۲۶ آبان ۱۳۹۳

نوری اوریب از پنجره صبح


عباس صفاری
 روزنامه شرق
نخستین گروه از شاعرانی که از شعر نو استقبال کردند پیشنهادهای عروضی نیما را در آغاز کار پذیرفتند. اما دیری نپایید که بی‌توجه به دلایل اقدام نوآورانه نیما به راهی دیگر رفتند و برای مدت مدیدی چهارپاره‌های معروف به نوقدمایی و حتا شعر بی‌پشتوانه (کارو) موردپسند زمانه بود. نهایتا چندین‌سال وقت و انرژی نوآمدگانی دیگر مانند شاملو، اخوان و فروغ صرف آن شد تا آب‌رفته را به جوی بازگردانند.  محمدعلی سپانلو کمابیش در چنین دوره و تحت چنین شرایطی است که قدم به عرصه شعر نو و سرودن آن می‌گذارد. اما آنچه او را از دیگر شاعران هم‌سن‌و‌سالش مجزا می‌کند این است که در همان قدم‌های نخستین و احتمالا به‌خاطر ذوق ذاتی و دانشی که از شعر کلاسیک دارد پا در همان راهی می‌گذارد که نیما توصیه کرده است. راهی که پیچ‌‌وخم‌های دشوار آن را نه نیمای دست‌تنها فرصت کرد که کشف کند، نه پیروان او هنوز دانش و توان لازم برای پیمودن آن را در خود داشتند. به بیان دیگر شعری که پس از نیما به‌عنوان شعر نو رواج یافت سیبی بود که خیلی دورتر از درختش به زمین افتاده و در یک کلام سرایندگانش در حد نیما مدرن نبودند. شاعران نسل اول و تا حدودی نسل دوم از نظر سلیقه هنری و جهان‌نگری بی‌رودربایستی فرق عمده و فاحشی با خواننده آثارشان نداشتند. برای مثال آنچه چندی بعد به‌عنوان جامعه آرمانی در اشعار سیاسی و اجتماعی آن دوران مطرح شد (و سپانلو خوشبختانه نقشی در آن نداشت) نسخه‌ای نبود که فرضن شاعران برای مردم پیچیده باشند. خواننده ایرانی از زمان مطالعه در همان خانه‌های تیمی دوران مشروطه که با سفرنامه ابراهیم‌بیک و انقلاب فرانسه آشنا شد دغدغه جامعه آرمانی را داشته است.  محمدعلی سپانلو اگرچه طی نزدیک به نیم‌قرن فعالیت ادبی همواره دل‌نگران رویدادهای جامعه و نتایج خوب و بد آن بوده است اما به عمد نقشی در پروبال‌دادن به آرمان‌های دست‌نیافتنی به عهده نمی‌گیرد و به قولی همرنگ جماعت نمی‌شود. او مجموعه‌های نخستینش «آه... بیابان» و «منظومه خاک» را با پشتوانه همین طرز فکر زمانی که هنوز دانشجوی رشته حقوق است به چاپ می‌سپارد. آنچه در رابطه با آن دفترها حائزاهمیت می‌باشد این نیست که او نسبت به شاعران همدوره‌اش عقب‌تر یا جلوتر گام بر‌می‌دارد. حرف عمده در این است که او از همان ابتدا چشم‌اندازی متفاوت از پسند روز را در پیش‌رو دارد و پا در راهی جدای از دیگران نهاده است. راهی که بی‌تردید گردنه‌های دشوار و نفس‌گیری داشته اما سرانجام او را به مرحله‌ای رسانده است که در مواجهه با رویدادها و حوادث زندگی «چه شخصی و چه اجتماعی» بی‌آنکه احساساتی، یا دست‌پاچه شود بتواند رشته کلام شاعرانه‌اش را با صلابتی چشمگیر و وقاری کم‌نظیر به پیش ببرد. دفترهای نخستین سپانلو حاوی اشعاری است که نه‌تنها پیشنهادات نیما در عرصه استفاده از عروض را رعایت کرده بلکه از حیث هستی‌شناسی نیز یادآور نگاه مدرن نیما به طبیعت و زندگی است.
گوش شیطان‌کر بی‌بهره ماندن از آن‌گونه «دل‌سوختگی» که بزرگان لازمه قدم‌نهادن به عرصه هنر می‌دانندش تا به حال به‌نفع سپانلو تمام شده و او را به راهی جدا از سانتی‌مانتالیسم خواننده‌پسند کشانده است. سخن آخر اینکه به گمان من و با نظر به سیر تکاملی و (کرانیکال) اشعار محمدعلی سپانلو از دفتری به دفتر دیگر به جرات می‌توان گفت او رئالیست‌ترین شاعر نوگرای فارسی‌زبان است که از همان آغاز به چشم خود و دیده‌ها و شنیده‌های بی‌واسطه بیش از احساسات گذرا و غالبا بی‌پایه اعتماد کرده است. تاریخ و رویدادهایش را نیز از همین زاویه واقع‌بین مرور می‌کند و کشف‌های شاعرانه آن را نشان خواننده می‌دهد.  سپانلو هم راوی اسطوره‌های شهری «به ویژه شهر اجدادی‌اش تهران» است که تا به حال از دریچه‌های گوناگونی به تماشای آن نشسته و (آیکون)‌های عمده و گاه از یادرفته‌اش را نشان‌مان داده است، هم با چاشنی غم غربتی مطبوع راوی عشق‌های نفرینی، جوانی‌های تباه‌شده، حوادث از یادرفته و آرزوهای تباه‌شده قومی و تاریخی وطن و جهانی است که در آن زندگی می‌کنیم. او هنوز در میان همهمه «چرتکه و رایانه» قادر است ما را به تماشای طراوت‌های آفتاب‌ندیده در پستوی پنج‌دری‌ها ببرد و از جانبی دیگر نظربازی‌های خطرناکی را که جوباری از خون در پی خواهد داشت نشان‌مان بدهد. سپانلو خوب می‌داند که هموطن و همشهری‌اش از کجا آمده است. اما به کجا خواهد رفت همواره سوال هراس‌انگیزی بوده است.
----------------------------
تصویر ضمیمه : سپانلو - آقای زمان 
چوب نگاره 4 در8
کار اینجانب