از درز پنجره ای
که دود سیگارت را
به خیابان رها می کنی
زنگ دو چرخه ای خواهی شنید
که ( لیدی گودایوا ) را می گرداند
در خیابانهای خالی ساحلی
دیگر لازم نیست
پنجره ای بسته شود
و به احترام شهروندان شرم زده ای
که چشم بر عریانی او بسته اند
کلاه از سر برداری
شانه های این دوچرخه سوار را
شال مه پوشانده است
و کمرگاهش را
گیسوی شبنم زده
زیبائی حضورش هر بامداد
مانند خضر خجسته پی
تسکین دلواپسی است
اگر چه دیگر سبک نمی کند
بار سنگین مالیاتت را .
----------------
* لیدی گودایوا - از شوهر فرماندارش تقاضای کاهش
مالیات مردم را کرد و شوهر به این شرط پذیرفت
که او عریان بر اسبش گرد شهر بگردد . آن روز هیچ
کس از خانه های شهر کاونتری در انگلستان
بیرون نیامد و تمام پنجره ها بسته بود.