از پرونده ویژه سانسور در سایت دوشنبه
|
سختگیری
های بیمورد ارشاد در رابطه با کتابهای شعر اگرکتاب مورد نظر یک منظومهی بلند و بههم
پیوسته نباشند، از اقبال ِبیشتری از جان سالم به در بردن در مقایسه با دیگر تولیدات ِنوشتاری از قبیل داستان و نمایشنامه برخوردار بودهاند. برای شاعری که مجموعهای متشکل از شصت شعر در ارشاد دارد و حاضر نیست کلمهای را تغییر دهد معمولن دو پیشنهاد به او داده میشود. یکی اینکه کلمه یا جملهی مشکلدار را حذف کند و دوم این که شعر ِدیگری را جایگزین کند که من در رابطه با آخرین کتابم راه ِدوم را برگزیدم؛ به این معنی که چهار شعر از مجموعهی «تاریکروشنا» را که بعدها در اینترنت انتشار دادم حذف کرده و چهار شعر دیگر به جای آن گذاشتم. این ویژگی دفترهاییست متشکل از تعدادی شعر ِمستقل که میتوان انتشار چند شعر -مشکلدار- آن را به فرصتی دیگر گذاشت یا در اینترنت انتشار داد. اما منظومههای داستانی و رمان و نمایشنامه یک بنای یکپارچهاند که با بیرون کشیدن چند سنگ و آجر از میان آن، چهبسا که کل بنا صدمه ببیند یا فرو بریزد. نمونهاش منظومهی افسانه شاعر گمنام ِسپانلوی عزیز است که به گفتهی خودش با حذف یکچهارم اثر که به گمان من زیباترین بخش منظومه بود، انتشار یافته و چاپ کل مجموعه را موکول به روزگار بهتری کرده است. ناگفته نماند که مجموعهداستان نیز مشکل مشابهی دارد و در اکثر موارد با حذف یکیدو داستان، مجموعه آنقدر لاغر میشود که به درد چاپ نمیخورد. این مختصری بود از مشکلات سانسور و راهحلهای اندک. اما آنچه که در متن مشکل پیدا میکند و خط ِقرمز بر آن کشیده میشود، بخش ِغمانگیز و غالبن حیرتآور ِماجراست. حیرتآور از اینرو که واقعن خالق ِاثر و همچنین ناشر نمیداند کتاب با چه متر و معیار عقیدتی یا اخلاقی سنجیده میشود. سطح دانش ِممیزان نیز جای سوال ِبسیار دارد که به جای خود مشکلآفرین است و اسباب ِدلسردی تولیدکنندگان. در سالهای پایانی قرن ِماضی، کتابی در آمریکا انتشار یافت به قلم ِیک مزدور ِپیر با عقاید ِفاشیستی که سابقهی استخدام در ارتشهای ِسری ِآمریکای جنوبی داشت و نشریهای نیز برای ترویج و تبلیغ مزدوری ِبیگانه منتشر میکرد. کتاب این جانور دستورالعمل ِ پله¬به¬پله آدمکشی بود با مطالبی پیرامون نحوهی تبلیغ و یافتن مشتری. شیوهی ملاقات مشتری و بستن قرارداد. مقدار ِدستمزد و درصد ِ پیشپرداخت و سرانجام انواع ِکشتن آدمی. در دادگاه آمریکا تصمیم گرفته شد که جلوی پخش آن را بگیرند. اما طولی نکشید که در برابر اعتراض اتحادیهی ِ ناشران و بسیاری از دانشگاهها و نهادهای مدنی مدعیالعموم عقبنشینی کرد. معترضین در مجموع بر این عقیده بودند که کتاب ِمورد ِنظر، متنی کثیف و خطرناک است و باید از طرف مردم بایکوت شود، اما انتشار آن و متون ِمشابه بهایی است که هر از گاه جامعه باید دندان روی جگر بگذارد و برای آزادی بیان بپردازد. اگر به دولت اجازه دهند که امروز جلوی انتشار این کتاب را بگیرد، چه تضمینی خواهد بود که فردا با کتاب ِ ما مشکل پیدا نکنند. اشاره به این رویداد را از این جهت آوردم که بگویم من از همان آغاز ِ این دعوای ِحقوقی با مخالفین همعقیده بودم و هنوز هم با هر نوع حذف و سانسوری از پایه و اساس مخالفم. اما تصمیمهای قانونگذاری را من و امثال من نمیگیرند و آنطور که شواهد نشان میدهد، سانسور و ممیزی ِاین سال و زمانهها در کشور من و دیگر کشورهای مشابه منسوخ نخواهد شد. در چنین شرایطی و از آنجا که چرخ تولید و خلاقیت نویسنده و هنرمند به فرمان ِهیچ قدرتی از چرخش باز نمیماند و در اکثر موارد باب سلیقهی دولتمردان نیز نمیگردد، باید دست ِکم برای سهولت کار و تخفیف ِتنش، ادارات ممیزی به انتقادها و اعتراضهای مولفینی که با آگاهی -و نه پذیرش- از اصول و قوانین ِحاکم بر ممیزی، کتابشان را به ناشر میدهند، گوش بسپارند. حداقل توقعی که مولف و ناشر میتواند داشته باشد این است که در درجهی اول کتاب به وسیلهی کارمندی بازبینی شود که سواد ِکافی در رابطه با متن ِمورد ِنظر را داشته باشد؛ و دوم اینکه دست ِکم به مواضعی که خودشان تعیین کردهاند وفادار بمانند. پای ِدرد ِدل هر اهل قلمی که سر و کارش با ارشاد افتاده بنشینی، نمونههایی از روش ِ بیحساب و کتاب ِایرادگیری ِممیزان را میتواند مثال بزند که اسباب سردرگمی مولفان شده است. کم نیست مواردی که به کلمهای که بار ِ اروتیک دارد ایراد میگیرند، اما چند صفحه آن طرفتر همان کلمه با بار ِ اروتیک ِ قویتری مجاز میشود. مجموعههای ِشعر من اگر چه کمتر مشکل ممیزی داشته اما در آخرین مجموعهشعرم به ترکیب ِ«خدایان فراموشکار» ایراد گرفته بودند. معنی این کار این است که جناب ِممیز نمیداند در زبان فارسی کلمهی «خدایان» را برای ایزدان و الهگان اساطیری رم و یونان و دیگر تمدنهای باستانی به کار میبرند و با خدای یکتا و یگانهی ادیان ابراهیمی و اسلام فرق میکند. خدایانی که صفت فراموشکاری در برابر اعمال و صفتهای دیگرشان از قبیل زنبارگی، زناکاری، انتقامجویی و دروغ و دسیسه هیچ است. اگر بالاتر سواد ِکافی را لازمهی کار دیدم، نظرم به چنین دستهگلهایی است که فراوان به آب داده میشود. در خاتمه، اینرا نیز بیافزایم که با سپردن ِعمل ِممیزی به مولف و ناشر نیز مخالفم. کار ِ مولف نوشتن است و ناشر انتشار. عمل ِسانسور هم مال همانهاییست که نگران ثواب و گناه جامعهاند؛ و چه کار مضحک و بیهودهایست سانسور ِکلمات ِظاهرن غیر اخلاقی در عصر ایستگاههای ماهوارهای و اینترنت ِ ارزان و مجهز به فیلترشکن. و این دم و دستگاه عریض و طویل و صرف ِاین همه وقت و هزینهی سنگین، همه به خاطر اینکه حرف ِ آخر را خودشان زده باشند. |