از خیابان می گذشت
و من
سر بر بالشتی مشترک
آنقدر بیدار بودم
که صدای ترک خوردن پوستت را
به وضوح می شنیدم
* * *
نوری به تناوب
از گوشه پنجره می تابید
و مانند چراغی دریائی
از رویمان رد می شد
* * *
ساعتی دقیق تر از دغدغه رفتنت
خود را کنار تخت
به خواب زده بود
و گلی شب پرست
خیس از شرم و شبنم
در دست من می شکفت .
===============
تصویر : با گربه و کتاب
چوب نگاره کار عباس صفاری
مرکب روغنی روی کاغذ پالپ
12 اینچ در 15