به مناسبت پنجاهمین سال انتشار تولدی دیگر
تولدی دیگر مجموعه ای بود که پس از یک سکوت نسبتا طولانی (
به گمانم شش ساله ) انتشار یافت و بارزترین نقش آن به نمایش گذاشتن چهره جدید شاعر
بود و اعلام تولد دوباره اش .
اما باید سالها می گذشت تا جامعه ادبی دریابد که جنبه ها و
جلوه های این تولد دوباره گسترده تر از آن است که در خوانش های اولیه حاصل شده است
. فروغ با تولدی دیگر ماری را از آستین در آورد که پوسته ی ظریف ، ساده و خدشه پذیری را فرو انداخته و پوست مقاوم و
رنگارنگی را به جای آن رویانده بود .
بی تردید فروغ هنگام انتشار تولدی دیگر مدرن ترین شاعر عصر
خودش است و به وضوح یک سر و گردن بلند تر
ایستاده است از دیگر شاعرانی که گرایشات
مدرنیستی دارند . آنچه در وهله اول نیز جلب توجه می کند همین نگاه مدرن و غافلگیر
کننده او به هستی و اشیاست. اما آنچه اسباب گسترش و عمق این نگاه شده مانیفیست و
سرمشق و پیروی از ( ایسم ) های رایج نبوده است . نگاه جدید فروغ گذشته از سفرها و
مطالعاتش حاصل جدالی درونی و طولانی است باخود و ( دیمن هائی ) که سالها بر روح و
روانش حکم می رانده اند .
این که طی آن ادوار مطالعات سنجیده فروغ ، رابطه اش با
ابراهیم گلستان و سفرهای نسبتا طولانی اش به اروپا تا چه اندازه در شکل گیری این
نگاه نقش داسته است بحث دیگری است و فرصت دیگری می طلبد ، اما به گمان من یکی از
دست آوردهای عمده و بنیادی این نگاه جدید که کمتر به آن پرداخته اند فقدان واژه ( گناه ) است در تولدی دیگر . گناهی
که تا قبل از تولدی دیگر یکی از واژه های کلیدی شعر او بود مانند کلاغی که از دشتی
برف پوشیده پر بگیرد ناگهان غیبش میزند و تنها رد پائی محو و پراکنده از خود به
یادگار می گذارد . از این پس گناه و معصیت جلوه دیگری به خود می گیرد . گناه را دیگر
نه خودش ، بلکه آنهائی مرتکب می شوند که « میل دردناک جنایت / در دستهایشان
متورم » شده است .
فروغ فرخزاد یکی از اخلاقی ترین شاعران دوران معاصر ماست .
او تا پایان عمر کوتاهش و چه بسا برخلاف تصویری که از خود داشت شاعری پایبند به
عرف و اخلاق باقی می ماند . اخلاقی که سرپیچی از آن به خواهش هر نیروی خارج از
کنترلی هم که باشد دست کم در ناخودآگاه او ( گناه ) محسوب می شود و مانند هر گناه و معصیتی عذاب
وجدان و عقوبتی به دنبال دارد .
شاید هیچ شاعری از
هم نسلان او در این حد از واژه گناه استفاده نکرده باشد . امری که بی تردید باید
ریشه در دغدغه ها و کشمکش های روح و روان پر تلاطم او طی آن ادوار ماقبل تولدی دیگر داشته
باشد . این کلنجارهای اخلاقی در سه مجموعه
اول فروغ آنقدر شدت دارد که گاهی خواننده می پندارد شاعرِ آن ها ، عشق را نورزیده بلکه
آن را مرتکب شده است . با این همه این بارِ دردناک و سنگین در تولدی دیگر به نحو
شگفت انگیزی جایش را به حس عمیقی از تعهد اجتماعی و مسئولیت می سپارد و این تازه
اول عشق است !
·
* * *
انتشار تولدی دیگر غافلگیرکننده تر از آن بود که
بتواند فی الفور درک و هضم شود و تاثیر سریع و چشمگیری بر شعر زمان خود بگذارد .
نو آوری های این مجموعه در عرصه ساختار و زبان که از مهم ترین ویژگی های کتاب
است تقریبا نا دیده گرفته شد و بیشتر
محتوای کتاب بود که در آغاز انتشار نظر خواننده را جلب می کرد . در فضای مرد سالارانه
شعر معاصر گذشته از رقابت ها و تنگ نظری
ها تعداد زیادی از شاعران زن و هر از گاهی مرد ، به طرز خام دستانه و عجولانه ای
شروع کردند به تقلید از ذهن و زبان فروغ که تقریبا هیچکدام راه به جائی نبردند .
عدم درک و شناخت کافی از کار فروغ در حدی بود که وقتی دو خواهر به نامهای ( ژیلا و
مهوش مساعد ) وارد عرصه شعر شدند یکی از نشریات مهم ادبی ادعا کرد که دوران فروغ
به سر آمده و حالا دور دست این دو خواهر است ! سالها بعد اخوان در مقاله ای نوشت (
پس کجا رفتند آن دو خواهری که می گفتند نابغه هستند و چه و چه ... )
به گمان من شناخت بنیادی شعر فروغ و تأثیر
سرنوشت ساز آن بر شعر مدرن فارسی تا دومین دهه پس از انقلاب به تأخیر می افتد .
درعرصه زبان آنچه امروزه به عناوین شعر گفتار ، ساده نویسی یا نحله های دیگری که
زبان محاوره یا لحن طبیعی را سرمشق قرار داده اند در ادامه راه فروغ گام بر می
دارند .