قیمتی باید همواره در رسانه ها حضور داشت . با چنین رویکردی اگر حاشیه ای هم وجود نداشته باشد خودشان به وجود می آورند . برای من نیز مورد و بهانه ای که بخواهم پیرامون آن حاشیه و مناقشه ای ایجاد کنم هر از گاه دست می دهد. اما شخصا علاقه ای به این امور ندارم و گمان می کنم در همین روال عادی و بی حاشیه اش به حد کافی و چه بسا بیش از آن چه استحقاقش را داشته باشم در رسانه ها مطرح بوده و حضور داشته ام . البته مواردی هم بوده است مثل دزدیدن از کتاب کبریت خیس و به صحنه بردن آن در تئاتر شهر که چاره ای جز اعتراض و افشای آن نداشتم . 

تاکنون از شما دو گزیده‌ شعر منتشر شده است، یکی در نشر مروارید و یکی در نشر ثالث –مثل خواب دم صبح- خودتان در گزینش این دو مجموعه، چه تفاوت‌هایی را من نظر داشتید؟ اصلا وقتی به گزینش بین آثارتان می‌رسید، چه مسائلی را لحاظ می‌کنید و چگونه شعری کنار گذاشته می‌شود و شعری انتخاب می‌شود؟

-         کار روی گزینه اول راحت است و دست و بال شاعر باز برای انتخاب . طبیعی است که شاعر سعی می کند بهترین اشعارش را برای گزینه انتخاب کند و همچنین اشعاری که خبر دارد مورد استقبال خواننده بوده اند . در این مورد دوم اما از طریق تجدید چاپ ها و اشعاری که در فیس بوک و اینستا گرام منتشر می شود پی برده ام که اکثریت خوانندگان عاشقانه ها را ترجیح می دهند . من هم شعر عاشقانه به معنی عام و رایج آن خیلی کم نوشته ام . با این وجود سعی می کنم تعدادی از اشعاری را که مورد پسند آن گروه از خوانندگان بوده است در مجموعه بگنجانم .

-         انتخاب برای گزینه دوم اما قدری دشوار تر بود چون تلاش کردم از میان اشعاری انتخاب کنم که در گزینه اول نیامده بود . روی هم رفته اما روش و نظم خاصی را دنبال نمی کنم غیر از آن که غالبا اشعار بلند یا دشوار را در ابتدای گزینه می گنجانم و پیش از آن که خواننده خسته شود .



اخیرا از شما مجموعه‌داستانی هم منتشر شد تحت‌عنوان ملاقات در سندیکای مومیاگران، ما با عباس صفاری داستان‌نویس پیشتر آشنایی نداشتیم، شخصا البته یکی دو داستان از شما به صورت پراکنده در نشریات خوانده بودم، داستانِ این داستان‌ها چیست؟ همیشه داستان می‌نوشتید و تازه منتشر شده؟ داستان‌نویسی را هم ادامه خواهید داد؟

نوشتن داستان را تقریبا ده سال پیش شروع کردم . اما به ندرت آنها را به چاپ سپرده بودم . یکی از آنها را با اسم مستعار در مجله عصر پنج شنبه چاپ کردم . در کلاغنامه خودم نیز به اسم مستعار داستان دارم . اما آنچه در مجموعه ( ملاقات در سندیکای مومیاگران ) چاپ شده تلفیقی است از تخیل محض و خاطره . شاید بشود تعریف ( نیمه بیوگرافیکال ) را برای بیشتر داستانهای آن به کار برد . مثلا مادربزرگ داستان مادر بزرگ خودم است یا پلنگ سگ گله ای بود که تعلق به عموی مادری ام داشت .

پای تخیل اما وقتی به میدان می آید که این روایات در شهرهای مختلف تمدن گمشده ( نوبیا ) در ریگزارهای سودان به وقوع می پیونند . در مورد ادامه داستان نویسی با نظر به پروژه های دیگری که برای ترجمه دارم هنوز تصمیمی نگرفته ام .  



در سال‌های اخیر، اقبال مخاطب به شعر در ایران روزبه‌روز کمتر و کمتر می‌شود، دیگر حتی شاعرانِ شناخته‌شده هم، نسبت به قبل، آثارشان کمتر به فروش می‌رود، شما علت این مسئله را چه می‌دانید؟ چه چیز یا چیزهایی سبب شده تا مردمی که شعر همیشه جزئی از فرهنگ‌شان بوده، حالا با شاعران‌شان احساس بیگانگی کنند؟

بسیاری از شاهکارهای شعر جهان در قرن بیستم تولید شده . شاید اغراق نباشد اگر بگویم تولیدات شعری قرنهای نوزده و بیست از نظر کمی و کیفی همسنگ کُل آثاری است که پیش از آن تولید شده . قرن بیستم اما قرن فاصله گرفتن مردم از شعر نیز بوده است . این معضل فرهنگی اول از کشورهای صنعتی غرب شروع شد و حالا به مرور دارد وارد فرهنگ های دیگر و از جمله ایران می شود .

تفریح و سرگرمی یکی از نیازهای مبرم جوامع کوزموپولیتان و صنعتی است . ساعات غالبا طاقت فرسای کار و رسیدگی به دیگر امور زندگی وقت بسیار کمی برای مردم چنین جوامعی باقی می گذارد که غالبا ترجیح می دهند آن را به تماشای ورزش ، فیلم و گوش سپردن به موسیقی اختصاص بدهند . ما باید بپذیریم که شعر مدیوم چندان سرگرم کننده ای نیست . به گمان من شعر به مرور زمان تبدیل به هنری خواهد شد برای الیت جامعه .  



شما خودتان شعر امروز ایران را دنبال می‌کنید؟ آثار کدام شاعران را می‌پسندید؟ و یا چه ویژگی‌هایی در شعر امروز جوانان را دوست دارید و چه مسائلی با ذائقه‌ی شما جور نیست؟

چند سالی است که ارتباط من با شعر داخل کشور محدود شده است به آنچه از طریق سایت ها و وبلاگ های نشریات به دستم می رسد یا کتابهائی که در سفر به تهران تهیه می کنم . سعی دارم در حد توانم پی گیر باشم . کثرت دفترهایی که هرساله منتشر می شود گذشته از محتوای خوب یا بدشان امیدوار کننده است . جسارت ها و خطر کردن های بخش جستجوگر و آوانگارد را می پسندم . چیزی که به هیچ وجه توی کتم نمی رود دروغ گوئی است . در مورد شاعران تازه کار و جوان شاید بشود این طور توجیهش کرد که هنوز یاد نگرفته اند چگونه راست بگویند یا زبانی را که مناسب بیان حقیقت باشد هنوز نیافته اند . اما شاعران تثبیت شده و سابقه دار عذر موجهی ندارند و دروغ های شعرشان به شدت برایم آزار دهنده است .  



جایزه شعر شاملو، در حال حاضر یکی از مهم‌ترین مسائل خبری جامعه‌ی شعر ایران است، با توجه به دوره‌های قبلش، نظرتان درباره‌ی این جایزه چیست؟

جوایز ادبی به ویژه در کشورهائی با تیراژ اندک کتاب لازم و ضروری است . متاسفانه اما تداوم جوایز غیر دولتی وقتی هیچ نهادی از آن پشتیبانی نکند چندان تضمین شده نیست . امیدوارم جایزه شاملو به سرنوشت جوایزی که طی این سالها آمده و رفته اند دچار نشود . از چند و چون این جایزه اما من اطلاع زیادی ندارم . فقط می دانم بخش جوان و آوانگارد شعر به انتخاب هیئت داوران معترض بوده اند . مشکل به گمان من اما بیش از آن که هیئت داوران این یا آن جایزه باشد تعداد اندک این جوایز است و حکایت یک مویز و چهل قلندر . چاره کار جوایز جدیدی است که بتواند پاسخگوی سلیقه های متفاوت باشد .



این روزها مشغول چه کاری هستید؟ چه می‌خوانید؟ چه کتاب‌هایی در دست چاپ دارید؟

یک مجموعه شعر در دست چاپ دارم با عنوان ( پشیمانم کن ) که احتمالا همین روزها از طریق نشر چشمه منتشر می شود . مجموعه دیگری نیز دارم شامل صد و یک شعر که ساختاری کاملا متفاوت از آنچه تا کنون نوشته ام دارد . اما هنوز آن را به ناشر نسپرده ام . .