ذکرآمدن چند مهمان از قرن ششم هجری
شاید آن وقت شب
نمی خواسته زنگ بزند
اما جانش را دیگر
می گفت به لب رسانده ای
و نرسیده از راه گیر داده ای
به تار موئی بلند
بر یقه بارانی اش
تار موئی که یقین دارد تعلق
به خودت داشته است
وقتی بلوندشان کرده بودی
* * *
تلفن را که بر داشتم
با لحنی بی برو بر گرد گفت
دعوای مفصلی کرده اید
و چون کس دیگری را
در خارج از کشور ندارد
چند روزی
مهمان ناخوانده ام خواهد بود
حتا مجال نداد بگویم
قدمت روی چشم
اما این روزها
دو سه مهمان اسم و رسم دار نیز
از قرن ششم هجری برایم آمده است
که فلک زده ها یک نفس تا صبح
از شب ظلمانی زلف یار
و تیر مژگان لولی وشانی می گویند
که اینچنین خون جگر
و در به درشان کرده اند .