۵ تیر ۱۳۹۴

آخرین رقص ملکه شوربختی





پرتره یک تراژدی کوئین
==================
اصطلاح ( تراژدی کوئین ) را غالبا در توصیف زنی به کار می برند که دنیا هرگز به کامش نبوده و زندگی محنت باری داشته است . مترادف فارسی اش چیزی است در حد ( ملکه شوربختی )
این صفت را شاید بتوان در مورد بسیاری از زنان شبه قاره هند به کار برد . اما عوام در اوج شوربختی هم که باشند قابلیت عنوان ملکه را ندارند . عناوین اشرافی حتا پای فلاکت هم که در میان باشد برازنده خواص است و بس !
چهل و چند سال پس از مرگ ( ماه جبین بانو ) معروف به مینا کوماری ، هنوز هنرپیشه دیگری نیامده است که بتواند در شوربختی جانشین او شود و این نیم تاج سیاه را چه بر پرده سینما و چه در عرصه زندگی شخصی  از سر او برباید .
پدر و مادرش هر دو مسلمان شیعه و هنرپیشه سیاهی لشکر بودند . ماه جبین به دنیا که می آید بی درنگ سپرده می شود به یتیم خانه . اما روز بعد پشیمان می شوند و او را پس می گیرند . از هفت سالگی می رود جلوی دوربین و می شود نان آور خانواده . از درس و مدرسه خبری نیست . به مرور زمان اما شروع می کند به خود آموزی . به شعر و ادب روی می اورد و غزلسرا می شود . غزل های او به زبان اردو پر شور و استوار و بیانگر تنهائی و سرگشتگی اوست . دوران کودکی اش در استودیوی فیلمبرداری به پایان می رسد و در آغاز جوانی با نام مینا کوماری و درخشش در چند فیلم پرفروش تبدیل به یکی از ستاره های پولساز بالیوود می شود .
در اوج شهرت با کمال امروئی ( کارگردان ) ازدواج می کند . به بیماری اینسامنیا ( بی خوابی ) که پی آمد افسردگی حاد اوست مبتلا می شود . به الکل پناه می برد . مشروب محبوبش اما برندی است که بیش از هر مشروب دیگری به کبد صدمه می زند . ترکیب ( برندی و مرگ ) را به گمانم اول بار گارسیا لورکا به کار برده باشد . ترکیبی که در حکم زنگ خطری است برای معتادان .
دکترش به او تذکر می دهد که اگر برندی را ترک نکند سرطان کبد خواهد گرفت .در این گیر و دار امروئی طلاقش می دهد . پس از طلاق در غزلی خطاب به امروئی به غیر از مهریه ، جوانی و شادابی تباه شده اش را نیز طلب می کند . در تنهائی با الکل می جنگد و نهایتا مغلوب می شود . سرطان کبد همانطور که انتظارش را می کشید گریبانش را می گیرد و در اوج شهرت کارش را یکسره می کند .
فیلم ( پاکیزه ) که در شمار شاهکارهای سینمای تجاری هند محسوب می شود سرنوشت دردناک یک مادر و دختر کورتیزان ( رقاصه اشرافی ) است که هر دو نقش را مینا کوماری به عهده دارد . کارگردان کمال امروئی است . اما با طلاق دادن مینا کماری فیلم برداری متوقف می شود . چند سال بعد وقتی دو سه ماهی  بیشتر به پایان عمرش نمانده است ، به خواهش امروئی و دیگر دست اندرکاران آن فیلم ، برای آخرین بار می رود جلوی دوربین تا این اثر نیمه کاره را به پایان ببرد  . به مهم ترین صحنه رقص فیلم که می رسند او دیگر توان رقصیدن ندارد . دو رقاصه جوان طراز اول می آورند تا در پس زمینه کمبود رقص را جبران کنند .در این رقص بدرود به دشواری از جایش بر می خیزد . شات های ایستاده را به یک بدل می سپارند و ملکه شور بختی فقط با دستها و انگشتهای جواهر نشانش رقص را به پایان می برد . کارگردان و فیلم بردار از پس پرده ای از اشک این صحنه را با دوربین هفتاد میلیمتری و سینما اسکوپ ضبط می کنند .
====================================================