۲۰ اسفند ۱۳۹۲

حضور رفتگان


 گوش سپردن به مصدق و 

هفت سئوال از رستم دستان 
  توضیح : طی جشن ها و در ایام تعطیل جای خالی رفتگان بیش از اوقات دیگر احساس می شود . در این نوشته فرض محال به پیشنهاد پوریا عالمی ( سالنامه شرق ) بر این بوده است که هنگام سال تحویل دو مهمان از لابلای متون تاریخی خارج شده و زنگ خانه شما را می فشارند .

سالنامه شرق - نوروز 93
 عباس صفاری
 تاریخ گوش سپردن به رادیوهنگام رانندگی به اوایل قرن ماضی بر می گردد ، عملی که اکثر رانندگان به ویژه طی مسافت های طولانی به آن اقدام می ورزند . من اما تا به حال سه چهارتا ماشین را از پا در آورده ام بی آن که از رادیو هایشان استفاده ای برده باشم . دلیلش نیز عادت دیرینه من است به خیال پردازی در اوقات تنهائی و رانندگی . بخش عمده ای ازاین خیال پردازیها اختصاص به دیالوگ های جاندار با اهل قبور جدید و قدیم دارد . جدیدی ها بیشترشان عزیزان از دست رفته اند و قدیمی ها غالبا از خیل شخصیت های حماسی ، هنری وتاریخی که به حسب حال انتخاب می شوند . در رابطه با فرهنگ و تمدن خودمان اعتراف می کنم که کمتر به دیدار شخصیت های باستانی قبل از اسلام رفته ام . شاید به این جهت که که اکثرشان از پادشاهان و دولتمردانند که من به طور عادی در حضورشان راحت نیستم و دستپاچه می شوم . به همین دلیل هنگامی که از مقامات فرهنگی نامه ای دریافت کردم که در این مجتمع مسکونی اینجانب نیز جهت پذیرائی نوروزی از دو شخصیت حماسی و تاریخی کشورمان رستم دستان و مرحوم مصدق انتخاب شده ام در وحله اول کمی جا خورده و از پذیرفتن چنین مسئولیتی دچار تردید شدم .نهایتا اما آمادگی خود را اعلام کردم . 

مهم ترین بخش مهمانداری و پذیرائی بر قراری دیالوگی دوستانه است با مهمان و مهیا کردن اغذیه و اشربه ی باب طبع او. در مورد پذیرائی از رستم می دانستم دسترسی به گوشت گوزن و ران آهو نخواهم داشت و از کباب کردن پرندگان زیبا و زبان بسته ای مانند کبک و قرقاول نیز عاجزم . به همین جهت ترجیح دادم که شام را از برنامه حذف کرده و به چیدن میزی شامل میوه های نوبرانه و مقداری شیرینی تر و دانمارکی و تنقلاتی از این دست بسنده کنم . تصمیم گیری در مورد چند و چون دیالوگ را نیز گذاشتم برای یکی دو روز قبل از فرا رسیدن عید . 
 در رابطه با مصدق می دانستم اهمیتی به میز پذیرائی نخواهد داد و خرواری تنقلات هم که تدارک دیده باشی او نهایتا به تکه ای شیرینی با چای و گیراندن سیگاری پس از صرف آن بسنده خواهد کرد و گفتگو نیز بی تردید پیرامون رویدادهای دوران نخست وزیری و احتمالا تبعید ش به احمد آباد خواهد بود . یکی از سوال هائی که خیلی دلم می خواست از مصدق بپرسم این بود که آدمی چگونه می تواند در دادگاه سفارشی و رسمی که احتمال دارد حتا حکم به اعدام او بدهد سرش را بگذارد روی نیمکت و به خواب برود . دلم می خواست اگر طی آن لحظات خوابی دیده و به یادش مانده است از آن خبر داشته باشم . اگر من جای او بودم احتمالا خواب می دیدم شاه دوباره چمدانش را بسته و آماده فرار است . در حضور مصدق می دانستم بیشتر شنونده خواهم بود تا متکلم . 
رستم اما حکایت دیگری داشت و اگر می خواستم به طرح تمام سئوالاتی بپردازم که پیرامون شاهنامه و شخصیت او در ذهن داشتم مثنوی هفتاد من کاغذ می شد. از شما چه پنهان بیشتر به سمت سئوا های شخصی
گرایش داشتم . سئوال هائی که اکثرا علم جدید نشانه شناسی ایجاد کرده بود . اما با نظر به اطلاعات اندک اینجانب از متر و معیارهای عرفی و اخلاقی زمانه او و عدم آشنائی با مرز حریم های ممنوعه آن روزگارنمی دانستم در طرح هر سئوال تا چه حد می توان پیش رفت بی آن که گاف بزرگی داده باشم و مابقی شب را شرمنده در انتظار بدرقه اش بنشینم . سر انجام اما دست به کار شدم و در کمال احتیاط و با پراکنده خوانی مجدد شاهنامه سئوالاتی را به شیوه خبر نگاران امروزی یاد داشت کردم که هفت تای آن در ادامه از نظرتان می گذرد . هر سئوالی که به می پندارید احتمالا مرا راهی بیمارستان خواهد کرد ممنون خواهم شد تا دیر نشده اینجانب را در جریان بگذارید . 
یک - آیا حقیقت دارد که شما وقتی با خنجر پهلوی جگر گوشه خود سهراب جوانمرد و شجاع را می دریدید خبر داشته اید که او فرزند شماست . 
دو - طی نخستین نبرد با سهراب او از شما می پرسد ( آیا تو رستم نیستی ؟ ) شما خود را یکی از کهتران رستم معرفی می کنید . دلیلی که هویت خود را از او پنهان کرده ایست چه بوده است . 
 سه - پس از مرگ سهراب و پی بردن به هویت او شما خنجر بر گرفته و اقدام به جدا کردن سر خود از بدن می فرمائید . خدا را شکر که بزرگان دستتان را می گیرند . اما از آنجا که انتحار را زیبنده قهرمانان نمی دانند شما چگونه تصمیم به از بین بردن خود گرفتید ؟ 
چهار - چرا پس از ترک تهمینه که حدس می زدید از شما بار برداشته باشد دیگر هیچ خبری از او نگرفته ، یا به دیدارش نرفته اید ؟ 
پنج - پس از تهمینه اگر همسر دیگری بر گزیده یا دل به ماهروی دیگری سپرده اید بفرمائید . 
شش - رابطه شما در دوران کودکی با برادری که در نهایت به شما خیانت می کند چگونه بوده است 
هفت- هنگامی که شما به فرمان کیخسرو به جنگ تورانیان می روید در نخستین روز جنگ به این بهانه که سم های رخش طی مسافت طولانی سائیده شده از جنگیدن سر باز زده وانجامش را به روز دیگر موکول می کنید . از آنجا که می دانیم سم اسب یک روزه درست نمی شود ، می توان گفت دلیل اصلی ( خستگی ) شما از سفربوده است ؟