۷ اردیبهشت ۱۳۹۰

به بهانه تجدید چاپ دوربین قدیمی



.* دوربین قدیمی و اشعار دیگر حاصل دل به دریا زدن ها و تجربه های من بود در چند ژانر مختلف . بدنه اصلی مجموعه را اشعار ایماژیستی تشکیل می دهد . بیشتر شعر نگاره ها ( شعر کانکریت یا توشیح ) نیز در آن دفتر چاپ شده است و در پایان کتاب یک شعر اجرائی به نام  ( آگهی )

شعر اجرائی از ژانر های مورد توجه پست مدرنیست هاست و نسبت به ژانرهای دیگری که زیر چتر پست مدرن قرار گرفته اند به دلیل ویژگی های تئاتری اش بیشتر مورد توجه شرکت کنندگان در شب های شعر آمریکا قرار گرفته است .
چاپ اول  این  شعرکه باید با لحن گویندگان آگهی تبلیغاتی رادیو - تلویزیون اجرا شود دلم می خواست  در صفحه آگهی های تبلیغاتی روزنامه یا مجله ای باشد اما قبل از انتشار آن در این مجموعه با یکی دو روزنامه که تماس گرفتم از چاپ آن خود داری کردند .
بهانه انتشار مجدد آن در بادگیر نیز این است که در چاپ اول ( دوربین قدیمی و اشعار دیگر ) حروف این شعر آنقدر ریز انتخاب شده بود که فکر نمی کنم کسی زحمت خواندن آن را به خود داده باشد.
----------






آگهی
هموطن عزیز!                                                                                                                      
شما که فرصت سر خاراندن ندارید
وقت همسنگ طلا را
حرام خواب نکنید .
من با چهل سال تجربه در ایران و آمریکا
به جای شما خواب خواهم دید
****
به این زوج زیبا
که در حباب شیشه ای پر برف می رقصند نگاه کنید
این والس نیمه تمام
کپی کوک دار یکی از خواب های من است
همین خواب استثنائی را می توانم
در بست برای شما ببینم

****
فقط با یک تلفن
شما می توانید
رقص محبوبتان را
در حباب دلخواهتان سفارش دهید
رنگی یا سیاه و سفید
با تخفیف مخصوص
برای خواب های سفارش شده
در روز روشن


****
من با لیوان آب
و قرص های خواب آورم
کنار تلفن نشسته ام .....














.





۲ اردیبهشت ۱۳۹۰

رفتیم و دل شما را شکستیم




در ژاپن رسم بر این بوده است (و شاید هنوز هم باشد ) که برای شاعر در بستر مرگ قلم و کاغذ می آورند تا آخرین شعر زندگی اش را بنویسد . ما هرگز چنین رسمی  نداشته ایم . اما کنجکاوی در مورد آخرین کلامی که بزرگان علم و ادب بر زبان رانده یا مکتوب کرده اند همواره با ما بوده است .


از مرگ خود خواسته صادق هدایت 60 سال می گذرد . ما از آخرین جمله ا...ی که او در اتاق آن هتل کوچک با خود زمزمه کرده است اطلاعی نداریم . اما ( ما که رفتیم و دل شما را شکستیم ) یکی از آخرین جملاتی است که او در یاد داشتی برای حسن قائمیان نوشته و اکنون به عنوان جمله ی بدرود او شهرت یافته است .

من اخیرا به مناسبت شصتمین سال در گذشت هدایت دو تابلو وود کات از او کار کرده ام . یکی بر محور همین جمله آخرین و دیگری با استفاده از عدد 37 که شماره هتلی بوده است که او آخرین روزهای عمر کوتاهش را در آن گذرانید .

هر دو تابلو شماره - امضا و مهر شده و به تعداد 35 نسخه اوریجینال از هر کدام موجود می باشد . جهت خرید یا اطلاع از قیمت آنها به آدرس گالری بادگیر در زیر مراجعه کنید .

http://www.abbas-saffari.blogspot.com/
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

۲۳ فروردین ۱۳۹۰

منتشر شد

کوچه فانوس ها
------------------------
سر چشمه های  شعر غنائی چین
ترجمه  و  تدوین : عباس صفاری
--------------------------------
انتشارات مروارید  - 200 صفحه - 3900 تومان

            *******
مرا به تپه هاي شرقي فرستاده بودند
دير زماني از ولايتم دور بوده ام
اكنون كه باز مي گردم
باراني نرم و سبك فرو مي بارد.

در رجعت از شرق
دلم به شوق غرب گرم است
از براي خود تن پوشي دهقاني خواهم دوخت
باشد كه هرگز به جنگ فرستاده نشوم...
----------------------------------------------------

۲۱ فروردین ۱۳۹۰

از روزگار

سر منزل هائی که سرابی بیش نیست

گفتگوی اخیر من با لادن نیکنام در روزنامه روزگار تهران

http://roozegardaily.com/pdf/90-01-21/12.pdf


۱۳ فروردین ۱۳۹۰

پشت سر مُرده


         از مجموعه خنده در برف


در زوالی که اصل‌ها میراست
فصل بت، واقعی‌ترین سیماست
                    م .ع . سپانلو

تا همین دیروز
مهوش فقط یک نام بود
با چند تصنیف ِبازاری
که سال به سال آب می‌رفتند
وکافه‌ای که می‌گفتند به یک کرشمه‌ی او
منفجر می‌شده هرشب،
و دست ِآخر
یک تشییع جنازه‌ی تاریخی
که خواربارفروش محله‌ی ما نیز
کِره‌کِره را پایین کشید وُ رفت
تا دستی را که به دامان او نرسیده‌بود
به تابوتش برساند

****
دیروز اما برای اولین‌بار
در یک سایتِ وطنی
عکس تمام قدش را دیدم
به مرد میان‌قدی می‌مانست
در کفش پاشنه‌بلند
که چند نوبت هورمُن‌زده باشد
وکلاه‌گیسی برسر
با شباهتِ دوری
به مرد خواربارفروش
صدایش را اما
هنوز نشنیده‌ام
شاید غمگین می‌خوانده است
آن ترانه‌های شاد را